بحث در این نکته که در یک شاخهی علمی چه چیز یک «مفهوم» (۲۱) به حساب میآید، چه چیزی «موضوع» (۲۲) و چه چیزی «زمینه»ی (۲۳) کار، با درک معنی هر کدام از این مقولات در فلسفهی عمومی و فلسفهی علم ربط پیدا میکند (۲۴). به علاوه در بسیاری از موارد ممکن است نتوانیم یک موضوع را از یک مفهوم جدا کنیم.
برای مثال «اثر موسیقایی» (۲۵) هم یک مفهوم است در موسیقیشناسی، بدین معنی که در موسیقیشناسی وقتی این اصطلاح را میآوریم شبکهای از معانی و… را مراد کردهایم که احتمالا مخصوص موسیقیشناسی است و ممکن است با معانیای که در حوزههای دیگر دارد متفاوت باشد و هم یک موضوع است در موسیقیشناسی، به این معنی که آن «شبکهی معانی» گوناگون که «مفهوم» را میساخت خود توسط کاوش موسیقیشناختی در موضوع این که «اثر موسیقایی»از دید موسیقیشناسی چیست؟ دگرگونی میپذیرد.
به نظر میرسد فرق این دو در این باشد که در مورد اول معانی ممکن است در زیرشاخههای دیگری (برای مثالی که زده شد هستیشناسی (۲۶) و روانشناسی موسیقی به طور مجزا) شکل گرفته و در موسیقیشناسی جا افتاده باشد اما در مورد دوم روندهای تاثیرگذار مستقیما از خود موسیقیشناسی نشات میگیرند و عمیقا هم تحت تاثیر اولی هستند؛ یعنی این که چه مطالعاتی در موسیقیشناسی دربارهی «موضوع» «اثر موسیقایی» انجام گیرد، بسیار وابسته به این امر است که «اثر موسیقایی» در موسیقیشناسی چه «مفهومی» دارد (۲۷).
این سازوکار روشن ساختن و مجزا کردن در فرهنگ تحلیلی نه تصریح شده و نه به صورت تلویحی به چشم میخورد. بر همین پایه با مدخلهایی مواجه میشویم که میتوان یک مفهوم در موسیقیشناسی به حسابشان آورد و مدخلهایی هم هستند که باید سبکی، موضوعی، زیررشتهای یا رابطهای میان یک رشتهی دیگر هنری و علمی با موسیقی به شمار بیایند.
از این دستهی اخیر درایههایی مانند «ادبیات و موسیقی»، «اخلاق و موسیقی» یا «نقاشی و موسیقی» رابطههایی هستند شکل گرفته میان رشتهها و در اکثر موارد (در اینجا مثالها از ادبیات و موسیقی آمدهاند) مطابق معمول یک مقدمهی نسبتا طولانی در مورد ریشهشناسی و تاریخ کلمات (مثلا: Literature) دارد و بعد رابطهی آنها را در حد اینکه هر کدام در دیگری چگونه به ظهور میرسند، توضیح میدهد (در این مورد شرح این که کدام رمانها برموسیقی اثر گذاشتهاند و برعکس یا در کدام رمانها از موسیقی و کارکرد آن یادی شده است)، بیآن که دستکم مشخص شود این همه چه ربطی به موسیقیشناسی دارد یا موسیقیشناسی امروزه یا حتا در گذشته چگونه به موضوع میاندیشیده و خطوط کلی مطالعات موسیقیشناختی امروزی، مرتبط با این موضوع کدام هستند.
بر همین اساس آنچه در این مدخل به خواننده ارائه شده بیشتر مشابه یک فرهنگ از اطلاعات عمومی (اما نسبتا دقیق) از رابطهی میان موسیقی کلاسیک و ادبیات است.
درایههای دیگری مانند «صوتشناسی» (۲۸) یا «سازشناسی» هستند که اگر هم روزگاری بخش جدانشدنی موسیقیشناسی به مفهوم عام آن به شمار میرفتند (که خود این گزاره محل بحث است) آن روزگار دیرگاهی است که سپری شده و امروزه خودشان به رشتهها یا زیررشتههایی در فیزیک، نظریهی موسیقی و … بدل گشتهاند.
با وجود این ممکن بود که در چنین مدخلهایی با اشاره به نقشی که هر یک از این زیررشتهها در موسیقیشناسی بازی کردهاند بتوان توجیهی برای حضورشان در چنین کتابی جست، اما در اینجا نیز مانند مورد قبلی موفقیتی در انجام این جهتگیری به چشم نمیخورد (۲۹).
منبع
21- Concept
22- Issue
23- Context
24- پیش از این هم در نقد بسیار کوتاهی که بر همین کتاب تحت عنوان «انتقال دست و پا شکسته» در شمارهی ۱۵۴ کتاب ماه هنر (تیرماه ۱۳۹۰) چاپ شده به شکل سربسته به این مطلب اشاره کردهام.
25- Musical Work
26- Ontology
27- جدا کردن این مقولات ساده نیست و گاه حتا غیرممکن نیز میشود. نباید از یاد برد که بخشی از این اشکال (و نه همهی آن) را میتوان به روشن نبودن خطوط در خود دانش موسیقیشناسی نسبت داد.
28- Acoustics
29- این البته به آن شرط است که بپذیریم مولف قصد داشته به این سو حرکت کند که احتمالی نسبتا بعید است.
۱ نظر