Posts by کامیار صلواتی
سیری در نوستالژی ویرانهها از منظر چند آهنگساز آوانگارد ایرانی
تهران، پایتخت ایران، ساحت خرابی و سازندگی مداوم است؛ طوماری از لایههای مختلف تاریخی که بر فراز این شهر درهم پیچیده شده است. ایران از دیرباز بهدلیل مختصات ژئوپولتیکاش، سرزمینی بوده مملؤ از ویرانهها و متروکههایی که با ساختوسازهای جدید جایگزین میشوند. در چنین بافتی، بخش بزرگی از خاطرات فضاهای مشترک در ذهن تهرانیها جا خوش کرده است: تهران در نوستالژی نفس میکشد و میسوزد و هنوز، شبآروز، خویش را به عدم میفرستد.
درباره نامجو، دهه هشتاد و دمِ مسیحایی او (۲)
با اینحال نباید فراموش کرد که او از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دههی هفتاد و استبداد موسیقایی-مدیریتی آنزمان بیرون آمده بود و شاید تا مدتی برایش ایننوع سخن گفتن و آن کارهای محیرالعقول نشانهی هیجانِ رهایی بوده. از نظر تکنیک موسیقایی هم اوضاع بهتر نبود (و همچنان نیست). همین را اگر به طرفداران نامجو میگفتید (یا بگویید)، صدای اعتراض بلند میشد که «این سبک اوست» و هرچقدر توضیح میدادید که در قطعهای مثلاً در اصفهان دوی متعارف با فواصل رایج اش، لاکُرن در آفساید است و سُل دوازده متر آنورتر از خط دروازه، به خرجشان نمیرفت.
درباره نامجو، دهه هشتاد و دمِ مسیحایی او (۱)
بعد از اتهامات بعضی از اطرافیان محسن نامجو دربارهی آزارهای جنسی او، نامجو در پاسخ به آنها گفته که «یک ساعت نفس کشیدن من برابر شش ماه عمر شماست.» دربارهی این جمله میتوان نوشت و نوشت. میتوان از آفات قدرت گفت و خطرات توهم و نقش بیبدیل رسانه. میتوان از بیشرمی حکایت کرد و به روانکاوی گویندهی چنین جملهای پرداخت. اما فارغ از همهی اینها، من عقیده دارم که زندگی حرفهای و زندگی شخصی از هم جدا نیستند.
بوی گل و افیون: دوگانهی انقلاب / اصلاح (۱۳)
در این نوشتار، شش متن انتقادی دربارهی برنامهی گلها در مجلهی موزیک ایران بررسی شد. در یک جمعبندیِ کلی، میتوان با بررسی این نوشتهها این نکات را دریافت: بهطور کلی، دو رویکردِ فنی/ موسیقایی و اجتماعی در نقد برنامهی گلها وجود داشته است؛ هرچند نمیتوان برخی از آنها را بهراحتی از یکدیگر تفکیک کرد. هر یک از این دو رویکرد ویژگیهایی دارند که نشانگرِ ریشهی گرایشهای منتقدِ موسیقیِ گلها و، در مقیاسی بزرگتر، موسیقیِ رادیو هستند.
بوی گل و افیون: دوگانهی انقلاب / اصلاح (۱۲)
ادامه نوشتارْ باز شبیه به پارهی پیشین آن است. سپنتا توضیحاتی دربارهی خوانندگان و وضعیت آواز در برنامهی گلها ارائه میکند، از محاسن بعضی خوانندگان چون بنان میگوید، اما نهایتاً به بحث دربارهی ضعفهای بعضی از دیگر خوانندگانِ برنامه میپردازد. بحث او، بهطور خاص، متمرکز بر الهه و گلپاست. به اعتقاد او:
بوی گل و افیون: دوگانهی انقلاب / اصلاح (۱۱)
بنابراین، آنچه به نظر هرمز فرهت نقطهضعف برنامهی گلها بود، یعنی تقدم شعر بر موسیقی و توجهِ زیاده به آن، در نظر تجویدی و، تا حدّی، خالقی نقطهی قوتِ گلهاست.
