گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

قمار معشوق ها

در میان مفاهیمی که بشر ساخته است، عشق فرایندی بسیار پیچیده به شمار میرود. حافظ در شعر «طفیل هستی عشقند آدمی و پری …» مفهوم عشق را حتی پیچیدهتر از مفهوم خدا میداند. زیرا خدا نیز اثیری عشق است و در جریان آفرینش، گاه به هیئت عاشق و بسیار به جلوۀ معشوق درمیآید. ازاینرو، نمیتوان تعریفی شفاف از عشق به دست داد. عشق از جنس آینده است و هرچه در آن پیشتر رویم، بیشتر میگریزد و هردم به نقشی نو ظاهر میشود و هویتی دیگر مییابد. تعبیر مولانا از عشق نیز باور ما را دوچندان میکند؛ که عشق اسطرلاب اسرار خداست. بنابراین، به دنبال نیرویی همواره گریزان و فراروندهایم که معشوق را بیرحمانه در پی خود میکشاند، بیآنکه رویایی به نام وصال را واقعیت بخشد.

به تعبیری، عشق تا زمانی مفهوم واقعی خود را بیان میکند که عاشق به معشوق نرسیده باشد. با این وصال است که عشق به عقل بدل میگردد. درنتیجه، عشق نیروی خلاء حاصل از بیارتباطی فیزیکی و جسمانی است. مولانا میفرماید: «گفتند یافت مینشود جسته‌ایم ما/ گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست …». پس عشق نیروی آرزومندی است؛ نیرویی نهفته در اعماق مفهوم کلمه و هستی. عشق نسبتِ ما با یک مفهوم، در یک کلیت است. کلیتی که تن به شناخت نمیدهد و ما در پی شناخت آن تن به بلا میسپاریم. این شناخت اما صورت نخواهد گرفت که عشق با تکیه بر نیروی بیکرانش میتواند پیوسته نسبت ما را با پدیدار نو کند و در این نو شدگی به اوجی ناشناس پر گیرد. ازاینجاست که عرفا عشق را به مفهوم خدا که از جنس هستی است پیوند دادهاند، زیرا خدا معشوقی دستنایافتنی است و بازی ورود به قلمرو عشق، بازی قمار معشوقهاست.

اگر قرار باشد عشق تغییر و انقلاب ایجاد کند، ما با یک دیالکتیک از مفهوم عشق مواجه خواهیم شد. مانند عشق امروزین که آلوده به روانشناسی هم شده است که نوعی هیجانِ هولناکِ جنون شهوانی است. عشق امروز به نوعی بیداری و تجارب شعورمندانه تن و سدهای متراکم آن در عصر جدید است. اگر در اکنون، دلِ عاشقی داغِ عشق داشته باشد، تنها برای ایجاد یک فرصت برای بازیابیِ مفهوم عشق کهن است و این به تصور من جعل اخلاقیات است و یک مخاطره ی سهمگین منِ نفسانی که بهاری را هم در پی نخواهد داشت.
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد/ بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

اما دیر نخواهد بود که عشق فرا واقع و اسطوره ای باز انسان را فرا خواند و در یک جابجاییِ طبقات اجتماعیِ عصر دیگری دوباره زن، عشق را به مرد و مرد، عشق را به زن بیاموزد و این بار عشق با اطفاء آتش شهوت از بین نخواهد رفت.

ای عاشقان، ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان/ در گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسمان

موسیقی در چنین شرایطی با حذف مفاهیم درون زای عشق می تواند از طریق معنای جدید صدا و منابع آوایی و ایجاد امپرسیون ها و روابط پنهانِ احساسی درونی اش، نگرش ما را به میراث عشق تغییر دهد. در موسیقی عشق از طریق عالم آشکار می شود چرا که هم موسیقی و هم عشق پنهان گرند و فهم ناپذیری یشان از طریق پارادوکسی ظریف که همان امر مقدس است بیان می گردد و این اقتدار در رازی است که در هر دوی این دو مفهوم وجود دارد و این فرهنگ تا زمانی که موسیقی قدرت به حضور آوردن عشق را داشته باشد، دوام می یابد.

هرگز خیال خواستنت پایان نیافت/ وقت جدا شدنم گفتم، این وصل ها همه ناقص بود/
در انتظار وصلت کامل می سوزم، می سوزم …

پیمان سلطانی

پیمان سلطانی

۱ نظر

بیشتر بحث شده است