گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

محمد نوری و «رنج دوران» (۱)

محمد نوری (۱۳۰۸ - ۱۳۸۹)

موسیقی سبک نه به معنای جلف و پیش پا افتاده، بلکه به معنای «لایت» و «لژه» و به زبان خودمان، نرم و ملایم. نوری ولی خود اصرار داشت که واژه «فاخر» را نیز در پی «سبک» بیاورد. موسیقی سبک اروپائی از آن جا که با مزاج ایرانیان سازگارتر است، زودتر از انواع دیگر موسیقی (به جز موسیقی نظامی که حکم دیگری دارد) وارد ایران شده است. هنوز هم این موسیقی در گردهمائی‌ها و میهمانی‌ها، مورد مصرف بیشتری دارد. و آن‌ها که به موسیقی بی‌کلام گوش می‌دهند، موسیقی سبک را بر انواع دیگر موسیقی ترجیح می‌دهند. و هنگامی هم که به سراغ کلام می‌روند، باز پای شیبانی و نوری و ویگن به میان می‌آید.

نوری شاید حق داشت واژه «فاخر» را در پی موسیقی سبک خود بگذارد. چرا که غالبا با شعرهای فاخری از نوع دیگر نیز همراه بود و در پیوند با آن فضای صوتی متفاوتی پدید می‌آورد. روی آوری به شعر نو در سال‌های هفتاد، پس از کار روی ترانه‌های بومی، جاذبه تازه‌ای برای صدای نوری فراهم آورد. آهنگ‌هائی که با شعرهای فروغ فرخزاد، احمد شاملو، فریدون مشیری و یدالله رویائی در آمیخته، از بهترین نمونه‌های کار روی شعر نو ایران است:

ای به روی چشم من گسترده خویش / شادی‌ام بخشیده از اندوه بیش

عشق دیگر نیست این، این خیرگی است / چلچراغی در سکوت و تیرگی است…

(فروغ- عاشقانه)

محمد نوری، در سال ۱۳۰۸ در تهران زاده شده، در دانشگاه تهران، زبان و ادبیات انگلیسی خوانده و یک دوره نمایشی را نیز در هنرکده تئاتر گذرانده بود. وقتی همزمان با تحصیل عمومی، به کلاس اولین باغچه بان، خواننده معروف صحنه‌ای راه یافت، همه فکر می‌کردند که به زودی او را در برنامه‌های اپرای تهران در تالار رودکی خواهند دید. استاد آواز او به این کار ترغیبش می‌کرد. ولی نمی‌دانیم چه شد که کارش به اپرا نرسید و در محدوده‌ موسیقی سبک باقی ماند.

نوری در گفتگوهای خود، خیلی زیاد از ناصر حسینی افسر موسیقیدان ارتش به عنوان مشوق خود، یاد کرده است. گمان می‌رود، حسینی نخستین ترانه‌های او را ساخته و یا دست کم تنظیم کرده باشد.

ولی ترانه‌ای که شهرت نوری را سبب شد، «جان مریم» نام دارد که آهنگش را کامبیز مژدهی ساخته و متن آن را بر خلاف گمان رایج – نه پرویز وکیلی- که خود نوری «مرتکب» شده است!

واژه «مرتکب» را از زبان خود او می‌آورم با این توضیح که:

«من شاعر نیستم ولی در سفر شمال، تا کامبیز برود کراواتی برای خود بخرد، من شعر جان مریم را تمام کردم!»

محمود خوشنام

محمود خوشنام

۱ نظر

بیشتر بحث شده است