گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

فرهاد پوپل

Posts by فرهاد پوپل

نگاهی به واگنر و موسیقی او (۶)

البته مثل هر انسان نابغه و خلاقی، ماجرای واگنر و نازی ها چندان هم سادگی نیست. مثلا برایان مگی در فصل آخر کتاب فوق العاده خود، «واگنر و فلسفه»، به طور کامل این ارتباط را شرح می دهد. وی توضیح می دهد که هیتلر به شکسپیر هم علاقه داشته پس لزوما دوست داشتن هیتلر دلیل بر هم عقیده بودن با وی نیست. کما اینکه هیتلر بروکنر را هم دوست داشت. به نظر «دریک کوک»، احتمالا هیلتر موسیقی های عظیم با سازهای بادی برنجی را دوست داشته، بنابراین احتمالا اگر مالر یهودی بود، او را هم دوست داشت (۱۴) اما، اجرای اپراهای واگنر در زمان حکومت رایش سوم نه تنها بیشتر نشد بلکه به طرز قابل توجهی کم شد! (۱۲) آهنگسازان اپرایی که بیشترین اجرا را در این دوران داشند شامل موتسارت، وردی و پوچینی بودند. در منابع مختلفی به تلاش های فراوان هیتلر و شکست وی برای علاقه مند کردن افسران نازی اشاره شده است (۱۹).

نگاهی به واگنر و موسیقی او (۵)

به نظر نگارنده، اپرای حلقه دارای یکی از جالب ترین و عمیق ترین داستان های تمام اپراها است. این اپرای حدودا پانزده ساعته، پر از شخصیت های اساطیری و سمبلیک است. واگنر با استفاده از شخصیت های مختلف در اسطوره های اسکاندیناوی و آلمانی از منابع گوناگون، دست به خلق اثری کاملا شخصی و پراز لایه هایی مختلف زده که هنوز جذابیت خود را حفظ کرده است. (۱۴) تفاسیر مختلفی که از این اپرا شده، گویای «هرکسی از ظن خود شد یار من» است. جرج برنارد شاو در کتاب خود داستان آن را کاملا بر مبنای دیدگاه مارکسیستی توجیه کرده است. (۱۵) اما مثلا دانینگتون با نگاهی کاملا یونگی این اپرا را تفسیر کرده است. (۱۶)

نگاهی به واگنر و موسیقی او (۴)

چایکوفسکی در ادامه می گوید: «در کنسرت ها این قطعه همیشه تأثیر فوق العاده ای ایجاد می کند. اما در تئاتر، وقتی همه این صخره های مقوایی را می بینید، ابرهایی که از پارچه ساخته شده اند، سربازانی که در صحنه به طرز ناخوشایندی در حال حرکت هستند و این آسمان نقاشی شده بی نظیر، که به منظور نشان دادن آسمانی بالاتر از ابرها ترسیم شده، همه اینها سبب می شود که موسیقی، تمام وضوح تصویری خود را از دست بدهد. بنابراین، در اینجا تئاتر به منظور تقویت تصور شخص عمل نمی کند، بلکه در عوض، آب سردی است که بر روی حاضرین می ریزد. سرانجام، من نمی فهمم و هرگز نفهمیده ام که چرا نیبلونگ ها (لیبرتوی اپرای حلقه) یک شاهکار ادبی محسوب می شوند. شاید بتوان آنها را به عنوان یک شعر حماسی ملی د ر نظر گرفت، اما نمی توان به عنوان یک لیبرتو در نظر گرفت. همه این ووتان ها، فریکاها، برونهیلده ها و غیره بسیار ناممکن هستند، بنابراین غیر انسانی می نمایند. احساس همدردی شدید با آنها بسیار دشوار است و به علاوه، در همه اینها روح زندگی بسیار کمی وجود دارد! ووتان سه ربع ساعت را صرف سرزنش برونهیلده به دلیل نافرمانی او می کند. چقدر کسل کننده! و با این وجود تعداد بسیاری از بخشهای شگفت انگیز، چشمگیر و زیبا از یک نگاه کاملاً سمفونیک در آن وجود دارد.« (۱۱)

نگاهی به واگنر و موسیقی او (۳)

چایکوفسکی در ادامه می گوید: «در کنسرت ها این قطعه همیشه تأثیر فوق العاده ای ایجاد می کند. اما در تئاتر، وقتی همه این صخره های مقوایی را می بینید، ابرهایی که از پارچه ساخته شده اند، سربازانی که در صحنه به طرز ناخوشایندی در حال حرکت هستند و این آسمان نقاشی شده بی نظیر، […]

نگاهی به واگنر و موسیقی او (۲)

