در ستایش شرافتی پایدار
برای استاد ابراهیم قنبریمهر قلم برداشتن، شبیه کار عشق است که البته آسان نمود اول! ولی عشقی که از نام و آثار و حضور استاد میآید و مشکلها را آسان میکند. نگارنده در این یادداشت، آنچه را مینویسد، درحد فهم خویش است و نه در حد و اندازههای این شجره تناور هنر، که هفتاد سال در خدمت موسیقی و نود سال در خدمت عشق و انسانیت بوده است. در فرهنگ قدیم مشرق زمین، واژهها یا لقب «استاد» تنها به کسی گفته نمیشد که حجم مشخصی از اطلاعات و مهارت را در رشته تخصصیاش داشته باشد و آن را انتقال دهد، بلکه به کسی میگفتند که بر اساس تخصص و مهارتش حامل یک روح انسانی پرورش یافته، حاصل تعالی معرفتی پیشینیانش و برآمده از تداوم پیگیری بیوقفهاش در راه پالایش درون و صیقل دادن آموزشهایش باشد و مجموع دانش و چیرگی و تعالی روحی خود را مثل یک نیروی سیال و بانفوذ، همچون یک زندگی و اکسیری برای پروراندن و رشد دادن به شاگردان مستعد، به کار گیرد. این درجه متعالی، هم در ساختههای آن فرد (که به شایستگی لقب «استادی» را یافته) و هم در ثانیه به ثانیه زندگی آن فرد، بروز و ظهور دارد.
۱ نظر