پیمان سلطانی، آهنگ ساز، رهبر ارکستر، نوازنده، منتقد و نویسنده؛ از معدود موسیقی دانانی است که توانسته پیوند مناسبی بین موسیقی و هستی شناسی ایجاد کند. گفته ها و نوشته های فلسفی- موسیقایی او همیشه بحث برانگیز بوده و نگاه او به مدرنیته و نوآوری در موسیقی نیز پرسش های فراوانی را در پی داشته است.
وی سال هاست که به تدریس فلسفه ی موسیقی معاصر، مبانی آهنگ سازی قرن بیستم و شناخت مکتب ها، جنبش ها و جریان های موسیقی قرن بیستم مشغول است و از دهه ی هفتاد تا کنون فعالیت و حضوری جدی در معرفی جنبه های ایدئولوژیک و هستی شناسانه ی موسیقی قرن بیستم داشته است.
نتیجه ی این نگرش، خلق آثار موسیقایی زیادی از ایشان بوده که می توان به نسیان، کلاژ، نور در حوالی متروک، کهکشان فراموش شده، پُست آیدنتیتی، کوارتت ها، آثار پیانویی، قطعه ای برای هفت نی و هفت فلوت، شرقی، گندمزار، ملودی واژگون، قطعاتی بر اساس اشعار نیما، فروغ، شاملو، براهنی، رؤیایی، محمد مختاری و…، آثار ارکسترال و آثار موسیقی الکترونیک، موسیقی فیلم و… اشاره کرد.
دیدگاه وی از سویی متصل به نگرش فلاسفه ی پوزیتیویسم و از سویی دیگر دارای گرایشی جدی به دیکانستراکشن و پست مدرنیسم دارد. سلطانی مدتی ست که نگاه خود را بر موضوع آیدنتیتی (هویت) متمرکز کرده است.
وی در حال حاضر رهبر ارکستر ملل، رییس کارگروه موسیقی ایکوم (ICOM) ایران، سردبیر فصلنامه ی موسیقی سُرنا و مدیر هنری ماهنامه ی ادبی- هنری بایا است و در زمینه های پژوهش های موسیقایی، نگارش در حوزه ی نظری و نقد موسیقی، سرایش شعر و گرافیک فعالیت گسترده ای دارد.
مینی مالیسم، جان کیج و اِسپِکتُرال
در سال ۱۳۷۹، در نشست های ماهانه ی دست اندرکاران و دوستداران موسیقی “فرهنگ و هنر معاصر”، رخدادهای موسیقایی پس از جنگ جهانی دوم و مینی مالیسم، توسط پیمان سلطانی (به عنوان سخنران و تحلیل گر) بررسی می شد و در پایان این نشست ها، گفتگوی مفصلی میان حاضران و ایشان انجام می گرفت.
متن حاضر چکیده ی یکی از آن نشست هاست. از آن جا که چند سالی است از آن جمع دور شده ایم و همچنین بحث ها و گفتگو های انجام شده در قسمت هایی لحن محاوره به خود گرفته بودند، متن پیاده شده را در (سال ۱۳۸۳) اختیار ایشان قرار دادیم و پس از آماده سازی، به شکل کنونی درآمده است، امیدواریم که مقبول افتد.
(ر. د. )
برخی معتقدند که مینی مالیسم در موسیقی از جان کیج آغاز شده، اما کیج تأکید فراوانی دارد تا خودش را به پیش آمد ها بسپارد.
تفکر مینی مالیستی بیشتر در پی مطیع ساختن و فریفتن است تا متقاعد کردن؛ موضوع اصلی مینی مالیسم، ساده کردن و تکرار عناصر است. یک نوع مسحور شدگی بر آن حاکم است. اما کیج موسیقی دانی آزاد است و دوست دارد با صدا و سکوت آزادانه ملاقات کند.
پیروان این نگرش (تجربی)، با به خطر انداختن خود و کنار گذاردن وسواس ها، معیار ها، عرف ها و به هم ریختن آن ها، سعی داشتند تا به یک واقعیت ناپیدا و یک یوتوپیا و چیزی غیر قابل انتظار دست پیدا کنند.
چرا آن ها (پیروان این نگرش) از هر نوع شباهت سازی احتراز می کنند؟ مگر هر نوع شباهت سازی به نوآوری لطمه می زند؟
البته نوآوری عنصری است که در آهنگ سازان آغازین مینی مال به ندرت یافت می شود! در ذهنیت مینی مالیستی، یک نوع مراقبت دائمی از آنچه آفریده اند یا تجربه کرده اند، وجود دارد. آن ها تجربه ی مینی مالیستی را برای رسیدن به یک تجربه ی نامعمول موسیقایی، ورای تصور موسیقایی غالب عصر خود آغاز نکردند و این همان نقطه ای است که آن ها را از تجربیات موسیقایی کیج جدا می کند.
