گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

سلطانی: کیج در پی یک نظام انسانی مستقل از برتری ها و اختلاف ها بود

احساس نیاز به آرامش به نظر شما مربوط به آرامش موجود در خود موسیقی مینی مال نیست؟
اتفاقاً من بر خلاف شما تصور می کنم که موسیقی مینی مال، به خصوص در آغاز، به سوی یک عدم آرامش پیش می رود؛ در عین حال خود آن ها چنین اعتقادی ندارند.

بسیاری از صاحب نظران عقیده دارند که تغییراتِ عناصر موسیقایی در آثار موسیقی مینی مال به قدری کند است که می توان آن را موسیقی خلسه آور نامید. اما غالب مینی مالیست ها این برچسب را هم قبول ندارند. آن ها معتقدند که باید به دقت و با روند های نظام مند مواضعشان را تنظیم کنند.

مینی مال ها لفظ آرامش را برای موسیقی شان منطقی نمی دانند. می گویند که در موسیقی مینی مالیستی، زمان با ریتم متفاوتی نسبت به آنچه عادت کرده ایم، حرکت می کند و با تکیه به همین استدلال، از سبک پیچیده و متفکرانه ی سریالیست ها فاصله می گیرند.

مینی مالیست ها همچنین نظریه و میراث شوئنبرگ و پیروانش را هم رد می کنند، به دغدغه های بولز و ببیت توجهی نمی کنند و ذهن خود را به حالت های فکری جهان سوم معطوف می کنند و از موسیقی هند و هنر اندیشمندانه اش و همین طور برخی از فرهنگ های آفریقایی، به خصوص آن هایی که حالتی نیمه وسواسی دارند، تأثیر می گیرند.

در مقاطعی هم تحت تأثیر موسیقی جَز پاپ، و راک (در موارد اخیر، آهنگ سازان آغازین مینی مال آمریکایی بیشتر تحت تأثیر قرار گرفته اند) قرار می گیرند. اگرچه تحت تأثیر ایده های اولیه ی جان کیج هم بوده اند، اما در اکثر موارد، ایده های مبتنی بر عدم قطعیت، شانس، آی چینگ و … کیج را رد می کردند، چرا که ترجیح می دادند که صدای موسیقی شان را کنترل کنند.

کیج در این ارتباط چه نظری دارد؟ چرا که او به اتمسفر فضای فون و سکوت و عدم کنترل آن ها از سوی خود، حداقل در “۳۳ ‘۴ می اندیشید؟
بله، درست است او اعتقاد داشت که آهنگ ساز نباید اصوات را کنترل کند؛ و باید روح خود را از موسیقی جدا سازد و بتواند صوت را در نقطه ای قرار دهد که مبین تئوری ها و احساسات انسان نباشد. به همین دلیل، در سال ۱۹۸۴ در پاسخ به سؤالات آهنگ سازان مینی مال اعلام می کند که اندیشه ی غربی در حال زوال و نیستی است.

اما کیج به این نکته اشاره می کند، که نگذارید اصوات هدر روند، به خصوص اصواتی که روی پارتیتور نوشته نشده اند. پس زمان و فضای خالی ای وجود نخواهد داشت.

همیشه چیزی برای شنیدن وجود دارد؛ آن ها را بشنوید؛ آن وقت است که سکوت، حضوری حیرت انگیز می یابد. کیج می گوید: لحظه ای متأسف شدم که به مخاطبان خود این امکان را دادم تا “۳۳ ‘۴ سکوت را تجربه کنند و ناشنیده ها را در خلال آن بشنوند، دریافتم برخی از آن ها، موسیقی دلخواهشان را در تخیل شناور خود، هوشیارانه دنبال می کنند و توجهی به سکوت و اصوات برآمده از آن ندارند.

مگر توقع اولیه از سکوت، خودِ آن نیست، یعنی سکوت برای سکوت؟ نَفْسِ سکوت در کنار صدا چندان قابل لمس نیست!
در موسیقی نوین اصوات فقط در نقش تُن ظاهر نمی شوند، همه گونه صوت به عنوان مواد مورد مصرف قرار می گیرند، به همین دلیل کیج به بررسی نقش سکوت می پردازد. البته او در نهایت درمی یابد که حتا اگر بخواهد سکوت را ایجاد کند، قادر نخواهد بود. سال ۱۹۵۲ که داوید تادور، پیانیست، اجرای “۳۳ ‘۴ را بر عهده گرفت، کیج هم تلاش کرد تا در کنفرانس خود – درباره ی “هیچ” و درباره ی “چیزی”- مفهوم غربی اثر هنری را در هم بریزد.

