در سال ۱۳۸۸ بعد از اتفاقات انتخابات ریاست جمهوری و حوادثی که بوجود آمد، صدا و سیما بدون اجازه صاحبان اثر و انگیزه ساخت آثاری که محمدرضا شجریان خوانده بود، دست به ساخت کلیپ هایی در چارچوپ خواست خود بر روی این آثار زد که این موضوع به شدت شجریان را آزرده خاطر کرد و به اعتراض واداشت. شجریان درخواست کرد که این آثار از صدا و سیما پخش نشود. مسئولان صدا و سیما هم سرباز می زدند؛ نهایتا او درخواست جدی کرد تا آثارش به کلی در صدا و سیما پخش نشود به جز دعای ربنا. صدا و سیما نیز چنین کرد اما به تلافی، دعای ربنا که سال ها مردم با شنیدن آن لذت می بردند را نیز حذف کرد.
مجمدرضا لطفی با اشاره به آشنایی و همکاری اش با شجریان در اجرای آثار به یاد ماندنی «شب نورد» و «ایران ای سرای امید» می نویسد: «شجریان هرگز سیاسی نبود و هرگز ما بحث سیاسی با هم نداشتیم. من با شجریان در مرکز حفظ و اشاعه آشنا شده بودم و یک برنامه با هم اجرا کرده بودیم. (اولین جشن هنر شیراز که از طرف مرکز حفظ و اشاعه زیر نظر استاد برومند به فستیوال شیراز رفته بودیم.) اجرای این برنامه ما را به هم نزدیکتر کرد و این گونه دوستی ما شکل گرفت و وقتی من به رادیو رفتم، او نیز در رادیو فعالتر شد. شجریان اهل رفتن به مهمانی هایی بود که خواص کشور تشکیل میدادند و بیشتر درآمد ایشان از این راه تامین میشد.»
لطفی با بیان خاطره از شجریان در دوران انقلاب ادامه می دهد: «شش ماه پیش از روز قیام، شجریان درگیر مسائل انقلاب نبود، شاید خیلی هم نمیدانست دارد چه میگذرد. من نیز هرگز عادت نداشتم که کسی را به سویی بکشانم و به همین دلیل راجع به مسائل سیاسی صحبتی نمیکردم. یک روز که به آپارتمان من در امیرآباد میآمد با من صحبت میکرد و گفت در بین راه که میآمدم یک اعلامیه دست من داده اند که از همه خواسته اند به جنبش مردم بر علیه شاه بپیوندند. اعلامیه را خواندم که متعلق به جبهه ملی یا شاید نهضت آزادی بود. در چهرهاش عکسالعملی ندیدم، اما راجع به اوضاع کمی با ایشان صحبت کردم. پس از چند هفته احساس کردم که مسائل او را متاثر کرده. چند ماه قبل از این دیگر کسی نبود که بتواند در مقابل کشتارها و حکومت نظامی بیتفاوت بماند و همین امر باعث شد که من بتوانم از او بخواهم که اثر «شبنورد» را در استودیو بل بخواند.»
وی ادامه می دهد: «با این خواندن، دیگر میشد او را متحد انقلاب واقعی مردم تلقی کرد و کارهای جدیدی با صدای بینظیر او را ارائه کرد. کار شبنورد با صدای ایشان و آزادی که ناظری خوانده بود را به تلویزیون بردم. کسی که در مقابل خیابان تلویزیون با اسلحه ایستاده بود که یکی از خبرنگارانی بود که من او را میشناختم. هنگامی که مرا دید گفت: آقای لطفی در اینجا چه میکنید و من گفتم میخواهم دو اثری که ساخته ام را به اتاق پخش ببرم.»*
لطفی خاطر نشان می کند: «این اولین کار موسیقی ایرانی بود که گروهی ایرانی آن را به ملت هدیه میکرد. تاثیر این اثر و سرود آزادی چنان بود که بیشتر مردم آن را زمزمه میکردند و این گونه سرنوشت من و گروه شیدا و چاووش رسماً به انقلاب گره خورد.»
* ظاهرا این روایت دو دوره تاریخی را که شامل ماه های نزدیک به انقلاب و پس از آن است را روایت می کند، چراکه این اثر در دوره پهلوی از رادیو پخش نشده است.
۱ نظر