گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

ما و آرشیوهای پراکنده (۱)

ضرورت های آشکار
*حاشیه اول: مِی گویند اگر اصطلاحی، عبارتی و یا علامتی، استفاده نشود، نه تنها به تدریج معنا و کاربرد خود را از دست می دهد، بلکه شاید به نوعی، تبدیل به ضد مفهوم اولیه خودش هم بشود. از دم دست ترین مثال ها، مانند فیزیولوژی انسانی، می شود شاهد مصداق تراشید: عضلات اگر به کار گرفته نشوند و ورزیدگی پیدا نکنند، به تدریج موجب فرسودگی بدن و سائیدگی استخوان ها می شوند و در اثر بی حرکتی، مجموعه تن آدمی چنان استهلاکی پیدا می کند که آن حد استهلاک را تقریباً با هیچ پروسه ورزشی آشکار نمی شود ایجاد کرد.

البته مثال آوردن از فیزیولوژی انسانی برای «مسئله»ای که در این یادداشت به آن می پردازیم، کمی نابه جا و نامربوط است ولی حداقل نشان می دهد که این قانون – یعنی اصل «تداوم»- چقدر همه گیر و با نفوذ است و ما تا چه حد از آن غافلیم.

* حاشیه دوم: استاد علامه سعید نفیسی همیشه سر کلاس درس دانشگاه به دانشجویان می گفته اند: «بدبخت ملتی که همیشه از بدیهیات شروع کند، بیچاره مردمی که همیشه مجبور باشند چرخ را از نو اختراع کنند.» جمله کمی نخ نما و مستعمل شده اما حکایت همچنان باقی است. می پرسند علت این درد بی درمان چیست؟ جواب می آید: «گسستگی».

همین یک واژه، موضوع تألیف یک یا چند کتاب چند صد صفحه ای است و باز هم حق مطلب ادا نمی شود. شاید بهتر این که به جای «حق مطلب» بگذاریم «عمق فاجعه». خیلی عادی است که نسل های متوالی اگر در جریان تجربیات همدیگر قرار نگیرند، مجبورند دستاوردهای نسل قبل را از نو در خودشان پیدا کنند و این حرکت شبیه است به راه رفتن روی پله برقی در جهت مخالف! یعنی طرف راه می رود، انرژی مصرف می کند و حتی جدیت هم دارد که لحظه ای از این پویش مدام (!) باز نایستد، ولی عملاً سرجایش ایستاده است و با اندک ضعف و خستگی، واپس رانده می شود و می رود به آنجا که باید برود، به حاشیه پله برقی، پناه بردن به حاشیه، گریختن به هر فضای خلسه آلودی که رنگ و بویی از هپروت و ناکجاآباد و گریز از مسئولیت اجتماعی، فردی، فرهنگی و… را دارد.

این قصه پرغصه نسل اندر نسل ما بعد از مشروطیت و قرن تجدد خواهی بود، یعنی از وقتی که اولین پله برقی را وارد کردیم و روی عادت تاریخی خودمان با آن برخورد فرمودیم، نه روی اقتضای حقیقی آن (که گاهی نیاز به خواندن دستورالعمل هم ندارد) البته الان مدتی است که خیلی از پله برقی ها تعطیل هستند و خلق الله از همانها مثل پلکان معمولی استفاده می کنند که خوب هم جواب داده و خطر هم ندارد.

* و اما اصل مطلب: می گویند که رسم المشق ایرانیان، چه در رمان نویسی و چه در روزنامه نویسی و چه در هر امر دیگری که خوانا و نویسا باشد، الگوهای ما کمافی السابق همان الگوهای قدیمی جهان مدرن یا همان الگوهای مدرن جهان قدیم است که خود خود ما باشیم! الگوهای مبتنی بر توالی های عادی و زمان خطی و…؛ و رسیدن از الف به ی؟! خوش خیالید! اگر واقعاً همان طوری بودیم که مسئله ای نداشتیم. ما یک رسم المشقی داریم که مخصوص خودمان است و دنیای امروز اگر خودش را هم بکشد، حاضر نیستیم این طور مدل مخفی(!) به دستشان بدهیم.

علیرضا میرعلینقی

علیرضا میرعلی نقی

علیرضا میرعلینقی متولد ۱۳۴۵ در تهران
روزنامه‌نگار، پژوهشگر موسیقی و منتقد هنری

۱ نظر

بیشتر بحث شده است