گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

چرا بارها و بارها به موسیقی‌های مورد علاقه خود گوش می‌دهیم؟ چرا در ساخت قطعات موسیقی از عنصر تکرار استفاده می‌کنیم. چرا گاهی موسیقی‌هایی که حتا برای‌مان ناخوشاینند هستند به شکلی آزار دهنده در ذهن‌مان تکرار می‌شوند؟ از دیدگاه دسته‌بندی هنرها، موسیقی و شعر که در دسته هنرهای فونتیک (شنیداری) جای می‌گیرند برای ارائه به مخاطب نیازمند زمان هستند. به این معنا که مخاطب برای دریافت یک اثر موسیقی یا شعر باید زمانی را صرف کند. در مقابل هنرهای تجسمی که در دسته هنرهای پلاستیک جای می‌گیرند نیازمند مکانی خاص هستند. هنرمند نقاش در خلق اثر خود نیازی به تکرار عناصر بصری ندارد، چرا که مخاطب تا ابدیت وقت دارد که به یک تابلو نگاه کند و آن را به خاطر بسپارد ولی آهنگساز مجبور است عناصر صوتی را تکرار کند تا بستری برای ماندگاری اثرش در ذهن مخاطب فراهم آورده‌باشد. اما عنصر تکرار در موسیقی چیزی فراتر از تاثیر در ماندگاری اثر موسیقی است و این مقاله سعی دارد جایگاه تکرار در موسیقی را از منظر فلسفه بررسی کند.

«موسیقی چیست؟» فهرست فلاسفه‌ای که در برابر این پرسش اظهار شگفتی کرده‌اند پایانی ندارد، اما بیشتر ما با اینکه فلسفه‌دان نیستیم در پاسخ به این سوال با اعتماد به نفس کامل می‌گوییم: «من هنگامی که موسیقی را می شنوم، چیستی آن را به روشنی در‌می‌یابم». با این حال داوری‌ها و اظهار نظرها درباره چیستی موسیقی بسیار گوناگون و قابل انعطاف است. اصوات و حتی سبک‌های موسیقی جدیدی که می‌شنویم شاید در ابتدا نفرت‌انگیز به نظر برسند اما گاهی پس از چند بار شنیدن تا حدی دوست داشتنی می‌شوند.

اگر شخصی بی‌‌علاقه به موسیقی مدرن را در جایی که کسی در حال تمرین و تکرار یک قطعه موسیقی مدرن است قرار دهید پس از مدتی احتمالا با یکی از غریب‌ترین قطعه‌های «لیگتی» (۱) نیز احساس قرابت می‌کند. عمل ساده تکرار می تواند به عنوان یک عامل جادویی در احساس موسیقایی ما عمل کند.

«موسیقی چیست؟» شاید بهتر باشد به جای این، سوال آسان‌تری بپرسیم «چه چیزی را به عنوان موسیقی می‌شنویم؟» صدا؟ ریتم؟ ملودی؟ یا… به گفته دیگر سوال می‌تواند این باشد که جوهر موسیقی چیست؟ یا موسیقی بدون کدامیک از اجزاء خود، دیگر موسیقی نیست؟ و اگر از کسی بپرسیم چگونه یک موسیقی را به یاد می‌آورد؟ خواهد گفت:  «وقتی دوباره آن را بشنوم، آن را به یاد خواهم آورد» و این یعنی ادراکی شهودی در بستر سیال زمانی که با موسیقی مواجه هستیم.

از ۱۹۶۰ که  «رابرت زاجونک» (۲) برای اولین بار نظریه “اثر مواجهه مکرر» مطرح کرد، روانشناسان دریافتند که مردم غالب چیزهایی که قبلاً تجربه کرده اند را به چیزهای جدید ترجیح می دهند. مهم نیست که آن چیزها یک حجم، یک تصویر یا یک ملودی باشند؛ گزارش افراد مورد مطالعه حاکی از این است که در مواجهه دوم یا سوم، آن را بیشتر دوست دارند.

پی نوشت

۱- گئورگ لیگتی (György Ligeti) آهنگساز موسیقی کلاسیک معاصرِ اتریشی بود. وی به عنوان «یکی از مهمترین آهنگسازان آوانگارد در نیمه دوم قرن بیستم» و «یکی از نوآورترین و تأثیرگذارترین چهره های مترقی زمان خود» توصیف شده است.

  ۲- رابرت بولسلاو زاجونک (Robert Zajonc) روانشناس آمریکایی متولد لهستان بود که طی چند دهه از  زندگی‌اش روی طیف گسترده ای از فرایندهای اجتماعی و شناختی کار کرد. یکی از مهمترین مشارکتهای وی در روانشناسی اجتماعی، تأثیر صرف قرار گرفتن در معرض یک پدیده خاص است.

ضیاالدین ناظم پور

ضیاالدین ناظم پور

ضیاالدین ناظم پور
متولد ۱۳۴۵ تهران
آهنگساز، نوازنده رباب، نویسنده

۱ نظر

بیشتر بحث شده است