مخالفت ایگور استراوینسکی با واگنر موضوعی آشکار برای همگان است. وی در سخنرانی های هاروارد خود که با نام «بوطیقای موسیقایی» منتشر شده، موسیقی آوازی واگنر را به نعره تشبیه کرده است.(۹) اما فئودور استراوینسکی، پدر وی و از بزرگترین خوانندگان اپرا در زمان خود، لقب واگنرین کوچک را به پسرش می داد. حتی عکس بزرگ واگنر در اتاق وی بود. تاثیر واگنر در زمان تحصیل او با ریمسکی کورساکف بسیار شدید شد. ریمسکی کورساکف، استاد استراوینسکی بسیار تحت تاثیر موسیقی واگنر بود و این تاثیر در دوره های مختلف این آهنگساز نمایان است (اپرای ملادا، افسانه شهر نامرئی کیتژ). به خصوص در قسمت های سکوئنس وار با ریتم هارمونیک بسیار کند که بسیار تحت تاثیر شروع اپرای حلقه بود. (۱۰)

نگاهی به واگنر و موسیقی او (۱)

ژاک بارزون (Jacques Barzun) در کتاب خود به نام داروین، مارکس و واگنر، از این سه، به عنوان مهمترین شخصیت های نیمه تا اواخر قرن نوزده و جهان مدرن، جهانی به زعم نویسنده، بدون خدا و ماتریالیستی، نام می برد. (۱) به نظر من ادعای ماتریالیست بودن واگنر چندان درست نیست؛ با نگاهی به اپراهای وی، همچون پارسیفال و لوهنگرین، از او به عنوان متفکری معنوی و حتی ضد مادی گرایی می توان یاد کرد. موضوع اصلی چهارگانه حلقه، رد قدرت طلبی و پذیرش عشق به عنوان تنها راه حقیقی سعادت بشری است (توضیحات بسیار مختصری از این اپرا در پایین آمده است).

نقد راب بارنت بر «خسوف»

متنی که پیش رو دارید، نقد راب بارنت (Rob Barnett)، منتقد سرشناس بریتانیایی بر اوراتوریوی خسوف، اثر دکتر محمد سعید شریفیان است. نکاتی که در این نقد جلب توجه می کنند عبارتند از اول حس علاقه ای که بعد از شنیدن کار در منتقد ایجاد شده، به حدی که تمام اطلاعات آهنگساز حتی ویدئوهای یوتیوب وی را مشاهده کرده است. نکته دوم فهم بالای منتقد از این موسیقی (با توجه به اینکه ترجمه متن کلام موسیقی در دسترس منتقد نبوده) و از همه مهمتر، قدرت بالای بیانگری اوراتوریوی خسوف است. این متن برای خواننده انگلیسی نوشته شده و سعی شده تا تصویری از موسیقی در ذهن خواننده ای که آشنایی با این موسیقی و فضای داستان و… را ندارد ایجاد کند.

نگاهی به موسیقی محمدسعید شریفیان (۲)

در آثار برخی از آهنگسازان نظیر الگار، عوامل هویتی از مرحله داستان ها، تم ها، ریتم ها و… فراتر می روند. به گونه ای که هیچ یک از این عوامل به طور مشخص در آثار این آهنگسازان وجود ندارد ولی آثار آنها دارای روح ملی است. برای مثال آثار الگار بسیار ملی تر از وون ویلیامز که مبنای کارش را موسیقی فولکلور و دوران رنسانس انگلیس قرار داده بود به گوش می رسد.

نگاهی به موسیقی محمدسعید شریفیان (۱)

دکتر شریفیان آهنگساز برجسته معاصر دارای آثار متعددی در بافتهای مختلف سازی، الکتروآکوستیک و… است. در این آثار ویژگیهایی دیده می شوند که قابل بررسی هستند. از جمله تکنیک بسیار قوی و دانش بالای او در آهنگسازی. و جالبتر این که آهنگساز با وجود دارا بودن قدرت تکنیکی بالا هیچ گاه در پی نمایش دانش و قدرت خود نیست. بلکه همواره تکنیکها در جهت زیبایی شناسی و بیان موسیقایی به کار می روند.

گفتگو با پندرسکی در مورد موسیقی آوانگارد (۳)

یکی از قطعاتی که من اواسط دهه ۷۰ برای اپرا لیریک شیکاگو نوشتم، «بهشت گمشده» بود. همچنین سمفونی شماره ۲ و کنسرتو ویلن. تمام این قطعات با فاصله کمی از یکدیگر خلق شده اند، بین ۷۴، ۷۵ و فکر کنم ۸۲ و کاملا مشخص شد که من میخواستم این سنت را دنبال کنم، سنت رمانتیک.

بیشتر بحث شده است