این دو بیت از قصیدۀ بلندی است که موسیقیشناس فقید، حاجآقا محمد ایرانی مجرد، در سوگ استاد ابوالحسن صبا گفته و در آن به ارزش و اهمیت شاگرد برگزیدهاش ـ علی تجویدی ـ اشاره کرده است:
یادگارت علی تجویدیست
که تو را بود یار و هم یاور
با قرائات سبع و با تجدید
هفت را هفت بار کرده زبر
تجویدی در آن روزگار سیوهشتساله بود و بین استادان موسیقی وقت، جوان محسوب میشد؛ جوانی برگزیده که از ده سال پیش از فوت استادش به محفل حاجآقا محمد راه داشت و شاید کمسنوسالترین فرد در بین آن نخبگان بود. او در جلسات انس خصوصی «حاجآقا» با موسیقیدانان و با چهرههای شاخص فرهنگ و ادب ایرانزمین، نظیر سیدجلالالدین تهرانی و سیدمحمد محیط طباطبایی و علامه سیدمحمد مشکوه، یک آکادمی زندۀ موسیقی، با فضایی غنی و پربار و آکنده از حس محبت و صفا بین اهل هنر را میدید و از لحظهلحظۀ حضورش در آن جمع بهره میبرد.
او هنگامی که آواز سیدحسین طاهرزاده و سلیمان امیرقاسمی را با ویولونش همراهی میکرد، نزدیک چهل سال با آن استادان مسلم، اختلاف سن داشت و در آن نظام «کاست»وار دقیق و قدمایی که آداب پیشکسوتی و رعایت سلسلهمراتب را تا آخرین مرز وسواس رعایت میکرد، جایگاه علی تجویدی جوان، یگانه بود.
اما این آغاز راه او نبود. آغاز راهی که تکوین جسمانی آن از آبان ۱۲۹۸ خورشیدی است، پیش از این تاریخ بوده است. خاندان تجویدی، اصالتاً اصفهانی و از قبیلۀ «هنرهای ظریف» هستند. استاد، زمانی برایم حکایت کرده بودند که جدشان ملامختار، استاد مسلم فن قرآنخوانی و عالم به علم تجوید بوده و نام خانوادگیشان از آنجا آمده است. البته نام کامل استاد، «علی مختار تجویدی» است و کمتر کسی میداند که نسبت خانوادگی موسیقیدانان درگذشته، زندهیاد ضیاءالدین مختاری با ایشان نیز از همین وجه است. (وی نسبتی با رکنالدین مختاری که دوست و مورد احترام استاد تجویدی است، نداشته).
همچنین خاندان معروف «تائب» که آنها نیز اصفهانیالاصل هستند نیز از وابستگان خاندان مختاری هستند.
پدر استاد، به نام میرزا هادیخان، در اواخر قرن شمسی گذشته، از اصفهان به تهران آمد و در خانهای در خیابان ری مسکن گرفت. در محلهای که جایگاه هنرمندان و خاندانهای اصیل تهرانی بود و اصالت خود را تا اواخر دهۀ ۱۳۳۰ نیز کمابیش حفظ کرده و بزرگان نامآوری را در کوچهپسکوچههای آن محوطه پرورانده بود، میرزا هادیخان و هنرمندان دیگر، در «مجمعالصنایع» که در سبزهمیدان تهران به دستور ناصرالدینشاه درست شده بود، به کارهای هنری میپرداختند و مورداحترام اعیان هنرپرور و فنشناسان درجهاول پایتخت بودند.
اما این زمان، دورۀ رکود و کسادی کار اهل هنر بود. بعد از ترور ناصرالدینشاه آخرین فضاهای امن و حامی اهل هنر نیز از بین رفت و در این بین، موسیقیدانان و اهل هنرهای ظریفه (مینیاتوریستها، تذهیبکارها، خوشنویسها و…) بیش از سایرین آسیب دیدند چرا که هنرشان متاع عامهپسندی نبود و مشتری خاصالخواص نیاز داشت.
آشوب و هرجومرج مصر مشروطیت، منازعات داخلی و بروز بلایایی مثل قحطی و امراض همهگیر نظیر حصبه و تب نوبه و وبا و نیز از هم پاشیده شدن محافل هنری رجال عصر قاجار بر اثر تندباد مشروطیت و زمزمۀ تغییر سلسلۀ سلطنت جایی برای توجه به هنر و هنرمندان باقی نگذاشته بود. تنها خانۀ امن، که در آن نان نبود ولی نام و احترام بود، مدرسۀ صنایع مستظرفه به ریاست بزرگمرد عصر، میرزا محمدخان غفاری کمالالملک بود که میدانست وجودش التیامبخش جراحات درونی هنرمندان رنجدیده و بیپناه است.
میرزا هادیخان در این مدرسه تدریس میکرد و هنرمندان نامآوری را پرورش داد که در سن و سال، کمی بزرگتر از فرزندان او بودند.
۱ نظر