علاوه بر این، کاربست روشهای روانشناسانه (و نه روانکاوانه) که نزدیکی با دانش تجربی را ناگزیر میسازد، باعث میشود که داوری بر پایهی آن، عینیت و حتمیتی فراتر از یک نقد امروزی بیابد.
سجاد پورقناد در این مورد گفت ممکن است با چنین مطالعاتی بتوانیم برخی قواعد جهانشمول برای ویژگیهای موسیقایی بیابیم و تحلیلهای خود را بر آن استوار سازیم؛ مثلاً از تعمیم واکنشهای مشابه به ریتم (منظور رفتار حرکتی- فیزیولوژیکی در واکنش به ویژگیهای زمانی موسیقی است).
اما مدرس گفت که تاکنون چنین امری میسر نشده است. درست است که روانشناسی موسیقی (بهویژه گرایشهای تجربیتر) برپایهی چنین عینیتهایی ساخته شده است اما هرگز ادعای تعمیم همین عینیت به دنیای خارج از خود (برای مثال نقد یا…) را ندارد.
گذشته از آن دشواریهای بنیادی که حاصل تفاوتهای موسیقی با دیگر هنرهاست، یک اشکال عملی هم در نقد روانشناسانهی موسیقی ممکن است رخ بنماید. دشواری آشنایی با نتیجهی مطالعات روانشناسی و روانکاوی موسیقی و نیز یافتن راهی برای بهرهگیری از آن در حالی که نقد موسیقی به مفهوم مرسوم، عادت به استفاده به روندهایی زیباشناختی و موسیقیشناختی دارد.
شاید همین امر است که باعث میشود نقدهای روانشناسانهی موسیقی دشوار و کمیاب باشد.
قاسم آفرین با شرح یک تجربه پرسشی دیگر دربارهی داوری مطرح کرد. وی تعریف کرد که هنگامی که مشغول تماشای یک کنسرت از «محسن سبحانی» (از گروه کیوسک) بوده و بلافاصله بعد هم اجرایی از «محسن نامجو»، احساس کرده اولی [به لحاظ موسیقایی] راست میگوید و دومی دروغ.
آیا این را میتوان یک داوری بر اساس روانشناسی (روانکاوی) موسیقی دانست؟ مدرس از وی خواست منظورش را از راست یا دروغ موسیقایی روشنتر بیان کند. وی توضیح داد که مثلاً احساس میکند که کسی همان چیزی را نمیخواند که درون اوست بلکه به دلایلی (مثلاً مشهور شدن و…) تظاهر به آن میکند.
مدرس گفت: معمولاً این تعبیری را که شما بیان کردید بهعنوان صداقت در هنر مطرح میکنند. فرض کنیم که این تعبیر درستی باشد شما چطور متوجه شدید که یکی از نمونهها صادقانه و دیگری کاذب است؟ «آفرین» گفت که من همانطور که گوش میدهم میفهمم.
اگر چیزی به دلم بنشیند صادقانه است. در حقیقت با شهود خودم فهمیدم. مدرس گفت این شهودی که از آن صحبت میکنید معنای وارد کردن داوری بر اساس روانشناسی موسیقی نیست. شما احتمالاً سلیقهی شخصی و احساسات لحظهای خودتان را ملاک قرار داده و چنین نتیجهای گرفتهاید.
این با بحثی که ما در اینجا داریم متفاوت است. برای مثال شما ممکن بود این گزارهی داورانهی خود را با اطلاعاتی روانکاوانه از محسن نامجو یا محسن سبحانی و ویژگیهایی از موسیقیشان ترکیب کنید و آنگاه به نقد روانشناسانه یا روانکاوانه به معنای مورد بحث کلاس نزدیک شوید.
۱ نظر