گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

گفت وگو با آن سوفى موتر درباره اجراى ۱۰ سونات ویولون از بتهوون

آن سوفى موتر، یکى از تأثیرگذارترین موسیقى دانان و نوازندگان نسل خودش است. او اولین بار با حمایت هاى رهبر ارکستر معروف، هربرت فون کاریان، به عنوان کودک نابغه در سالن کنسرت دیده شد. از آن پس شاهد اجراهاى زیادى از او هستیم و سالن هاى کنسرت سراسر جهان از او تقاضاى اجرا کردند.او در سن ۳۴ سالگى با لامبرت اورکیس یکى از مهم ترین طرح هاى خود در زمینه موسیقى، یعنى اجراى ۱۰ سونات ویولون بتهوون در سراسر جهان را با موفقیت انجام داد. مصاحبه اى که در این باره با او انجام شد را پیش رو دارید.

* اولین سؤال این است که چرا شما این کار را انجام دادید؟

این طرح بسیار رضایت بخش بود و در پایان آن مى توانستم ۱۵ سال با بتهوون زندگى کنم. این فرصتى بود که کمتر نصیب یک نوازنده سولیست مى شود. اکثراً یک کنسرتو و تریپل کنسرتو از آثار او براى ویلون اجرا مى شود. او نوشتن سونات هاى ویلونش را در سن ۲۷ سالگى شروع کرد. بنابراین من با فردى بسیار جوان، عاقل، دلربا و سرزنده روبرو شدم که لزوماً نباید فکر کرد بتهوون است. آن بتهوونى که ما مى شناسیم فردى عصبى و گوشه گیر و میانسال است. مردى بسیار جنگنده حتى در زبان موسیقى اش. اما بتهوون صورت هاى زیادى دارد.

* شما مى گویید این ۱۰ سونات در طى ۱۵ سال نوشته شده و شما در مدت تمریناتتان ۱۵ سال با بتهوون زندگى کردید. این آیا تأثیرى هم روى شناختتان از بتهوون داشته؟

بله. کاملاً. من او را به عنوان یکى از شاگردان هایدن که سبک خاص خودش را به وجود آورد شناختم و این دوره با اتمام سونات ۱۰ او پایان یافت. ما قبلاً سونات اپوس ۹۶ (سونات شماره ۱۰) بتهوون را اجرا کردیم ولى این اثر به دوران پختگى و بلوغ بتهوون تعلق داشت.

زمانى که او مى بایست با تمام مشکلات زندگیش، ناشنوایى اش مبارزه مى کرد. مى توانیم در این اثر احساس کنیم که در آخر هم او نتوانست آن چه را که مى خواهد به دست آورد، اما راهى را که زندگى به او آموزش داده بود، دنبال کرد. هنوز هم مى توان در آن زیبایى پیدا کرد و این خیلى ترحم انگیز است.

* اجازه دهید برگردیم به مباحث پایه اى، شاید خیلى پایه اى، مثلاً اینکه سونات فرمى از موسیقى مجلسى است که معمولاً براى یک یا دو ساز سولو نوشته مى شود.

بله درست است.

* و در این مورد خاص پیانو و ویلون بودند؟

بله.

* و بتهوون فقط ۱۰ سونات به این شکل نوشته است.

بله.

* شما در هر شهر چگونه اجراى این ۱۰ سونات را تقسیم کردید؟

آنها را در سه شب اجرا کردیم. برنامه هر شب سونات هاى مرتبط به هم بودند. مثلاً دو سونات اپوس۱۲ داریم و سه سونات به هم پیوسته وجود دارند که نمى توان آن ها را از هم جدا کرد. زیرا یکى از آن ها مکمل دیگرى است. در شب اول اپوس ۲۳ و ۲۴ را اجرا کردیم، زیرا بسیار به یکدیگر وابسته اند و برنامه شب دوم به سه سونات که براى آلکساندر، سزار روس، نوشته بود، اختصاص یافت.

شب آخر به گروهى از سونات ها که «اندازه بزرگى» داشتند، اجرا شدند. منظورم از «اندازه بزرگ» ایده هاى بزرگ و خسته کننده و غنى موسیقیایى که براى بیان آن ها به چهار موومان احتیاج بود.

* خانم موتر، در کل این سه شب کنسرت چند ساعت طول کشید؟

حدود ۵ ساعت و نیم.

* ۵ساعت و نیم برنامه طى سه شب! این شما را خسته نکرد؟

از نظر ذهنى اصلاً! اما از نظر جسمى قطعاً خسته کننده بود. بعد از کنسرت مى توانستم استخوان هایم را بشمارم.

* خستگى در چه بود؟ در دستانتان؟ در گردن؟ یا کلاً خسته شده بودید؟

در درجه اول خستگى از گفت وگوهاى بین پیانو و ویلون ناشى مى شد. فراموش نکنیم که این سونات ها، سونات پیانو و ویلون نام داشتند و در سونات هاى اول واقعاً پیانو ساز اصلى بود. بعدها بتهوون بر اثر حس رقابت طلبى قسمت هاى ویلون را دقیقاً هم اندازه با قسمت هاى پیانو کرد و براى من به عنوان ویلون نواز سولیست بسیار لذت بخش است که مى بینم چگونه نقش ویلون از همراهى کننده محض در سونات ۴ موومانى اپوس ۲۳ به نقشى برابر با پیانو تبدیل شده است و بالاخره صداى این سونات شبیه آهنگ هاى بتهوون مى شود.

