گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

فروغ فروزان موسیقی ایران(۱)


این اواخر موسیقی ما بسیار داغ دیده شده است. وقتی با پر پر شدن موسیقی دانان روبرو می شویم، یکی در آن بین بیش از همه عذادار است، همه می دانند که باید به وی تسلیت بگویند، وی چه بسا از بسیاری از صاحبان عذا عذادارتر است. گویی نزدیک ترین عزیزش پر پر شده است. وی «فروغ بهمن پور» است، فروزان چون فروغ فرخ زاد.

برخی می گویند: تو رو خدا به فروغ نگویید … می گویند: این اواخر حتی همسرش هم وی را تیماردار نبود، فرزندش نیز وی را رها کرد، اما فروغ تا همین اواخر بالای سرش بود. فروغ را که دید چشمانش را بست، گویی فروغ را که دید، حقیقتاً فروغ در چشمانش فروزان شد؛ فروغ موسیقی را نمایان دید. باری با چنین فروزندگان و فرزانگانی، موسیقی بالنده و فروزان است. با فروغ و فروغ ها موسیقی و هنرمان می فروزد و می افروزد.

فروغ به واقع مانند پروانه گرد شمع فروزان موسیقی می افروزد؛ اگر زخمه بر بال فروغ بنشیند، باز پروانه وار و فرزانه وار می افروزد و می فروزاند؛ بر زخم های ریز و درشت اهالی موسیقی، مرهم می گذارد. کمتر کسی زخم های فروغ را می داند، اما اهالی نغمه، زخم هایی را که وی مرهم بوده، را بخوبی می شناسند.

موسیقی و موسیقی دانان این کشور هنوز بر گردن ما حق دارند و باید همواره ادب آن را مستجاب کنیم و اگر هم دیر شده باشد به گفته مولوی «زین نماز استعاذه رحمت است»، باید قضای آن را بجا آورد. اما قضیه درباره فروغ برعکس است، این فروغ است که بر گردن موسیقی حق دارد و نه تنها وظیفه خود را در قبال موسیقی و موسیقی دانان انجام داده، که بیش از تعهدات نوشته و نانوشته خود عمل کرده است.

بوده اند کسانی مانند فروغ و حتی در پیرامون فروغ، که از روزنه های فروغ برای فروزانی خود بهره ها برده اند و بار خود را سالیان سال در این سو و آن سوی مرزها بسته اند، اما فروغ که همواره بارهای دیگران را بسته، خود پروانه وار بی بار و بر نشسته و منتظر به بار نشستن هنر این سرزمین است. وینان دل به دریا افگنان اند / به پای دارنده آتش ها / زنده گانی / دوشادوش مرگ / پیشاپیش مرگ. گویی مصداق «کاشفان فروتن شوکران» (شاملو) فروغ قصه ماست: کاشفان چشمه / کاشفان فروتن شوکران / جوینده گان شادی / در مِجریِ آتش فشان ها / شعبده بازان لب خند / در شب کلاه درد / با جاپائی ژرف تر از شادی / در گذرگاه پرندگان / در برابر تندر می ایستند / خانه را روشن می کنند / و می روند.
پس این ما هستیم که باید وی را سپاس گذار و قدردان باشیم.

فروغ خود یک پای بیشترینه یادمان و یادواره های موسیقی دانان در پس از انقلاب است. بی آن که خود بداند [به تعبیر قرآن] بدعت گذار سنت حسنه یادآوره و یادمان ها شده است. چه بسا پرونده بسیاری از بزرگان هنر در پس از انقلاب در لابلای پرونده های ریز و درشت گرد سیاه به خویش گرفت، اما فروغ با جسارت و پایداری غبار بر این اندود پرونده ها را پروانه وار و فرزانه وار رویاند و (خود به عینه دیده ام) که پرونده به ظاهر سیاه هنرمندان را نزد برخی سازمان ها دولتی و خصوصی پاک و پاک کرده است. تا جایی که اگر روزگاری در هویت سنجی های برخی نهادها، نفرین بی هویتی و هُو یت (نوعی هو کردن!) بر او سر می دادند، حال دیگر از چهره های ماندگار شده است. نقش فروغ و فروغ ها را نباید در این دگرگونی فرهنگی نادیده گرفت. کتاب حجیم چهرهای ماندگار فروغ نمونه بارز این نماد است.

