در نقد کتاب«تئوری کمپوزیسیون معاصر»
پردهی آهنین که روزگاری کشورهای زیادی را از باقی جهان جدا میساخت، همچون بسیاری پردهها و دیوارهای دیگر دو کارکرد داشت؛ یکی پوشاندن جهان خارج پرده از چشمان درونیان و دیگری پوشاندن دنیای داخل پرده از چشم بیرونیان، و گویا این دومی برای برپا دارندگانش مهمتر بود. همین دو ویژگی اصلی پرده (اگرچه با نسبتهایی متفاوت) سودمندی و ناسودمندیهای کتاب «تئوری کمپوزیسیون معاصر»، نوشتهی جمعی از موسیقیشناسان روس و ترجمهی «مسعود ابراهیمی» مترجم باهمت و پرتلاش چندین جلد از آثار نظریهپردازان روسی دربارهی هارمونی و… را بر ما میگشاید که این بار او متنی روزآمدتر را برگزیده و احتمالا اولین ترجمهی این کتاب پیشرفته را به زبانی دیگر فراهم آورده است (ترجمهای به زبان دیگر از آن یافت نشد).
این کتاب بیست فصلی، که در سه قسمت مجزای «مقدمه» (۳فصل)، «مسایل کلی کمپوزیسیون» (۶ فصل) و «تکنیکهای کمپوزیسیون، فرمهای نو» (۱۱فصل) سازمان داده شده، به گسترهی بزرگی از مسایل موسیقی آوانگارد در نیمهی دوم قرن بیستم (یا چنان که گاهی خود کتاب نامگذاری میکند «آوانگارد دوم») میپردازد، آن هم درست در سپیدهدم قرن بیست و یکم (۲۰۰۵). هدف اصلی نویسندگان آن فراهم آوردن کتابی جامع برای تدریس مسایل مربوط به موسیقی آوانگارد در مراکز آموزش عالی با گرایش تئوریک و تحلیل (در عین حال تا حدی یاریرسان به آموزش عملی) بوده است که به خوبی و برای فهم دقیقتر میتوان موسیقیشناسانهاش نامید.
اما آیا این متن درسی موسیقیشناسانه در ایران و پس از ترجمه نیز همانگونه دیده خواهد شد که در ماوایش؟ پاسخ روشن است. از همین زاویه و مانند هر ترجمهی دیگری میتوان به معنایی پرداخت که این فرآوردهی اندیشهورانه در مکان جدیدش دارد و از سودمندیها و دشواریهایش گفت. بنابراین نقد حاضر به جای آن که به سوی مسایل صوری و تکنیکی ترجمه بگراید -که در عمل اشکالاتی هم در شیوایی و دقت علمی دارد- یا به طور خالص به محتوا و روشمندی کتاب و نتایج و صحت و سقمش بپردازد -که خود نیازمند اشراف و پژوهشی بسیار دامنهدار دربارهی تکتک موضوعهای مطرح شده است- بیش از هر چیز رویآور کارکردهای کتاب پس از ترجمه در جامعهی موسیقایی کنونی ما و مسایل برآمده از آن میشود.
برای اکثر خوانندگان فارسیزبان که با موسیقی آوانگارد از طریق درس استادانی چون «علیرضا مشایخی» یا خواندن کتابهایی عمومیتر (نسبت به کتاب مورد بحث) مثل «یک قرن موسیقی مدرن» «پل گریفیث» (۱) یا مطالعهی متنهای سبکشناسانه-تاریخ تحلیلی مانند «آهنگسازی در قرن بیستم» «آرنولد ویتال» یا «موسیقی قرن بیستم» «رابرت مورگان» (۲) (در نتیجه از طریق دنیای آلمانی یا انگلیسی یا بهندرت فرانسهزبان) آشنا هستیم، اولین نکتهای که حتا با ورق زدن سطحی کتاب هم جلب نظر میکند، گسترهی بزرگی از نام آهنگسازانی است که هرگز اسمشان را نشنیدهایم یا کمتر شنیدهایم.
از نامهای بزرگ نیمهی اول سده مانند «پروکفیف» و «شوستاکویچ» و… که بگذریم جز چند نام بلندآوازه مانند «دنیسف»، «گوبایدولینا»، «آروو پارت» و مانند آنها، نامهای دیگر همگی ناآشنا هستند. این نامها را در کتابهای دیگری که یاد شد بهندرت ممکن است بهعنوان مثالهایی از یک مفهوم یا پدیدهی موسیقایی آوانگارد بیابیم. برای مثال در فصل «پلیفونی» و به عنوان نمونهی «فوگ سونور و فوگاتو» قطعاتی از «شوستاکویچ»، «اشپای»، «دنیسف»، «گورتسکی»، «یکیموفسکی»، «کوندوروف»، « و «لوتسلاوسکی» (ص ۱۶-۲۱۳) و یا بهعنوان نمونهی انواع «کانن» قطعاتی از «لیگتی»، «دنیسف»، «اشنیتکه»، «مسیان»، «مارتینف»، «لوتسلاوسکی»، «هولیگر»، «کیج»، «دالاپیکولا» و «تارنوپولسکی» (ص ۲۵-۲۲۰)، را میآورد. این گستردگی در کمتر کتاب مربوط به قرن بیستم به چشم میخورد.
پی نوشت
۱- یک قرن موسیقی مدرن، پل گریفیث، ترجمهی کیوان میرهادی، تهران: افکار، ۱۳۸۶.
۲- Whittall, Arnold. Musical
composition in the twentieth
century. Oxford University
Press, 1999.
Morgan, Robert P. Twentieth-
century music: a history of musical style in modern
Europe and America. Norton,
سلام. لطفا برترین زنان آهنگساز رو معرفی کنید. ممنون
سلام. لطفا معرفی کنید!!!