۲۰- یکی از شکلهای آرمانشهر سرمایهداری که در موسیقی معاصر پیشگویی شده –میتوانیم آنرا مکتب شیکاگو یا شکل نئولیبرال بنامیم- ، تصویر آرمانی فروشگاه آثار صوتی با تکثیر باور نکردنی و گوناگونی کالای موسیقایی و وعدهاش درباره ” اجرای متفاوت برای مردم متفاوت” است، چنانکه خصوصیت آدم حقه باز است: …- (در اینجا نویسنده نام انواع مختلف موسیقی را میبرد که چون بیشترشان برای خواننده غیر متخصص فارسی زبان ناآشنایند در برگردان حذف شدهاند م.)
انواع گونههای موسیقایی، ۴۶ ضبط مختلف از بولرو، جان آدامز، و پیشتر و پیشتر، با التقاطهای اجتناب ناپذیر و “موج نوهای” جدید، . در مقابل، حتا بازار فروش بهترین اجرای موجود نیز در کشورهای سوسیالیستی بیتجمل بود.
۲۱- اما از این گذشته این “برزیل” است (مانند آنچه در ترانه/ فیلم، است. اشاره به نماهنگی به همین نام که نمونهی موزاک است م.). موسیقی ضد آرمان رفتار مناسب، به روش صنعتی ساخته شده، بستهبندی و استاندارد شده -موزاک– است، جاییکه انتظار میرود هر کسی به جز صاحبان و مدیران سرمایه همزمان کارگر و مشتری زنجیرهی غذای حاضری باشد.
نسبت موزاک به موسیقی مثل نسبت همبرگر- مک دونالد است به غذا؛ و از اینرو هدفش بوجود آوردن محیط مساعدی برای تولید کالا و مصرف آن است، شنیده نشدنش در مکانهایی مانند مک دونالد خیلی عادی است (یا، در «گواهی زندان» چنین گفتهایم که طرفداران آمریکای لاتینی مکتب اقتصادی شیکاگو، اطاق های شکنجه هستند، که با تودههایی در حال تخریب ظاهر شدهاند).
۲۲- در اثر «راسل برمن» (Russell Berman) شاید تصویر بیش از اندازه مضطرب موزاک یک انقلاب بنیادی در محیط عمومی را بیان میکند، “خیال زیبای یک اجتماع اشتراکی، آواز خواندن در یک همآوایی دیکتاتور مابانه”. فراگیری موزاک، در همسویی تبلیغات و بستهبندی و طراحی، به وضعیتی رجوع میکند که مدت زیادی از آن نمیگذرد، بِرمَن مینویسد، “یک محیط بیرونی در هنر (…) در اینجا بعد پیش-زیباشناسانهای در کنش اجتماعی نیست، چون نظم اجتماعی خود وابسته به سازمان زیباشناسی شده است” (۲۰).
۲۳- به برداشت من، بِرمَن در اینجا در ارتباط با روح نقد عمومی هابرماس – و کریستوفر لَش درآمریکا– در نقدی بر فرهنگ کالایی پست مدرن، در تذکری افراد زیادی را همزمان و پارادوکسوار (به طوریکه فرض اصلیش اینست که پست مدرنیسم یک پدیدهی مرتجع با سیاست فرهنگی راست جدید است) مورد ملاحظه قرار میدهد ، برای مثال به نظریهی پارانویای بالینی آلن بلوم دربارهی موسیقی راک در «غایت تفکر آمریکایی» توجه کنید (۲۱).
۲۴- آیا فقدان خودمختاری زیباشناسی هنوز چیز بدی است؟ –چیزی برابر با ایده پست شوندگی سرکوبگر مارکوزه که شامل بحران بالقوه هنر است– ، یا یک آسیب پذیری جدید جوامع سرمایه داری (نیاز به مشروعیت بخشیدن به خودشان با زیباشناسیک کردن) را نشان میدهد؟ ، ازاینرو هردو اینها، امکانات جدیدی برای چپ و یک مرکزیت جدید برای ماده فرهنگی و زیباشناسی در عمل چپ است.