دست کم نگیرید این یادمان و یادواره ها را. خون دل ها خورده اند که یاد و نام این بزرگان در جشنی برافروخته شود. شک نکنید که فروغ یک پای این است، اما همواره فروغ فروتنانه گوشه ای ایستاده و می شمارد لحظه بعد را که برافروزد نام و یاد دیگری را. انصاف هم می گذارد؛ تعلق و تملق را گوشه ای می گذارد، تمامی هنرمندان نزد وی به یکسان یادگذارده می شوند.

همه در داخل و خارج کشور برای یادنامه و یادوآره بزرگان موسیقی، تنها چشم امید به فروغ فروزان موسیقی یعنی فروغ بهمن پور را دارند، همه می دانند که تنها فروغ است که بی مزد و منت یادگذار و یادآوار بزرگان موسیقی کشور است. جالب این که دیده شده که هنگامه اهتمام چنین بزرگداشت هایی از پیرامونیان آن هنرمند فقید خبری نیست، حتی برای عرضه یک مقاله و یک عکس ناقبل، دریغ می کنند، اما پس از دیدن نتایج اهتمام، حتی شاگردان هنرمند نیز داعیه وراثت می کنند و به دنبال چیزهایی از قبیل حق التحریر، حق التألیف، حق الأرث و…. هستند. چندی پیش تنها وارث یکی از خوانندگان بزرگ، از فروغ به واسطه یادنامه هنوز منتشر نشده مادر مرحومش، درخواست حق التحریر می کرد! همکاران و نزدیکان فروغ می دانند که فروغ چه خون دل هایی را در این راه نکشیده است، چه هتاکی های آن هم از اشخاص به ظاهر موجه موسیقی نشنیده است.

فروغ متأسفانه در نسل خوبی پا به عرصه موسیقی نگاری / روزنامه نگاری موسیقی نگذاشت. مانند امروز نبود که موسیقی دانان با روزنامه نگاری و روزنامه نگاران ارتباط های حسنه داشته باشند و این عرصه را جایگاه و پایگاهی برای معرفی خود قلمداد کنند، بلکه بی مهری دیرینه ای با آنان داشته اند، برخی حتی از سر بدبینی آنان را ستون پنجم می گماشتند! دورانی که نسل گل ها (هم نغمه سازان گل های رادیو و هم بهترین و گلچین موسیقی دانان این مملکت) یا افسرده شده بودند، یا در واپسین لحظات عمر خویش با امراض کوچک و بزرگ دست و پنجه نرم می کردند، تنها فروغ بود که حلقه اتصال آنان با جامعه محسوب می شد.

همه می دانند بر سر موسیقی کشور ما چه رفته است. موسیقی مانند اکنون نبود که حاکمان نغمه سرایی و نغمه سرایان را ابزاری برای تحقق اهداف خود بدانند؛ در حال حاضر تمام سازمان های کوچک و بزرگ، متولی شعبه ای از موسیقی در کشور شده اند. روزگاری که همچنان شبهه حرمت موسیقی قوی بود، اشاعه موسیقی فعل حرام قلمداد می شد، (احتمالاً اشاعه دهندگان آن هم از مفسدان فی الارض!) اما به جرأت فروغ یگانه روزنامه نگاری بود که خودرو و خودکفا به اشاعه این فرهنگ پرداخت.

