گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

سیاست در ژانرهای مختلف موسیقی


ارتباط بین موسیقی و سیاست تاریخچه ای طولانی دارد، خصوصا بیان نقطه نظرات سیاسی در موسیقی که معمولا در سبکها و تم های اعتراضی (مانند راک) به کار گرفته می شود. هر چند در مقابل مواردی

مانند سرودهای ملی می توانند حاوی مفاهیم موافق و حمایت کننده نیز باشند.

موسیقی فولکلور اصولا روایت متداولی از عدم رضایت سیاسی است، اشعاری که در بزرگداشت قیام های مردمی و اعتصاب ها و یا بر علیه ستم و بی عدالتی های اجتماعی خوانده شده اند، تاکیدی بر این

موضوع هستند.

موسیقی کلاسیک، معمولا به منظور تجلیل و تکریم از رهبران سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است. شاید مهمترین دلیل این باشد که حمایت طبقه مرفه و صاحب منصبان در جوامع، منبع عمده در آمد

آهنگسازان در قرن های پیشین را تشکیل می داده است.

در قرن معاصر، چنین امری به شدت گذشته رایج نیست و به طور مثال، امروز دیگر برای بیان شرح حال ملکه انگلستان، قطعه ای تنطیم نمی گردد. در بین آهنگسازان کلاسیک که در گذشته می زیسته اند

نیز در این مورد اختلاف نظر وجود داشته، به عنوان مثال بتهوون به منظور اعتراض به تاج گذاری ناپلئون، قسمتی از سمفونی سومش را که به او اهدا کرده بود، حذف نمود.

از اواسط قرن بیستم جنبه سیاسی ترانه های موسیقی پاپ نیز قوت بیشتری گرفت و بیش از پیش به منظور بیان عواطف ضد جنگ به کار گرفته شد. یکی از مشهورترین اشعار موجود در این زمینه متعلق به

جیمی هنریکس است که به عنوان اعترض به جنگ ویتنام، سرود ملی آمریکا را به گونه ای طنزآمیز مورد استفاده قرار داده است.

یک بررسی ساده نشان می دهد اگر موسیقی فولک یا مردمی بخواهد به نوعی وارد عرصه های سیاسی شور اغلب دیدگاه معترضین و حامیان جناح چپ در جوامع را بیان می کند.

اشعار محافظه کارانه و آزادیخواهانه، معمولا در موسیقی country و heavy metal یافت می شود. در فرهنگ غربی نیز به جز در مواقع جنگ، معمولا آهنگ های معترضه چندان مورد توجه عموم مردم

قرار نمی گیرد.

در سبک punk rock که در اواسط دهه هفتاد به عنوان عکس العملی در مقابل کناره گیری گروه های راک آن زمان تشکیل شد، اصولا اشعار سیاسی خوانده می شود و متن اشعار آن معمولا در حمایت از

هرج و مرج گرایی و شورش نوشته می شوند. امروزه تم هایی که در حمایت از طبقه کارگر و جناح چپ نوشته می شود، کماکان توسط گروههای مختلف موسیقی اجرا می شود.

سیاست در موسیقی کلاسیک معاصر
گروهی از آهنگسازان کلاسیک معاصر با افکار سوسیالیستی و مارکسیستی روش های متعددی جهت وارد کردن سیاست به آثارشان به کار برده اند.

از میان آهنگسازان اوایل قرن بیستم می توان به کورت ویل (Kurt Weill) و هنس ایسلر (Hanns Eisler) اشاره نمود که هر دو در زمان خود از شهرت بسزایی برخوردار بودند، این دو آهنگساز به

منظور انتقال تفکرات خود، از موسیقی که نزد عوام محبوبیت داشت بهره می جستند.

بسیاری از آهنگسازان پس از جنگ که مشهورترین آنها لوییژی نونو (Luigi Nono) و هانس وارنر هنز (Hans Werner Henze) هستند، نیز آثار بسیاری دارند که در آنها از متونی استفاده شده که

بیانگر دیدگاه مارکسیستی آنان است (به عنوان مثال آثاری که نونو در رابطه با وقایع کوبا، ویتنام و شیلی ساخته است.)

از میان نسل بعدی آهنگسازانی که در آلمان می زیستند، می توان هلموت لاخنمن (Helmut Lachenmann) و نیکولاس آ هابر (Nicolaus A. Huber) که در هر دو از شاگردان نونو بودند را نام

برد. این آهنگسازان با وقوع انقلاب فرهنگی، به شکل انتزاعی تری به مسائل سیاسی می نگریستند و این نگرش در آثار آنان نیز به وضوح نمایان بود.

آنها در حقیقت یک زبان موسیقیایی جدید را کشف نمودند که در مقیاس وسیع تر، از تکنیک های نامتعارف در سازهای مختلف استفاده کردند و امکاناتی خارج از محدودیت هایی که “رسوم فیلارمونیک” نامیده

می شد را مورد آزمایش قرار دادند.

دیدگاه دیگری از این قضیه در آثار آهنگساز انگلیسی کورنیلوس کاردیو (Cornelius Cardew) تجلی یافت که تحت تاثیر آثار کریستوفر کاودول (Christopher Caudwell) و مائو تسه تونگ (Mao

Tse-Tung) نوشته شدند.

کاردیو معتقد بود موسیقی پیشرو و فاقد محدودیت های قراردادی، به جای اینکه سبب اتحاد توده مردم گردد، موجب نفاق در افراد جامعه می شود. با این طرز تفکر او به استفاده از آهنگ های انقلابی ایرلندی،

چینی و غیره، در آثارش پرداخت.

از میان آهنگسازان انگلیسی دیگر ریچارد برت (Richard Barrett) بود که به صورت کاملا مجزا و با تاثیر پذیری از آهنگسازان آلمانی، زبان موسیقیایی جدیدی در کارهای مختلفش که معمولا حضور

سیاست از عناوین آنها آشکار بود، به کار گرفت. گوردون دونی (Gordon Downie) نیز از دیگر آهنگسازان انگلیسی تبار بود که نگرش مارکسیستی به مدرنیسم، در آثارش نمایان است.

به طور کلی در طول تاریخ آهنگسازان متعدد، سیاست های متفاوتی چون آنارشیسم، لیبرال های چپ، ضد استبدادی و … را در آثارشان دنبال کرده اند. به عنوان مثال جان کیج (John Cage) به شدت

تحت تاثیر نویسندگان آنارشیستی چون هنری دیوید توریو (Henry David Thoreau) قرار داشت و بعدها سبک او به عنوان نوعی “هارمونی آنارشیستی” توسط آهنگسازان جوان به کار گرفته شد.

کامیار عباسی

کامیار عباسی

دیدگاه ها ۳

بیشتر بحث شده است