آنگونه که بِرمَن آگاه است، زیباشناسیک کردن زندگی روزمره که هدف آوانگارد تاریخی در حمله به عرف خودمختاری زیباشناسی در فرهنگ بورژوایی بود، آنرا دستکم به یکی از شکل های عمل ضد سرمایه داری تبدیل کرده است. از دست دادن هاله (تقدس) و پست شوندگی کار هنری شاید یکی از شکلهای کالایی شدن باشد، اما چنانکه والتر بنیامین اشاره میکند ، شکلی از مردم سالاری فرهنگ نیز هست (۲۲).
۲۵- برای مثال کیج اغواگرانه از موسیقیای مینویسد: ” که شبیه اثاثه منزل است، موسیقیای که بخشی از سروصدای محیط خواهد بود، آنها را به توجه واخواهد داشت. من به آن به عنوان نرم کردن یک ملودی ملیح از سروصدای کارد و چنگالها میاندیشم، که نه باعث چیرگی صدای محیط است، نه باعث تحمیل خود ملودی. این سر و صدا، سکوت سنگینی را که گاهی میان دوستان در حال شام خوردن حاکم میشود، پر میکند” (۲۳). در بعضی از کار های لامونت یانگ (La Monte Young) و بریان اِنو(Brian Eno)، موسیقی آگاهانه، نمود دکوراسیون داخلی میشود.
چیزی که این موسیقی ما را به آن برمیگرداند موزاک نیست، بلکه سنت مردم پسند موسیقی تافل در دوره باروک است. موسیقی “سر میزی” یا شام. موتزارت هنوز در زمان انقلاب فرانسه برای همراهی با انجمنهای اجتماعی، که جلسات لژ فراماسونیش را نیز در بر میگرفت، براحتی و خوب دیورتیمنتی می نوشت، پس از موتزارت این کارکردِ سودگرایانه یا عملکردِ “پسزمینه” در هنر موسیقی بورژوایی واپس زده شد، که این موضوع اکنون مستلزم عمیقترین تمرکز و درگیری مهیج و روشنفکرانه در بخش موضوع شنیدنی است.
۲۶- مشکل موزاک حضور همه جانبه یا ایده موسیقی محیطیاش برای هر se نیست، بلکه بیشتر محتوای محافظه کارانه و توخالی ملودیک و هارمونیکش است. از طرف دیگر، چیزی که روشن است، تمرکز شدید و آگاهانه بر کار هنری است که در زیباشناسی مکتب فرانکفورت وابسته به یک تصور اصلا رومانتیک، فرمالیستی و فردگرا از موسیقی و موضوع شنیدنی، ظاهر شده است، که با جریان واقعی کالایی شدن موسیقی کلاسیک در اواخر قرن ۱۸ و قرن ۱۹ بی ارتباط نیست.
پانویسها
۲۰. Russell Berman, “Modern Art and Desublimation,” _Telos_, 62 (Winter 1984-85): 48.
21. هر چند من تنها در پایان کار برروی این مقاله از کار آندره حسین آگاه شدم، اما آشکارست که در اینجا در مسئله عامض او (مک دونالد و …) شریکم.
22. بویژه نک. Susan Buck-Morss ،”Benjamin’s _Passagen-Werk_: Redeeming Mass Culture for the Revolution.” ، New German Critique ، ۲۹ (Spring- Summer 1983) ، ۲۱۱-۲۴۰ .
23. John Cage, “Erik Satie,” in _Silence_ (Cambridge: MIT Press, 1966), p.76.
ترجمه شده از مقاله “مایکل بورلی”
ویرایش کوتاه شدهای از همین مطلب در ماهنامهی نقد نو شمارهی ۱۳ منتشر شده است.
۱ نظر