در واقع زیر سؤال بردن نظام اجتماعی و خصوصیت عقلانی موسیقایی و معنای مقدس صوت و همچنین تمامی آداب موسیقی کنسرت مد نظرش بود. تادور پس از ترک کردن صحنه به همراه کیج مورد تمسخر و خنده ی حضار قرار گرفت، اما کیج از آن اتفاق خرسند و راضی بود.

او دقیقاً به خواسته اش رسیده بود، زیرا رادیکال ترین بیانیه ی خود را به کرسی نشاند، بیانیه ای که علیه سنت های موسیقی غربی صادر شده بود و سؤالات زیادی را در پی داشت، این که موسیقی چیست؟ صدای موزون چیست؟ سکوت چه کمکی به موسیقی می کند؟ و نهایتاً “۳۳ ‘۴ به ما می آموزد که نسبت به محیط پیرامون خود هوشیار باشیم. کیج معتقد بود که برای شناساندن ناشناخته ها باید آن ناشناخته ها را به کار برد.

تصور نمی کنید برخورد کیج با موسیقی، نتیجه ی یک بی توجهی است به چیزی که مردم به آن دلبستگی دارند؟
در کتاب آفرینش آمده است که انسان ها برج بابل را ساختند تا خود را به آسمان نزدیک تر کنند. خدایان به آن ها حسادت کردند و تنوع زبان ها را به وجود آوردند و از این رو نژاد ها پراکنده گشتند.

کیج در پی یک نظام انسانی مستقل از برتری ها و اختلاف ها بود. آن قدر که حتا به ساختار اثر “۳۳ ‘۴ هم اکتفا نکرد و اثر بی صدایی را با عنوان “۰:’۰ در ۱۹۶۲ (با اجراهای متعدد) خلق کرد. در این اثر هیچ چیزی را مشخص نمی کند.

یکی از آن اجراها در یک شب نشینی اتفاق می افتد که کیج با جدیت زیاد و جسارت همیشگی اش میکروفونی را به گردن خود می آویزد، ولوم آمپلی فایر را تا ته باز می کند و لیوانی پر از آب را می نوشد. صدایی عجیب در محوطه ی میهمانی می پیچد و پس از آن اعلام می کند:« هنر زمانی که بین صحیح و غلط تفاوت نگذارد، خواهد توانست در رابطه با واقعیات تاریخی، ناظر به حوادث آینده باشد».

روشنک دیبا

روشنک دیبا

دیدگاه ها ۴

  • آخه جان کیج هم شما آهنگساز.
    اگه شما به اینها می گین موسیقی پس نیازی به سواد و دانش نیست چون اینها ضد موسیقی اند.

  • سلام
    از aaa خواهشمندم لطف بفرمایند از نظرات عمیق شان ما را بی نصیب نگذارند و بفرمایند: چرا؟
    به نظر ایشان موسیقی چیست؟ و ضد موسیقی چیست؟ این ها چی اند؟ و کی اند؟
    وقتی دیدگاه خودتان را ارائه می دهید، دست کم مرجع ضمیر هایتان را مشخص کنید، تعاریف صاحب نظرانه تان را ارائه دهید، بعد در موردی که می خواهید نظر بدهید. سطحی نگری، مثل بومرنگ، ضربه را به خودتان بر می گرداند. متأسفانه ما عادت کرده ایم که وقتی از چیزی سر در نمی آوریم، جای این که سعی کنیم آن را بشناسیم، یا بی دلیل و طوطی وار قبولش می کنیم، یا بی دلیل و تنگ نظرانه ردش می کنیم.
    ندانستن،به تنهایی شایسته ی سرزنش نیست، چون اگر بر آن واقف باشیم، خودش نوعی دانایی است که ما را به پرسش و پژوهش وا می دارد.
    در ادبیات ماست که : آن کس که نداند و نداند که نداند، در جهل مرکب ابدالدهر بماند.
    ارائه ی دیدگاه همراه با منطق و دلیل است که ما را پیش می برد و بر دانش ما می افزاید. امیدوارم این دوست مجهول، از این دوست خود نرنجند که: دوست آن است که بگریاند.
    موفق باشید.

  • هیچ سبکی تا به حال نتونسته پیوند عمیقی بین
    هنر و علم کنونی بشر که تا حدی فرای اخلاقیت هستش رابطه ایجاد کنه.طبق امار کوچکی که بنده از چند ستاره شناس . فیزیکدان بعد از گوش دادن به philip glass و terry riely گرفتم ۷ نفر از این گروه ۱۳ نفری ناخوداگاه ذهنشون به سمت دورترین اجرام کهکشان جلب شده بود.(۱۳.۲ bilion light years)و این خلصه واقعا خوشایند می باشد!

بیشتر بحث شده است