فرید دهدزی

فرید دهدزی

دیدگاه ها ۲۲

  • نمی‌دانم این مقاله بی امضا چرا چنین گنگ نوشته شده؟ برادر من اگر حرف حسابی داری بی پرده بگو و واضح. به هر حال برای آنها که نمی‌دانند٬ فروغ بهمن پور از فرهیختگانمان است که برای بسیاری از موسیقیدان های فراموش شده مان بزرگداشت و یادمان و .. می‌گیرد بی هیچ چشمداشتی٬. کاری که علی الاصول وظیفه نهادهای فرهنگی پرشمار باید باشد.

  • با سلام.
    نوشته ای بسیار خوب بود که البته اگر صدش نوشته شود ، جبران اندکی از دلسوزی هایی که فروغ بهمن پور برای اهالی موسیقی دارد نیست . خب ! مسلما آنانی که او را نمی شناسند از روی آن که نمی شناسند و این عدم شانخت خود را هم معیار هر چه هست قرار می دهند ، قضاوت ناتمام بر این نوشته دارند . نویسنده محترم ما ، می تواند بنویسد که فروغ کیست و برای موسیقی و اهالی آن تاکنون چه کرده و چگونه هر آن چه کرده اندک چشمداشتی به هیچ نداشته که زندگی ساده او در خانه کوچک پدری درمیدان خراسان گواهی بر این مدعاست . به هر شکل برای من کوچک شاگرد که سالیانی است به دوستی ” فروغ بهمن پور ” عادت و افتخار دارم ، وجود او مظهری از مهربانی و عطوفت است.

  • با عذرخواهی واژه ” شناخت ” در بخشی از مطلب من ، ” شانخت ” نوشته شده که تصحیح می شود.

  • فکر می کنم این مقاله از میرعلی نقی باشد چرا که وی در نگارش مقالات اینچنین دستی دارد
    اما فروغ بهمن پور را من از کتابهایش می شناسم.
    وی به نظر می رسد بسیار زحمت کش است. بهرحال من با اینکه وی یک یا دوبار بیشتر ندیدم. اما خیلی برایش احترام قائلم.
    با این حال مدیر این مجله متشکرم که به جای تقدیر از افراد ……. از این افراد که مهجور هستند تقدیر به عمل می آورد.. در ضمن من نفهمیدم منظور جناب اخلاق چیست.
    اگر ممکن است واضح بگویند

  • این مقاله خیلی شاعرانه و از حس عاطفی خاصی برخوردار است.
    اگر مؤلف کمی از ساختار شعر سپید استفاده می کرد می توانست آن را در غالب شعر ارئه دهد.
    من خودم با شعر و ادبیات معاصر به ویژه آشنا هستم.
    مولف خیلی ناظر و جامع به ادبیات است. در یک جایی شعر شاملو را می آورد که خانه را روشن می کنند / و می روند. در صوتی که می میرند در شعر شاملو است نشان می دهد مؤلف خیلی شعر را می فهمد و اشاره می کند چرا که می گوید . می روند نه می میرند.
    قسمتهای بعدی هم دارد؟

  • امیدوارم این مقاله ادامه داشته باشد تا بتوان از طریق چنین مقالاتی بهتر و بیشتر با چنین اشخاصی آشنا شد.
    مولف با قلم قوی و آشنا به موضوع می تواند بسیار در این زمینه کمک کند(همچنان که این کار را به خوبی انجام داده اند.)

  • قلم توانای جناب دهدزی به خوبی حق مطلب را درباره خانم فروغ بهمن پور بیان کرده است. به راستی نیاز آن احساس میشود که چنین افرادی بیشتر شناسانده شوند و در این راه افراد صاحب قلم و آشنا به زوایای مختلف موسیقی و نویسندگی ، میتوانند مفید و موثر باشند. در این مقاله به خوبی حسهای مختلفی از سوی نویسنده منتقل میشود. اما آن بخش از متن که مظلومیت فروغ رادر عصر حاضر می نمایاند جلوه ای حزن انگیزتر و در عین حال زیباتری دارد.