آنچه کیج را در راستای تجربه های نوآورانه اش، استوار و محکم ساخت، مقاومتی بود که در برابر ستیز های عمومی انجام می داد؛ ستیز نسبت به آثار، تجربیات و ابداعاتش. به تصور من، فرایند های تصادف و اتفاق، تأثیر های کاول، پشتیبانی های شوئنبرگ، موضع گرفتن در برابر بیان و اظهار اصطلاح هنری، تأثیر های ادگار وارز و حتا هدایت شدن به سوی اله آ توار سبب شده تا کیج بتواند موسیقی را به سوی صوت های سازماندهی شده (صوت ناب) هدایت کند.
کیج نهایتاً در آثار منتهی شده از “پیانوی مهیا شده” اش می گوید که چیزی به نام اصطلاح مقدس وجود ندارد، که البته این تفکر، نتیجه ی تغییر در کیفیت صوت است. به تصور من، سیزده سونات و چهار انترلود، نه تنها بر موسیقی دان مینی مالیست، بلکه بر آهنگ سازان کُنکِرِت هم تأثیر گذاشته است.
شاهکار است
KHILY KHOB
خواهش میکنم این جمله را یکی از دوستان معنی کند:
“کیج نهایتاً در آثار منتهی شده از “پیانوی مهیا شده” اش می گوید که چیزی به نام اصطلاح مقدس وجود ندارد، که البته این تفکر، نتیجه ی تغییر در کیفیت صوت است. به تصور من، سیزده سونات و چهار انترلود، نه تنها بر موسیقی دان مینی مالیست، بلکه بر آهنگ سازان کُنکِرِت هم تأثیر گذاشته است.”
بیان مفاهیم موسیقی در غالب کلام آنهم به این شکل معمولا چیزی بر آموخته های مخاطب اضافه نمی کند.
پیشنهاد میکنم برای آموختن شیوه صحیح بیان مفاهیم موسیقی به نوشته های لئونارد برنستاین مراجعه کنید.
از متن زیباتان لذت بردم اما بسیار کوتاه بود هنوز چیزی دستگیرم نشده .احتمال میدم مصاحبه نیمه کاره باشد. در ضمن نه از دو تعریف اول چیزی حالیم شد که این همه زود کف زده اند نه از نوشته های افراطی دو نفر بعدی که احتمالا جز کتابهای درسی وکتابهای کودک چیزی نخوانده اند به هر حال حکم صادر کردن پر از خودخواهی ودر عین حال عجولا نه.
از عوامل سایت خواهش می کنم اگر مطلب فوق ادامه دارد ما را بی نسیب نگذارند با تشکر
جناب سبز! شما باید از آثار آهنگسازان مورد نظر اطلاع داشته باشید تا این نوشته برای شما معنی پیدا کند. نام اثری که ایشان به آن اشاره کردند”prepared piano” است که می شود “پیانوی مهیا شده”
سلام بر آن دوست “سبز”
خواهش شما را اجابت می کنم و جمله ی مذکور را ، که البته به زبان فارسی است و ترجمه لازم ندارد، مگر برای کسانی که آشنایی با متون تخصصی موسیقی ندارند، که گویا ایشان هم.
“کیج” در آثاری که بعد از اثر “پیانوی مهیا شده” (این اسمِ یکی از آثار کیج است)، خلق می کند، بیان می دارد که چیزی به عنوان اصطلاح مقدس (رجوع شود به تاریخ موسیقی، مبحث موسیقی کلیسا) وجود ندارد. این تفکرِ کیج، به دلیل تغییری بود که او در چگونگی اصوات یک قطعه ی موسیقی به وجود آورده بود، ( یعنی به نوعی تقدس زدایی و ساختار شکنی کرده بود)و تعریف جدیدی از اصوات موسیقایی ارائه داده بود.
به تصور نگارنده، سیزده سونات و چهار انترلودی که کیج بعد از اثر “پیانوی مهیا شده” ساخته، فقط بر موسیقی دانان پیرو مکتب مینی مالیسم تأثیر نگذاشته، بلکه بر آهنگ سازان کنکرت (که نام سبکی است، ر.ک.تاریخ موسیقی) نیز تأثیر گذار بوده است.
حالا من از آن دوست عزیز خواهش می کنم بفرمایند تا به حال چند مقاله در مورد مفاهیم موسیقی مطالعه کرده اند؟ که جمله ی به این سادگی را متوجه نمی شوند؟
بهتر است ما قبل مطالعه ی هر متن تخصصی، الفبای آن را یاد بگیریم. ما همان طور که برای مثال در مورد مباحث پزشکی یا سیاسی و هر موضوع دیگر باید با مفاهیم پایه و ادبیات آن آشنا باشیم، در مورد موسیقی هم باید این گونه عمل کنیم و آن را دست کم نگیریم. مگر این که دیدگاه ما نسبت به موسیقی، همان دیدگاه مطربی باشد. که در این صورت ای وای بر ما!
