موسیقی هنگامی همنشین سینما شد که فیلمها (و در کل سینماتوگرافی)-به رغم آنکه، دست کم پس از تلاش آزمایشگاههای ادیسون در ۱۸۹۴ برای اختراع دستگاه صوتی-تصویری همزمان و ساخته شدن یکی از اولین تصاویر متحرک صدادار توسط دیکسون با آن، از لحاظ فنی میتوانستند صدادار باشند- سکوت کرده بودند. در نتیجه در سینمای صامت بخش بزرگی از بار انتقال معنا بر دوش موسیقی قرار گرفت. شاید همین رابطه است که باعث شده آیندهی موسیقی فیلم نیز زیر نفوذ یافتن معنا یا معنادار کردن قرار گیرد.
به جز موسیقی فیلمهای صامت اولیه که عموما جنبهی شباهت حرکتی با متن فیلم، پرکنندگی سکوت آزارنده، پوشاندن صدای ناهنجار دستگاه پخش یا فراهم کردن فضایی برای تمرکز کردن بینندگان و به طور کلی رویکردی سودگرایانه داشت (که به ویژه در اروپا (از ۱۸۹۵ به بعد با همراهی پیانوی امیل ماراوال با فیلمهای برادران لومیر) اغلب به صورت زنده در سالن سینما اجرا میشد)، بقیهی موسیقیهای متن ساخته شده در تاریخ سینما موضوعشان موضوع چگونگی پیوند یافتن با تصویر است.
اگر بخواهیم آگاهانه در مورد آنها تعمق کنیم ناگزیر باید بیاندیشیم موسیقیای که اکنون میشنویم چه ارتباطی با تصاویری که همزمان تماشا میکنیم دارد؟ و درست همین سوال است که ما را در وضعیت پرسش از معنای موسیقایی (۱) قرار خواهد داد.
همراه شدن موسیقی با تصاویر متحرک (که در سینما بیآنکه از تصویر بودنشان در لحظه آگاه باشیم جریان فیلم تلقی میشود) در جایی که “فیلم” اصل است موسیقی را در خدمت کلیت بیان هنری قرار میدهد و همواره این پرسش را پیش میکشد که “موسیقیای که میشنویم با آن تصاویر چگونه پیوند یافته است؟”، ما معمولا وجود این پیوند را بدیهی فرض میکنیم و نبودش را اشکالی در ساخت موسیقی متن.
پس در اینجا پرسش از اصل نمیکنیم بلکه آنچه طرح میشود پرسش از کیفیت است. به طور کلی چند راه داریم تا چنین پیوندی را توضیح دهیم که همهی آنها (چه آنان که ذاتا فرمیاند و چه آنها که تلاش در انتقال چیزی دارند) به شکلهای گوناگون گرایش به معنای موسیقایی دارند.
در یک لحظهی سینمایی انتظار ما این است که موسیقی “همان چیزی را بگوید” که فیلم میگوید یا دستکم بر بخشی از آن انگشت بگذارد و توجه را به آن جلب کند. این کار از دید اهل سینما باید به شکلی صورت گیرد که گویی هر دو رشتهی هنری (موسیقی و فیلم) به یکدیگر جوش خوردهاند و یک کلیت جدید را شکل دادهاند (از همین روست که بسیار شنیده میشود که میگویند: “موسیقی متن خوب موسیقیای است که شنیده نشود” (۲)).
پی نوشت
۱- اصطلاحی در موسیقیشناسی و فلسفهی موسیقی که حاصل این پرسش است که موسیقی (خواه به طور کل خواه مصداقها) چه معنایی (اعم از ارجاعی، بازنمودی یا… ) دارد.
۲- این اظهار نظر به علاوهی همراهی موسیقی با منطق حرکت فیلم در پایهی اصلی، اسلوب موسیقیپردازی در سینمای تجاری را شکل میدهند. خارج از این سینما لزومی ندارد که چنین باشد.
۱ نظر