  • با سلام خدمت آقای دهدزی
    ممنون به خاطر مطلب زیبا و بجای شما!
    به طور یقین اگر عرصه موسیقی وجود امثال فروغ ها را به طور پیوسته تجربه کرده بود که با دلسوزی تمام و بدون چشم داشت مالی پیگیر وقایع موسیقی بود،وضعیت موسیقی ما بدین صورت نبود.

  • با سلام و تشکز از آقای دهدزی که از زحمت کشان پشت پرده یادی کردند .
    بله کتاب گرانقدر ” چهرهای ماندگار” خانم بهمن پور که با زحمت بسیار تهیه شده گواه زحمات ایشان برای موسیقی است .
    شاید دوستان ندانند که گفتگو با استاد کم نظیر پرویز یاحقی چقدر مشکل است و خانم بهمن پور با چه مشقاتی با ایشان و سایر هنرمندان که بیشترشان هم در خارج کشور به سر می برند چگونه مصاحبه ترتیب داده است .
    جالب است وقتی از ایشان خواستم که از کتاب ایشان در وبلاگ گلها استفاده کنم با سخاوت کم نظیری ایشان فرمودند که از هر قسمت کتاب و حتی کل مطالب آن بدون مانعی می توانم استفاده کنم .
    البته من سعی کردم در وبلاگم زحمت ایشان را با معرفی کتاب تا حدی جبران کنم اما ….
    از دست و زبان که برآید از عهده شکرش بدر آید
    من خود بارها شاهد تلاش ایشان در برنامه های بزرگداشت هنرمدنان بوده ام که از مردها هم بر نمی آید ولی ایشان به خوبی از عهده برآمده اند .
    از خداوند بزرگ برای ایشان و خانواده گرامی شان طول عمر همراه سلامتی و شادکامی خواستارم .

  • مطلب حزن انگیزی است. من که بسیار از خوانش متن متأثر شدم.
    البته به یک معنا متأثر یعنی تحت تأثیر قرار گرفتم.
    کمتر متنی اینجوری با احساس آدم بازی می کند.
    نویسنده ذهن تخیلی دارد که مخاطب را هر جا که بخواهد می برد.
    موسیقی نوشتاری همین است. کاری که موسیقی می کند یا یک نقاشی یک نوشته با آدم می کند. بدون اینکه خود نویسنده بخواهد.
    قلم خیلی ساحرانه است!
    من که مسحور و محصور شدم!

  • فروغ عزیز از آن دست آدمهایه که بار اول که می بینیش احساس می کنی سالهاست او را می شناسی. مهربون ، با احساس و بهتر از همه اینکه با دقت به حرفهات گوش میده، شاید این حسن کمتر در آدمی که شوق و شعور پژوهش هم دارهبا هم جمع بشه. در هر صورت برای او بهترین آرزوها رو دارم و همچنین قلم با احساس نویسنده که به حق معاشقه عقل و احساسه. از همتون سپاس گذارم.

    پسر خاله فروغ !

  • من فروغ را نمی شناسم اما نویسنده آن را سالیان سال می شناسم. سال ۷۵ با وی آشنا شدم.
    این آقا دید بدی دارد یا بدبیانانه به موضوعات نگاه می کند. نه اینکه بد باشد خیلی هم خوب است. وقتی از یک نفر تعریف می کند. یعنی دیگر از هزارتا صافی رد شده تا به اینجا رسیده است.
    البته بهمن پور را من در ماهواره زیاد دیدم میدانم که خیلی پی گیر و پی جو است . در همین حد
    بهرحال ممنون که با این ادم ما را آشنا کردید

  • با عرض سلام وخسته نباشید خدمت استاد عزیز
    من ودوستم علاقه شدیدی به آهنگ سازی داریم اما مدتی هست که شعرو ترانیه مورد نظر رو پیدا نکردیم
    درضمن سبک کارمون پاپ هست
    ازتون خواهش مکونیم چند شعر یا ترانه برامون بفرستین.
    مچکرم

بیشتر بحث شده است