بوی گل و افیون: دوگانهی انقلاب / اصلاح (۱۰)
نمیتوان به درستی دریافت که منظور از «یکنواختیِ حزنانگیز و صوفیانهی منفی» در نظر نویسندهی متن چیست. همچنین، آنچه او پیشنهاد میدهد اجرای تصنیفهایی مانند تصنیفهای ارکستری و «توصیفی»ِ وزیری در برنامه است. جنس نقد استادسیس (سپنتا) کاملاً با نقد علیمحمد رشیدی متفاوت است و، به همین نسبت، گلهای مطلوبِ او هم با گلهای آرمانیِ رشیدی تفاوت دارد. برخلاف نظرگاه انقلابیِ رشیدی، نویسندهی این متن خواهان بازگشتِ برخی چهرهها و رَویهها به برنامهی گلها شده است و همچنین، برخلاف رشیدی، که یکسره صوفیگری گلها را رد میکرد، به نظر میرسد که او قائل به وجود صوفیگریِ منفی و مثبت است.
بوی گل و افیون: دوگانهی انقلاب / اصلاح (۹)
لوییزُن همچنین به گرایشهای عارفانهی پیرنیا نیز اشاره دارد (همان: ۱۱۳). این سبقهی عرفانیِ مؤسسِ گلها احتمالاً، هم بر تلقی شنوندگان و منتقدان گلها و هم بر جهتگیریِ خودِ برنامه تأثیرگذار بوده است.
بوی گل و افیون: دوگانهی انقلاب / اصلاح (۸)
امروز نسل جوان ما احتیاج دارد که در راه تکامل قدم بردارد؛ از اندیشههای نو توشهای برگیرد و آن را برای ساختن یک جامعهی انسانی به کار بندد. برنامهی گلها از این هدفِ مقدس جلوگیری میکند و جوانان را با عنوانِ گولزنِ «آشنایی با ادبیات فارسی» به بیراهه میکشاند. امروز نسل جوان سرخوردگی عجیبی در خود احساس میکند. آزمایشهای تاریخیِ دو دههی اخیر باعث گردیده که نسل جوانِ ملتِ ما در مردابِ قلندی فرو رود و برنامهی گلها این امر را سهل و آسان کرده است. جالب است آنهایی که به برنامهی گلها گوش فرا میدهند، در آغاز، دست به خمره میزنند و مواد مخدره استعمال میکنند و بعد در عالم خلسه به این برنامه توجه میکنند. (همان: ۴)
بوی گل و افیون: دوگانهی انقلاب / اصلاح (۷)
مانند مطلبِ «ارکستر گلها»، دستاویز اصلیِ این نوشته برای تاختن به برنامهی گلها نیز روحیهی «درویشی» و «صوفیانه»ی آن است. علاوهبراین، چون برخی از دیدگاههای مارکسیستیِ زمان خود، اینها همه زاییدهی نوعی سیاستگذاریِ پنهانِ عامدانهی از بالا به پایین فرض شدهاند «تا زهر یأس و بدبینی و ناامیدی» را به مخاطبان و جامعه بچشانند که آنها را از «شاهراه به کورهراه» منحرف کنند. نویسنده مشخص نمیکند که آن شاهراه کدام است و این کورهراه کدام، اما به نظر میرسد که مقصودِ او از شاهراه آگاهیِ اجتماعی-تاریخی نسبت به مسائل زمانه (یا شاید نوعی آگاهیِ مبارزاتی و طبقاتی در سالهای پس از کودتا)، و مقصود او از کورهراه گرویدن به درون و بیتوجهی به اجتماع و ساختار باشد. شعر و ادبیات در گلها نقش پررنگی دارد و، از این رو، تعیینِ اشعارِ «منحط»ِ عارفانه از دیگرتمهیداتِ آن دستهای پنهانِ سیاستگذارانه است.