فرآیند دیگری نیز هست تحت عنوان «انسانشناختی» که اگر چه به سختی میتوان آن را جزیی از بحث حاضر به حساب آورد اما گاهی با آن اشتباه گرفته میشود. در این فرآیند قصد، توصیف انسانشناسانهی هنر است و نقد به مفهوم داوری و ارزیابی در آن جایی ندارد.
حوزهی مشترک دیگر میان جامعهشناسی و نقد هنری، تفسیر است. جامعهشناسی بهطور معمول سه گروه تفسیری را مد نظر قرار میدهد:
– اثر هنری «بازتاب یا آشکارساز واقعیت اجتماعی» است.
– اثر هنری با واقعیتهای اجتماعی «همخوانی» دارد.
– اثر هنری در «برنامهریزی (شکلدهی)» واقعیتهای اجتماعی نقش دارد. (هینیک ۱۳۸۴)
درست است که ارزیابی و تفسیر جامعهشناختی آثار هنری بر پایهی خطوط کلی گفته شده میسر است اما همیشه دو خطر آن را تهدید میکند. این دو خطر موضوعاتی هستند که از درون جامعهشناسی دیده میشوند و ممکن است از دید نقد موسیقی لزوماً ایراد به حساب نیایند. نخستین آنها این است که جامعهشناسِ منتقد به «بازتولید کار کنشگران یک حوزه (در اینجا منتقدِ موسیقی)» بپردازد. این امر خیلی به مبحثی که در ابتدای کارگاه مطرح شد (کنشگری همراه با دغدغهی اجتماعی) نزدیک است. دومین خطر، تناقض با اهداف اولیه است. به یاد داشته باشیم که جامعهشناسی «از مخالفت با آرمانی کردن و خودگردانی هنر شروع کرده و […] به بستری عینیتر و استوارتر برای همان موضوع» رسیده، یعنی عملاً به نقض نقطهی عزیمت خود منجر شده است.
بدین ترتیب به نظر میرسد جامعهشناسی در برابر زیباشناسی قرار گرفته، یا در راهِ همدوشی یا جانشینی آن، قدم گذاشته است (البته در بعضی گرایشها). در هنگام این تقابل (یا برای حل آن) سه وضعیت ممکن است پیش آید: ۱- به رد جامعهشناسی پرداخته و بر محدودیتهای آن برای آشکار کردن امری جدید در این وادی تاکید شود. این طرد میتواند «به معنای برتر دانستن روانشناسی بر جامعهشناسی» باشد (ولف ۱۳۷۸). ۲- به جای عقبنشینی، فروکاستگرایی جامعهشناختی (فروکاستن آثار و سازوکارهای هنری به ارتباط با یک طبقه یا گروه اجتماعی و نفی هر گونه کارکرد زیباشناختی) مد نظر قرار گیرد.
مانند این مثال از «هَجینی کولائو»: «زیبایی چیست؟» یا «چرا این اثر زیباست؟» باید به این سوال ماتریالیستی جای سپارد که «این اثر را چه کسانی، در چه زمانی و به چه دلایلی، زیبا پنداشتهاند؟» (hadjinicolaou 1978: 24) (نقل از ولف ۱۳۸۷). ۳- راه میانه اما پذیرش گونههایی از فروکاستگرایی جامعهشناختی است (چنانکه در بعضی از رویکردها به نقد جامعهشناسیک انجام میشود) که بعضیشان عبارتند از:
۱- ارزش زیباشناختی بر اساس ایدئولوژی تولیدکنندهی اثر
۲- تعامل میان ایدئولوژیهای نظارهگر/ مخاطب و متن
۳- زیباشناسی دریافت؛ اغلب ارزش با کیفیت پاسخ مخاطب برابر میشود. (ولف ۱۳۸۷)
اگر گریزراههای گفته شده کافی نباشد برخی ممکن است هنوز به دنبال برتری دادن و متمایز کردن هنر باشند؛ از این طریق که «ساختمان اجتماعی و ایدئولوژیک هنر قطعی است، اما هنر، یا هنر «خوب»، از شرایط تولید خود تعالی میجوید» (همانجا). و در نهایت کسانی هم ممکن است چالش زیباشناختی را بپذیرند (که احتمالاً قابل چشمپوشی نیست) و به دنبال بنا کردن یک نظریهی زیباشناختی با محتوای جامعهشناختی بروند. به نظر میرسد در حال حاضر راه حل آخر منصفانهترین راه باشد.
۱ نظر