آقای سلطانی گفته:
۱- تفکر مینی مالیستی بیشتر در پی مطیع ساختن و فریفتن است تا متقاعد کردن؛۲- موضوع اصلی مینی مالیسم، ساده کردن و تکرار عناصر است!!
در یک عبارت چند جمله ای ظاهرا تناقضی وجود داردکه آنرا با ساده کردن جملات ایشان بازگو می کنم :
هدف مینی مالیسم “فریفتن” است اما موضوع آن “ساده کردن” است !
متاسفانه به عنوان یک دانش آموخته فلسفه با دیدن این خبط منطقی حاکم بر عبارت اهمیت این نوشته برایم کمرنگ شد.
پیمان سلطانی دنیای ذهنی پر از داده و دیتا اما تحلیل گری کم مایه است که در هر پاراگراف آن می توان کاملا شخصی و بی برهان بودن عقایدش را مشاهده کرد.او بدون اینکه در پی استدلال برای سخنش باشد فقط با حجم اطلاعات و عبور سریع از آن در پی فریفتن مصاحبه گر است.نظرات او کاملا شخصی . ذهنی و نا مستدل است .
آقای سلطانی آدم جالبیه هر چیزی که برای روشنگری می نویسه دنبالش هزارتا سوال ایجاد می کنه که هر کدوم یه معماست مربوط به دنیای ذهنی خود ایشون.
کی این کیلویی انتقاد کردن دست از سر ایرانی جماعت برمیداره خدا می دونه! ” پیمان سلطانی دنیای ذهنی پر از داده و دیتا اما تحلیل گری کم مایه است که در هر پاراگراف آن می توان کاملا شخصی و بی برهان بودن عقایدش را مشاهده کرد.” کجاش اینو دیدی؟ “او بدون اینکه در پی استدلال برای سخنش باشد فقط با حجم اطلاعات و عبور سریع از آن در پی فریفتن مصاحبه گر است.نظرات او کاملا شخصی . ذهنی و نا مستدل است .” !!! با این حرفا به کجا می رسیم؟؟
درود بر پیمان سلطانی با رم و هارد دیسک فوق العاده اما با سی پی یوی نیم سوز ریمارک !من تا به حال ندیدم نظرات ایشون جز برای کسانی که موسیقیدان نیستند برای اهل موسیقی و نقد اهمیتی داشته باشد دلیلش هم این است که عقاید ایشان ذاتا ۱- ابطال ناپذیر !! و۲- غرض ورزانه و کینه توزانه است .ببینید درباره موزیک مینی مال طوری صحبت می کند که انگار از جایی پول گرفته تا به بدترین نحو آن را به موزیکی ساده و بی فکر فرو انگارد.از طرفی تمام سخنان او دست کاری کردن یک مشت اطلاعات است که تصور می شود خیلی ها از دانستن آن بی بهره اند یعنی در نهایت فاقد دقت و ارزش ناقدانه است که اجماع منتقدان به آن اهمیت دهد.به قول خانومی که شاگرد ایشان بود وقتی پیمان سلطانی صحبت می کند باید بتوانی بفهمی زیر بمباران اسامی که هر لحظه انجاممی دهد مطلب با ارزشی که درک کنی حقیقتی در آن است وجود ندارد.
پیشنهاد من به ایشان ساخت قطعات کاملا بی ارزش از دید جامعه موسیقی که هیچ صدایی ایجاد نمی کند و در نهایت رهبری ارکستر بی سر و ته ملل توسط ایشان است که کوچکترین ارزشی بین المللی ندارد.
{…}
تفکر مینی مال در پی مطیع ساختن و فریفتن است تا متقاعد کردن !!! موضوع اصلی مینی مالیسم یک نوع مسحور شدگی بر آن حاکم است!!!
آقای سلطانی !مموسیقی مسحور شده که نمی تونه کارش فریفتن باشه برای فریفتن باید مسحور کننده باشی نه مسحور شده!!می فهمی رهبر ارکستر !!!
جدا متاسفم.
راستی موسیقی فریبنده دیگه چه صیغه ایه{…}!!
این عبارت آقای سلطانی کاملا ذهنی و حاصل فرایند تخیل ایشان است و دارای هیچ حقیقت اجماع پسندی نیست:
” به تصور من، فرایند های تصادف و اتفاق، تأثیر های کاول، پشتیبانی های شوئنبرگ، موضع گرفتن در برابر بیان و اظهار اصطلاح هنری، تأثیر های ادگار وارز و حتا هدایت شدن به سوی اله آ توار سبب شده تا کیج بتواند موسیقی را به سوی صوت های سازماندهی شده (صوت ناب) هدایت کند!!!”
شاید نامفهوم و گنگ سخن گفتن باعث شه بعضیها متقاعد شن.مائیم که نمیفهمیم.