عصر روز چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۲، پانزدهمین جلسه از کارگاه آشنایی با نقد موسیقی در خانهی موسیقی برگزار شد. عنوان این جلسه «نقد فمینیستیِ موسیقی» بود و به بررسی جریانهایی در موسیقیشناسی و نقد موسیقی میپرداخت که متاثر از مطالعات زنان و نظریههای فمینیستی هستند.
بستر فکری فمینیسم که متاسفانه برگردان مناسبی برای آن در فارسی موجود نیست (شاید مادینهگرایی که این هم گویا نیست)، از جنبشهای اجتماعی سیاسی مربوط به حقوق سیاسی و شهروندی زنان در اروپا و آمریکا سرچشمه گرفته است.
این جنبشها با هدف به دست آوردن حقوق برابر (عمدتاً) سیاسی- اجتماعی شکل گرفتند اما به همین موضوع محدود نماندند و خیلی زود به وارسی کلیهی جنبههای نابرابری جنسیتی (حتی بازتابهای آن در فلسفه و علم) کشیده و دارای بنیانهای نظری ژرفی شد. خلاصه اینکه موضوع مورد بحث درس حاضر دیگر محدود به جنبههای برابری اجتماعی نیست، هر چند از آنها نیز سخنی به میان میآید.
در اینجا «مژگان محمدحسینی» پرسید، آیا «موسیقی فمینیستی» داریم که نقد موسیقیِ فمینیستی داشته باشیم؟ مدرس پاسخ داد: البته آثاری موسیقایی که بتوان آن را موسیقی فمینیستی به شمار آورد، داریم (بهویژه هنگامی که متن مبنای کار باشد) اما منظور درس امروز نقدِ آثار موسیقیِ فمینیستی نیست بلکه مقصود نقد فمینیستیِ آثار موسیقی است.
نقد فمینیستی یک گرایش در نقد موسیقی است که مانند اکثر گرایشهایی که در جلسات گذشته مطرح شدند کمی دیرتر از دیگر رشتهها ظاهر شد. ادبیات، سینما و هنرهای تصویری پیش از موسیقی حضور جریانهای فمینیستی را در نقدشان تجربه کردند و نقد موسیقی نیز از هر یک از آنها به نحوی متاثر شده است. برخی از این تاثیرات شامل:
– ترسیم قدرت مناسبات مربوط به جنسیت که در اثر هنری حک شده است.
این نقدها در جامعههایی نوشته میشوند که تظاهرات بیرونی و اولیهی نابرابری جنسیتی (مثلاً نداشتن حق رای و…) مدتهاست که از میان رفته است.
بنابراین نقدگران به دنبال حضور ظریفتر (یا بازتولید) مناسبات نابرابری جنسیتی میگردند که ردپایش در آثار هنری پنهان شده باشد.
– تمرکز بر نقد سیاست فرهنگیِ ایدئولوژیِ «خودبسندگی» (یا استقلال Autonomy) بهعنوان موضوع مرکزی فیلم، ادبیات و موسیقی.
در مطالعات اخیر گرایش زیادی وجود دارد که خودبسندگی اثر هنری، به این معنا که اثر هنری شیئی است در خود و برای خود و مستقل از هر فرآیند بیرونی، نیز بهعنوان بازتابی از مناسبات جنسیتی در نظر گرفته شود.
– ارزش گذاری مجدد اثر هنری در پرتو فمینیسم.
– مقاومت در برابر تفسیر فرمالیستها
تفسیر فرمالیستی نیز از دید نقدگران فمینیست از طرفی مانند ارزش دادن بیش از حد به خودبسندگی و… جنبههای مردسالارانهی قوی دارد.
– معرفی یا بازشناسی بازنماییهای کلیشهای زنان
هر چند هنگام مطرح شدن عنوان نقد فمینیستی این مورد بیش از هر چیز دیگر در ذهن میآید اما در اصل یافتن چنین کلیشههایی (بهویژه در ادبیات و هنرهای نمایشی) نسبتاً سادهتر از چند مورد قبلی است.
– تحقیق کردن در مورد فرآیندهای ارزیابی بهعنوان روندهای «مردگرا» و تردید در آنها (Elizabeth Roseanne Kydd 1992)
۱ نظر