گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

آوای ذهن های آشفته (۲)

درباره آسیب شناسی روانی جورج گرشوین توضیح میدهید؟

◊ درواقع گرشوین تا سن ۹ یا ۱۰ سالگی با موسیقی به معنای خاص آن آشنا نشده بود. زمانی که ۹-۸ سال داشت نمونه کلاسیک یک بچه شرور و اخراج شده از مدرسه بود، اطرافیانش می گفتند که او در حال گذراندن دوره شرارت است و به یک مجرم تبدیل خواهد شد. اگر او در اواخر قرن بیستم متولد شده بود، توسط روانپزشک کودکان معاینه میشد و مشکلش کاستی توجه عنوان میشد نه شرارت.

هنگامی که گرشوین در میانه دهه ۳۰ عمرش بود و در سطح جهان چهره ای شناخته شده بود، به شدت دچار بیماری افسردگی شد. او به روانپزشکی توانا مراجعه کرد و به مدت دو سال، پنج روز در هفته تحت درمان قرار میگرفت. در همین دوران او مشغول نوشتن اپرای “پورگی و بس” (Porgy and Bess) بود. در مدت دو سال معالجه افسردگی، گرشوین دچار بیهوشی شد و پزشکان متوجه وجود یک تومور مغزی بزرگ شدند. من متقاعد شده ام که افسردگی او ناشی از عوارض جانبی تومور بوده و در کل این مورد را نمیتوان در دسته داستانهای موفق روانپزشکی قرار داد.

این مشکلات چه تاثیری بر موسیقی او داشتند؟

◊ موسیقی پورگی و بس بیش از هر اثر دیگر او محزون است. او ترانه های عاشقانه فراوانی با موسیقی سرخوشانه نوشته است. اما این اپرا سرشار از دلتنگی و تکان دهنده ترین موسیقی اوست. از نظر من اینکه این مرد افسرده، که به خاطر تومور مغزی در حال مرگ بود، به نوشتن موسیقی غم انگیز و عمیق بپردازد، یک تصادف محسوب نمیشود.

آیا اعلام نظر پزشکی پس از مرگ و بر اساس دانسته های تاریخی درباره شخصیتهای تاریخی کاری خطیر و پر مسئولیت محسوب نمیشود؟

◊ مردم غالبا میگویند که پزشک نمیتواند نظر قطعی خود را بدون گفتگوی رو در رو درباره کسی اعلام کند زیرا در بهترین حالت این تشخیص تنها یک “حدس” قلمداد میشود. اما چایکوفسکی یک نامه نگار پرکار بود، او ۱۴۰۰ نامه به حامی خود (بیوه ثروتمندی به نام نادژدا فون مک (Nadezhda von Meck) که سالها حامی مالی و مشوق چایکوفسکی بود) نوشت که نامه هایی بسیار صمیمانه بودند. مشکل افسردگی او در خلال این نامه ها کاملا آشکار است. ابتلای شومان به اختلال ذهنی دو قطبی نیز واضح است. بتهوون بسیار مورد جالبی بوده است.

من برای تشخیص بیماری او دچار مشکل بودم. او مشکلات روانی اساسیی داشت و تغییر حالات روحیش بسیار شدید بود. تردیدی درباره افسردگی او وجود ندارد و هرچند هرگز دست به خودکشی نزد، اما افکار متمایل به خودکشی در او دیده میشد. بتهوون به خصوص در اواخر عمر خود دچار رفتارهای واضح و آشکار روان پریشانه بود البته تشخیص اینکه رفتارهای غیر معمول و نامتعارف او تا چه حد تحت تاثیر و یا شدت گرفته از روند فزاینده ناشنوایش بود، مشکل است.

هنگامی که درباره این موضوع با تماشاگرانم صحبت میکنم، معمولا به من میگویند که ” من این ماجرا را یک میلیون بار شنیده بودم، اما هرگز این جنبه آنرا نشنیده بودم”. تصور نمیکنم منظور این افراد این باشد که تفسیر من یگانه بوده است، بلکه تصور میکنم آنها درباره درک خود از نیروهای روانشناختی و تاریخی که در خلق این موسیقی موثر بوده اند صحبت میکنند.

شما درباره اینکه چگونه درکتان از روانپزشکی در قضاوتتان درباره موسیقی تاثیر گذاشته صحبت کردید، آیا شناخت موسیقی در قضاوتهای روانپزشکانه شما تاثیر داشته است؟

◊ بدون شک. اگر من آسیب شناس یا پرتو شناس بودم، میتوانستم بگویم نواختن موسیقی به من آرامش میدهد. اما در حال حاضر میتوانم صادقانه بگویم که به خاطر موسیقی، به خاطر دسترسی داشتن به جنبه دیگری از اسرار عمیق ذهن، روانپزشک بهتری شده ام.

آهنگسازان روان پریش
تعدادی از آهنگسازانی که از مشکلات ذهنی و روحی رنج میبردند و این مشکلات موسیقی آنها را غنی و پیچیده ساخته و زندگی شخصیشان را تحت الشعاع قرار داده، از این قرارند:

رابرت شومان (ROBERT SCHUMANN)
او دچار اختلال ذهنی دوقطبی بود که به خلاقیتی ناگهانی و بی نظیر منتهی میشد، اما او سرانجام در آسایشگاه روانی درگذشت.

لودویگ وان بتهوون

(LUDWIG VAN BEETHOVEN)

به احتمال زیاد از دست دادن شنوایی موجب شدت گرفتن روان پریشی او شده بود و ابتلا به سفلیس شرایط را ناگوارتر کرد.

پیتر ایلیچ چایکوفسکی
(PETER ILICH TCHAIKOVSKY)

او به دلیل همجنس گرایی سرکوب شده اش در روسیه تزاری، سالهای بسیاری را در افسردگی شدید گذراند.

جورج گرشوین (GEORGE GERSHWIN)

جلسات روان درمانی نتوانستند افسردگی ناشی از تومور مغزی تشخیص داده نشده او را مداوا کنند.


usnews.com

دیدگاه ها ۱۱

بیشتر بحث شده است