Posts by آروین صداقت کیش
درست یا غلط؟ زیبا یا نازیبا؟ (قسمت سوم)
ما ارزش موسیقی یا هنرهای دیگر را در سادهترین حالت به زیبایی ربط میدهیم. به این ترتیب که اثر هرچه زیباتر باارزشتر. اغلب سعی میکنیم برای این زیبایی قواعدی کلی هم در نظر بگیریم تا بتوانیم براساس آنها متوجه شویم چه چیزی ارزش بیشتری دارد. اگر این طور بود کار راحت بود و اتفاقا موضوع تبدیل میشد به درست و غلط در موسیقی. اما در دنیای هنرها معمولا کار اینطور پیش نمیرود. نه این که قاعدهای نباشد و نتوانیم بر اساس آن قضاوت کنیم. برعکس، همانطور که میدانیم گاهی چنین قاعدههایی وجود دارد. بااینحال چنین قواعد و محدودیتهایی مدام از طریق کار هنرمندان نقض و با قواعد و ضوابط تازهای جایگزین میشود.
مروری بر آلبوم «زمان»
جنبههای آهنگسازانهی کار محمدرضا درویشی، اگر از موسیقی فیلم که کم و بیش همیشه حضور داشته فاکتور بگیریم، تنها در مقاطعی از زندگی کاریاش مجال طرح پیدا کرده است (پررنگتر از همیشه در نیمهی اول دههی ۱۳۷۰). آلبوم زمان، خود همچون مروری فشرده است بر مجالهای آهنگسازی در دورههای مختلف زندگی درویشی که در کمتر ضبطی منتشر شده است؛ از هر دوره یک قطعه. اگر با کار فکری و پژوهشی درویشی (جنبهی پررنگتر زندگی حرفهایاش دستکم برای سه دهه) آشنا باشیم نخستین نکته که حتا با دیدن فهرست قطعهها به چشم میآید، تاثیر دغدغههای دیگر اوست بر مصالح اولیه و محتوای نهایی آثارش.
روالهای مشابه و منابع سهگانه در آهنگسازی لوریس چکناوریان (۶)
بدینترتیب دوگانگی بهوجودآمده از بافت به تضاد در پردازههای فرمی و تم که پیشتر دیدم افزوده میشود و تا حد زیادی هماهنگ با آن عمل میکند (شاید جز «سمفونی ۲» که از نظر آزادی بافت نسبت به کارهای دیگرش نوآورانهتر است). این روال ممکن است در مقیاسهای کوچکتر از یک موومان ظاهر شود مثل موومان دوم «سمفونی ۵، اچمیازین» Moderato ،(۳۰۱) یا اندازههای بزرگتری را به خود اختصاص دهد و دوگانه را موکول به تضاد میان موومانها کند مانند موومان سوم «سمفونی ۱، یادبود» “Moderato” و نیز موومان پنجم، «مرثیه» “Lament”.
روالهای مشابه و منابع سهگانه در آهنگسازی لوریس چکناوریان (۵)
خود تضاد از پردازههای فرمی است و همهجا در موسیقی عامل تحرک استفاده از آن نه خاص چکناوریان است و نه ویژگی خاصی به کارش میبخشد. آنچه در این میان مختص او مینماید و همان مسئلۀ مشابهت را از نو پیش میکشد عناصری است که در تضاد باهم قرار میگیرد. همانطور که اشاره شد آن عناصر اغلب حالتهای مشابهی دارد. مثالی روشن از این روال کار را در موومان سوم «کنسرتو پیانوی» آهنگساز (۱۹۶۱)، “Allegro con brio” میتوان یافت.
روالهای مشابه و منابع سهگانه در آهنگسازی لوریس چکناوریان (۴)
اگر آثار چکناوریان پیوسته با یکدیگر و در یک کلیت تاریخی مطالعه شود، برای هر دسته از نشانهگذاریهای عاطفی در آثار او میتوان چنین زنجیرهای از مثالها فراهم آورد و همچنانکه برای سه دسته از ابزارها بهاختصار شرح داده شد باقی عناصر جعبۀ ابزاری را توصیف کرد که حالتی شخصی شده از ابزارهای شناختهشده در تاریخ موسیقی کلاسیک را بهنمایش میگذارد. چنین مطالعۀ دامنهداری علاوهبر آنکه ویژگیهای موسیقیشناختی کار آهنگساز را آشکار میکند و به بیان درمیآورد یک ویژگی زیباشناختی مهم کارش را نیز تلویحاً نشان میدهد؛ موسیقی برای او عمیقاً کارکردی بازنمودی دارد (۶).
روالهای مشابه و منابع سهگانه در آهنگسازی لوریس چکناوریان (۳)
حتی با نادیده انگاشتن این نخستین روال عام هم چکناوریان از آندسته از آهنگسازانی است که روش کارش خواه از نظر مواد و مصالح (نه لزوما منشأ آنها که در ابتدا اشاره شد) و خواه از نظر سامان دادن به آن مصالح در فرم دایرۀ نسبتا محدودی از سلایق و گزیدهها دارد اما درعینحال با همانها تعداد آثار زیادی آفریده است. پیش از همه، نشانهگذاری عاطفی ساختارهای موسیقایی نزد او مشابهت بسیاری دارد. این مشابهت بیش از آن است که آن را حاصل بهرهگیری کلیشهای از ابزارهای شناختهشدۀ موسیقی کلاسیک غربی برای نشانهگذاری بشماریم. چند نمونۀ عینی حدود کار آهنگساز را بهخوبی روشن میکند و نشان میدهد او سرکلیشۀ خود را از کلیشههای معهود ساخته است.
