شمارِ بیتهایی را که برای رودکی آوردهاند، به گزارشی یک میلیون و سیصدهزار و به گزارشی قابلقبولتر، یکصدهزار بیت بوده و شاهنامه را هم شصتهزار بیت گزارش کردهاند. برای دیگر شاعرانِ این دوران نیز چنین بود. از سوی دیگر، علت ازمیانرفتن بیشتر سرودههای این روزگار یکی کهنبودن زبان و ترکیبهای آن و ناآشنابودن آنها برای مردم در دورانهای پسین، و دیگرْ یورشِ پیاپیِ قومهای همسایۀ خاوری ایران به فرارود و خراسان و نابودی کتابها و کتابخانههای فراوانی در این یورشهاست. دیگر ویژگیهای شعر پارسی در این روزگار، سادگی و روانیِ سخن و اندیشه، دگرگونیِ وزنهای شعر و تکامل آنها در سنجش با سدهٔ سوم هجری و تازهبودن مضمونها و اندیشههاست.
بازتاب چگونگیِ زندگیِ سرایندگان و اوضاع اجتماعی و نظامی و سیاسی از دیگر ویژگیهای شعر این دوران است. چراییِ این بازتاب، واقعبینی شاعران و آشنایی آنان با محیط پیرامون و نگرش اندک به نازکخیالی و وَهْم — مگر در سرودههای غنایی و غزلگونه — است. زندگی مُرَفَّهِ بیشتر سرایندگان در این روزگار، سبب شده تا در شعرِ این دوران بیشتر از کامرانی و خوشیها و آسایش سخن رود، آنچنانکه خوانندهٔ این سرودهها از سرزندگی بیشتر بهره میبرد.
افسانههای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه پرداختهشده که بیشتر از شور و دلبستگیِ مردمِ دوستدارِ فردوسی و خیالپردازیِ شاهنامهخوانان پدید آمده و اغلب بیپایه است و با منابع تاریخی و متنِ شاهنامه نمیخواند.
از این دست میتوان داستانِ راهیافتنِ نسخهٔ پهلویِ شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام به ایران آمدنش بهدست یعقوب لیث، رویارویی فردوسی با سه سرایندهٔ دربار غزنویان (عنصری، فَرُّخی، و عَسجَدی)، داستان فرارش به بغداد، هند، طبرستان، یا قُهِستان پس از نوشتن هَجوْنامه، داستان پیشکش کردنِ شاهنامه به سلطان محمود بهسبب نیازمندی و تنگدستیِ وی در فراهم آوردنِ جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادنِ پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید داده بودهاست بهسان پولِ سیمین بهجای زر بهپیشنهاد احمد بن حسن مِیْمَندی و بخشیدن آن پاداش به فُقاعفروش و حَمّامی بهدست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و همزمانیِ رسیدن پاداشِ زر با مرگ فردوسی را برشمرد.
ازدیگرسوی، خالقی مُطلَق — با اشاره به اینکه دانستهها دربارهٔ زندگی فردوسی پس از سال ۴۰۰ ه. ق فراتر از گزارش چهارمقاله نیست — میگوید هرچند که برخی گفتهها مانند آنچه که نظامیِ عَروضی آورده، جای تردید دارد، اما از سویی دلیل محکمی هم در رد آنها نیست؛ و برخی از آنها با سنجشِ منابعِ دیگر درست انگاشته میشوند. مانند داستانِ سفر فردوسی به غَزنه و رویارویی او با محمود در کتاب تاریخ سیستان، یا نمونهٔ دیگر اینکه نظامی گنجوی و عطّار نیز به کشمکش فردوسی با محمود و ناسپاسی محمود در حقِّ فردوسی و حتی فقاعنوشیِ فردوسی و بخشیدن پاداش محمود اشاره کردهاند.
خالقی مطلق برپایهٔ چهارمقاله، فقاعنوشی و بخشیدن پاداش، گریختن از غزنه، رفتن به هرات و سفر به طبرستان نزد اسپَهبُد شهریار باوَند را گزارش میکند. اما سفر بغداد و رفتن به اصفهان را — که در برخی پیشگفتارهای دستنویسها و بخشهای الحاقی شاهنامه دیده میشود — افسانه میداند.
افزون بر اینها، در «پیشگفتار بایسُنقُری» داستانی از سفرنامهٔ ناصرخسرو آمدهاست که ناصرخسرو در سال ۴۳۷ ه. ق در راه سرخس به طوس کاروانسرای بزرگی در روستای چاهه میبیند که میگویند از پاداشی که محمود برای فردوسی فرستاده بودهاست، ساخته شده و چون فردوسی در آن هنگام درگذشته بوده، وارثش آن پاداش را نپذیرفتهاست. این داستان در دستنویسهای سفرنامه نیست، اما تقیزاده گمان بر درستی آن دارد. نُلدِکه هم در آغاز آن را برساخته میدانست ولی سپستر از رأی خویش برگشت.
۱ نظر