زبان و ادب پارسی در روزگار فردوسی
لازار بر این باور است که دوریِ خراسان و فرارود از خلافت بغداد و وجود فرمانرواییهای ایرانی، — که در عمل مستقل از خلافت بودند — دلیل پیدایش ادب پارسی در خاورِ ایران و محدود بودن بالندگی آن تا اواخر سدهٔ چهارم ه.ق به این سرزمینها بود. این فرمانروایان ایرانی و بهویژه امیرانِ سامانی در اندیشهٔ گسترش ادب ملی و میهنی بودند، اما نمیتوان این اندیشه و خواسته را تنها انگیزه یا انگیزهٔ بنیادین دانست، چراکه این خواسته را جنبشِ همگانیِ ریشهدار در شرایط اجتماعی بهوجود آورد. برخلاف ناحیههای فارس و جِبال — که نزدیکتر به بغداد و بیشتر زیرِ نفوذِ فرهنگ عرب بودند — در خاور ایران، طبقهٔ دهقانان هنوز وجود داشت و دستنخورده بهجاماندهبود و فرهنگ عرب در زندگی آنان اثری کوچک داشت؛ و گمان میرود آنان پیدایش و بالندگیِ شعری را پشتیبانی کردند، که از هر دو ویژگی ترکیبهای شعر عربی رسمی و آیینهای ایرانی نگاهداریشده در سرودههای مردمی و نیمهمردمی بهره داشت.
دلیل دیگر این موضوع این بود که هنوز ادبیات پارسی میانه در سدهٔ سوم هجری در فارس کاربرد داشت و موبَدانِ زرتشتی از آن بهره میبردند و ازهمینرو — برخلاف خاور ایران که زبان دری یکهتازی میکرد — میدانی برای پیدایش زبانی نوین در غرب ایران نبود. همچنین در شرق کاربرد و شناخت عربی گسترهٔ کمتری داشت و زبان ادبی هم، چنان توانی نداشت که از پیدایش زبان نوین جلوگیری کند. آیین مَزْدَیَسْنا در این ناحیه چندان ریشه نداشت.
فرهنگ ایرانی در قالب روایتها و سرودههای شفاهیِ فراوانی به زبان دری وجود داشت. اما این فرهنگِ نیمهمردمی — که در برابر فرهنگ طبقهٔ اشرافِ اثرگرفته از عرب بود — نیاز به آثاری برتر داشت تا در کنار فرهنگِ عربگرا قرار گیرد.
شعر حِماسی در ادب پارسی، در برابر شعر غِنایی جای داشت؛ گونهای از شعر که در شعرِ عرب، ناشناخته و بهطور کاملْ ایرانی و نشانگر پیوستگی ادبیات پیش و پس از اسلام بود. درونمایههای پیوندی مانند بینش اخلاقی، پند و اندرز برپایهٔ خرد، ناپایداری این جهانی این پیوستگی را برقرار میکرد. اثرگذاری اسلام بر این درونمایهها بسیار کم بود و ریشههای ایرانی آنها کهن و ژرف بودند. حتی برخی درونمایههای شعر غنایی چون وصفِ طبیعت ریشه در ادب پیش از اسلام داشتند.
بهباور ذَبیحُالله صفا، یکی از ویژگیهای شعر پارسی در سدهٔ چهارم و نیمهٔ نخست سدهٔ پنجم ه.ق، شمار فراوان سرایندگان است. این موضوع هنگامی اهمیت مییابد که به محدودبودن گسترهٔ شعر پارسی به شرق ایران در آن روزگار نگریسته شود.
زِبَردستی سرایندگان و توانایی آنان در بیان مضمونهای نو و رسایی سخن آنان از دیگر موارد این دوران است. چرایی این موضوع را باید افزون بر آمادگی محیط، طبیعی بودن زبان برای سرایندگان دانست؛ بهگونهایکه شاعران نیاز بسیاری به یادگیری زبان پارسی نداشتند، آنچنانکه سرایندگان سدهٔ ششم هجری در عراق و آذربایجان و دیگر جایها به این فراگیری نیازمند بودند. از ویژگیهای دیگر این روزگار، فزونی شعر است.
۱ نظر