گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

نوآوری و تفکر انتزاعی در موسیقی ایران (۴)

علینقی وزیری و حسینعلی ملاح

در جایی که ما فاصله رآلیزم، سمبولیزم و مدرنیزم، متعلق به عصر روشنگری باشیم، نمیتوانیم زبانهای ملل را در یکدیگر ترکیب کنیم و صدا و زبان را به عنوان ریشه اصلی هستی صدا و زبان برگزینیم.

فرهنگ موسیقی ایرانی مرکب از چهار ساختار عمده است. بنابراین برای پدید آوردن اثری ماندگار و “نو” به ژرفترین مفهوم از جنبه ما بعدالطبیعی آن ابتدا باید آن چهار ساختار را درک کرد و سپس از آن گذشت.

۱) ساختار “عرفانی” که بنیاد آن بر معرفت حق و تصوف است ۲) ساختار “روایتگری” که اساس آن بر روایت هایی است که سالیان پیش سینه به سینه برای تداوم بخشی از فرهنگ موسیقایی و پاسداری از رسومی که ریشه های مذهبی، خرافی، دودمانی و فرهنگی و … دارند، انتقال داده شده اند. ۳) ساختار پیوند فرهنگی (دوگانگی فرهنگی و سنتز فرهنگی) که بخشی از آن متعلق به موسیقی علمی تئوریزه نشده ایران و بخشی متعلق به فرهنگ مدال (Modal) موسیقی غرب است (که خود تحت تاثیر دو ساختار “آپولونی” بنیاد یافته بر تصویر، تجسم، رویا و فردیت) و “دیونیزوسی” (حیات یافته از سماع، رقص و جمعیت) است.

پیداست این دو فرهنگ به دلیل فقدان تقارن ایدئولوژیکی نمیتوانند با تلفیق عناصر فرم و محتوا به صورت مجردشان در لایه های درونی یکدیگر رسوخ کنند. چنین است که حضور اندیشه موسیقی مدال – حتی با حفظ ساختارهای “آپولونی” و “دیونیزوسی”- در فرهنگ موسیقی صد ساله اخیر ایران، نه تنها به این موسیقی کمک نکرده، بلکه سبب شده است تا این موسیقی با شتاب به سوی مواضعی حرکت کند که نتواند خود را از نابینایی مطلق جدا و به سمت تولید مرئیت حرکت کند؛ و این فقط به دلیل ناآگاهی به روابط زیباشناختی موسیقی کلاسیک غرب است.

در عصری که گذشت، به سبب حضور علینقی وزیری و موسیو لومر فرانسوی از سوی دیگر، فرهنگ موسیقی ایران دچار دوگانگی شد که نه فقط زاده جریان یافتن تئوری موسیقی، علم ارکستراسیون و هارمونی دستمالی شده غرب است- که البته در فرهنگ موسیقی ایرانی غریب بوده است- بلکه به این دلیل هم هست که این فرهنگ با تئوری ای درگیر میشود که نه تنها خالص و ناب نیست، بلکه ناآشناست؛ زیرا پس از گذشت قرن ها از پیدایش آن و پیوندش با فرهنگ بصری، فکری، فلسفی، ادبی و … اساس این پیوند برای ما مشخص نیست.

۴) ساختار وابستگی موسیقی به علم عروض و شعر کلاسیک ایران، که هم به لحاظ فرم و هم به دلیل درگیری اش با دورها و بحرهای عروضی، نتوانسته به یک فردیت ناب و بی دغدغه دست یابد.

بنابراین فرهنگ موسیقی ما نیازمند یک صافی است که “لوکاچ” آن را “علم خاص هنرها” نامیده است. یعنی به یک موسیقی خالص و دست ناخورده. هر گونه نوآوری و گرایش به سمت نوشدن موسیقی، نیازمند درک این روابط است و تا حل نشدن مسایل فرهنگ، سنت، تجدد، رآلیسم اجتماعی، سیر نوگرایی، مدرنیته، و … در موسیقی ایران موفق به خلق هیچ نوع اثر “نو” نخواهیم شد.

بنابراین درک این نظریه که ایران در موسیقی نیر نیمایی به خود دیده است، بسیار ثقیل خواهد بود. تا زمانی که ما به اثری معرفی نشویم، یا اثری به ما معرفی نشویم، یا اثر به ما معرفی نشود، گذرمان از مراحل گذشته به حال نا ممکن است.

پیمان سلطانی

پیمان سلطانی

دیدگاه ها ۲

  • مقاله های فوق العاده ای بودند.مساله جدی ای که انگار فقط می خواهیم از آن فرار کنیم .و سوالی که بی جواب مانده است.چرا یک موسیقیدان بزرگ که در تمام دنیا نماد یک ایرانی باشد نداریم؟

بیشتر بحث شده است