روالهای مشابه و منابع سهگانه در آهنگسازی لوریس چکناوریان (۲)
در بسیاری از نمونهها (تا حدود اوایل دهۀ ۲۰۰۰) بنا بر سنتی ریشهدار در موسیقی کلاسیک غربی مثل ساختن سوییت ارکستری از اپرا و… از آثارش نسخههای دیگر یا تنظیمهای دیگر به مناسبتهای مختلف فراهم میآورد و بهجای تک اثر عملاً زنجیرهای متصل بههم از آثار را بهجای میگذارد. مانند «رقصهای فانتزی» در سه نسخۀ ۱. پیانو ۱۹۵۸؛ ۲. پیانو، چلستا و سازهای ضربی ۱۹۶۰ و ۳. ارکستر ۱۹۸۳ یا «سوییت آرارات» باز در سه نسخۀ ۱. فلوت، کنترباس و ویبرافون ۱۹۸۲؛ ۲. ارکستر ۱۹۹۵ و ۳. دو پیانو و سازهای ضربی ۲۰۰۰، «سمفونی ۱» در سه نسخۀ ۱. ۷۰ ساز کوبهای و سولوی ترومپت ۱۹۸۰؛ ۲. کر و ارکستر ۱۹۹۷؛ ۳. کر و سازهای کوبهای و ترومپت یا حتی ارتباط «بالۀ اتللو» و «سوییت سمفونیک اوتللو» ۱۹۸۴ که از همین دست است.
روالهای مشابه و منابع سهگانه در آهنگسازی لوریس چکناوریان (۱)
لوریس چکناوریان آهنگسازی است۱ با سه سرچشمۀ خلاقیت موسیقایی. منابع سهگانۀ او برای بهوجود آوردن آثار چنانکه گاه خودش هم در گفتوگو به آن اشاره میکند، سنت موسیقی ارمنی، سنت موسیقی ایرانی (به مفهومی عامِ فرهنگهای موسیقایی موجود در پهنۀ سرزمینی) و سنت موسیقی کلاسیک غربی است. آهنگسازی چون او از هرکدام چیزی وام گرفته در قامت اغلب آثارش ترکیب کرده است؛ از اولی تقریباً در قریببهاتفاق کارهایش مواد و مصالح تماتیک و ملودیک، از دومی بسیاری از اوقات ریتمها، گاهی ملودیها و گاهی هم مصالح مُدال و سرانجام از سومی فن آهنگسازی یا بهعبارت دقیقتر ترکیبگری این عوامل در قالب فرم و بافت و ارکستراسیون یک اثر. این سه به جبر زیست دستکم سه فرهنگیاش در ایران (۱. غوطهور در فرهنگ موجودِ بروجرد و تهران؛ ۲. بالیده در خانوادهای ارمنی و ۳. با آموزشهایی دامنهدار از پدربزرگ علاقهمند به موسیقی کلاسیک تا کنسرواتوار تهران و آکادمی وین و موتسارتئوم سالزبورگ و دانشگاه میشیگان) به کار او راه یافته است. بهاینترتیب با بهرهگیری از این منابع او درحقیقت ناگزیر ترکیب فرهنگیای را که از آن برآمده است آشکار میکند.
موسیقی کلاسیک ایرانی و برخی چشماندازهای ممکنِ آینده (۷)
اگر از منظری درونموسیقایی به موضوع بنگریم پیچیدگی بسیار زیاد رابطهی هویت و موسیقی و دگرگونیهای آن روشن میشود. کافی است بپرسیم گذشته از کلام به زبان فارسی یا دیگر زبانهای موجود در جغرافیای ایران چه عناصری موسیقی را هویتنما میکند. پاسخ زنجیرهای از مولفهها مانند مُد (برگرفته از دستگاه/مقامها یا مشابه آن)، ریتمها، ملودیهای شناختهشده و از این قبیل است. و چون به دقت بررسی کنیم میبینیم که بخش اعظم این عناصر ریشههایی در موسیقی کلاسیک ایرانی دارد. بنابراین حتا هنگامی که نسلی از ایرانیان امروزی دیگر تنها صدای بنان و قمر و موسیقی محجوبی و نیداوود را نشان هویت خود ندانند، آنچه را در واقعیت به عنوان هویت موسیقایی خود شناسایی میکنند و میپذیرند به انحاء مختلف وامدار موسیقی آنهاست.
موسیقی کلاسیک ایرانی و برخی چشماندازهای ممکنِ آینده (۶)
از به هم پیوستن برخی دگرگونیها که در بندهای پیشین به آنها اشاره شد یعنی تغییر در اهمیت نغمهها، سامانهی فواصل، سیر گنبدی، جایگاه گوشهها و مانند آنها میتوان تحولات احتمالی کلانتری را رصد کرد. و آن چیزی نیست جز شبیه شدن برخی دستگاهها که وجه تمایزشان با یکدیگر در همین عوامل نهفته بوده است. برای مثال نزدیک شدن ابوعطا به نوا یا برعکس با تفاوتهای ظریفی در نغمهی ایست مختص ابوعطا یا یک تزئین مختص نوا یا نزدیک شدن افشاری به نوا با صرفنظر کردن یا کمرنگ کردن یک نغمهی متغییر روی میدهد. در عمل همین الان هم میتوان چنین تغییراتی را مشاهده کرد.