* شما احساس پیوند شخصى با بتهوون دارید؟

خیلى زیاد. بله، خیلى خیلى زیاد. نه تنها به خاطر اینکه با دیدگاه تازه اى قسمت هاى ویلون را نوشته و به ویلون اهمیتى در حد پیانو داده است، بلکه به دلیل اهداف و آرزوهاى انسانى او. او همیشه رؤیاپردازى مى کرد. زمانى که رابطه ایده آل زناشویى را بیان مى کند در حال فکر کردن به فیدلیوست. عشقى ابدى در حدى که بتوان در راه معشوق خود را قربانى کرد یا در سمفونى نهم به برادرى فکر مى کند، رابطه اخوت. شاید اینها برداشت هاى صحیحى نباشد، اما با این وجود تلاشى در رسیدن به مفهوم این آثار است.

* من شنیده ام که حتى در بین اجراها هم تمرین برایتان بسیار مهم بوده است؟

بله، براى من خیلى اهمیت داشت.

* آیا شما کمال گرایید؟

بله. اما براى بعضى از غیرموسیقى دان ها این قابل فهم نیست که چرا من و لامبرت پیوسته تمرین مى کنیم. این تمرین ها به خاطر این نیست که ما تاکنون قطعات را یاد نگرفته ایم. بلکه هر شب باید به خود و شنوندگان ثابت مى کردیم که در اجراى ما روح وجود دارد. مى بایست هر روز این قله را فتح مى کردیم. اگر آن را شب قبل با موفقیت فتح کرده بودیم، این دلیلى بر موفقیت روز بعدمان نبود. زمانى که به روى سن قدم مى گذاشتیم، باید از اول این کار را مى کردیم.

* چه چیز شما را برمى انگیخت که این قله را هر روز فتح کنید؟ چرا این کار را کردید؟

خوب، لحظه هاى بسیار خوبى بود. یک رابطه اى بود که بین موسیقى دان و شنونده به وجود مى آید. شنوندگان سومین شریک هاى مهم کنسرت ها هستند. آن ها هستند که مى خواهند کار شما را بشنوند و قضاوت مى کنند. سکوت آنها مانند خاکى است که موسیقى مى تواند در آن بارور شود.

*شما چه تجربه اى به دست آوردید؟ زمانى که روى سن بودید، به چه چیز فکر مى کردید؟

بستگى دارد. اگر همه چیز خوب پیش رفته بود، پیانو کوک بود، سالن از نظر اکوستیک مشکلى نداشت و تماشاگران هم با دقت گوش مى دادند، مطمئناً پرواز مى کردم. روزهایى هم بود که باید زیاد کار مى کردم و با مشکلات خیلى خیلى زیادى مبارزه مى کردم. البته آن هم خیلى خوب بود و به من احساس خوشایند پیشرفت مى داد.

* من خوانده ام که پدر و مادر شما موسیقى دان نبودند، اما زمانى که شما ۵ ساله بودید درخواست کردید ویلون یاد بگیرید. محرک شما چه بود؟

آهنگ هایى که مى شنیدم. در خانه ما بسیار موسیقى گوش مى کردیم و من به خوبى یکى از آثار مندلسون با اجراى منوهین را به خاطر مى آورم. احتمالاً آن، نقطه آغازین بود و به من تحمل و صبر بسیار داد.

* شما زمانى که یک سرى از این کنسرت هاى ۱۰ سونات بتهوون را تمام مى کردید، چه احساسى داشتید؟ آیا خوشحال بودید؟ آیا خسته بودید؟

بستگى داشت که کنسرت تا چه حد خوب پیش رفته باشد. اگر کنسرت خوبى بود، خب طبیعتاً من خیلى خوشحال بودم زیرا این قطعات خارق العاده اند و احساس شادى و امیدوارى زیادى به شنوندگان، اجراکنندگان و تمام دوستداران بتهوون مى دهند

منبع: روزنامه ایران

هستی نقره چی

هستی نقره چی

دیدگاه ها ۲

  • همین خانم موتر در سال ۱۹۸۷درارکستر فلارمونیک برلین به رهبری آقای کارایان سولیست ویولون چهار فصل ویوالدی نیز بود.

  • «براى بعضى از غیرموسیقى دان ها این قابل فهم نیست که چرا من و لامبرت پیوسته تمرین مى کنیم.»

    واقعاً درس بزرگیه، مشکل بزرگی که اکثر هموطنان (البته نه غیرموسیقیدانها بلکه موسیقیدانها!) با آن درگیرند همینه: اشباع شدن سریع از تمرین و این تصور غلط که “تمرین مال زمانیه که قطعه را بلد نیستیم!”
    توجه داشته باشید که این گفته های “آن سوفیه ماتر” هست و سطح مهارت ایشون هم بر کسی پوشیده نیست.
    یکی از مهمترین دلایل اجراهای کم نقص این بزرگان و بیشتر نوازندگان حرفه ای دنیا این نگرش ایده آل گرایانه به اجرای موسیقیه و برای رسیدن به این «ایده آل» چنان دقیق و با تمرکز تمرین می کنن که قطعات با وجودشون عجین می شه و درصد خطا به حداقل می رسه.

    اگر این فرهنگ در میان اجراکننده های ایرانی هم جابیفته، بی تردید سطح اجراهای ما به مراتب بالاتر خواهد رفت.

بیشتر بحث شده است