گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

روش سوزوکی (قسمت هفتم)

شینی چی سوزوکی
شینچی سوزوکی (۱۸۹۸ – ۱۹۹۸)

دو کودکی که در بین گرگ‌ها رشد کردند!
انسان بدون استعداد متولد می‌شود. خصوصیت محیط زیست او تعیین می کند که چه چیزی که او بوجود می آید. نیروی حیاتش و توانائی‌هایش بوسیله تطبیق او با اطراف و محیط‌اش جان می‌گیرد. به‌وضوح در کتاب پر ارزش روانشناسی کودک دکتر فومیو کیدا، این موضوع تشریح می‌شود. او در این کتاب، از دو دختر خردسال یاد می کند که یک گرگ آنها را پرورش داده بوده!

در سال ۱۹۴۱ دو تن از پروفسورها از دانشگاه‌های دنور (Denver) و ییل (Yale) یک گزارش پر اهمیت و با اعتبار دریافت می‌کنند.

در هند یک کشیش، دو دختر خردسال را پیدا می‌کند که توسط یک گرگ تربیت و پرورش یافته بودند. یکی از آنها دو ساله و دیگری تقریبا هفت ساله بوده. دختر کوچکتر آمالا (Amala) و دختر بزرگتر کامالا (Kamala) نامگذاری شده بودند. پدر سینگ (Singh) نظاره ها و مشاهداتش را که به مدت نه سال تهیه شده بوده را با عکس‌ها و سند نشان داده است. این کودکان را در جنگل‌های جنوب شمالی کلکته پیدا کرده بودند.

سر و ناحیه سینه و شانه‌های دو کودک پوشیده از مو بود. وقتی‌که موهای آنها را کوتاه کردند، تازه آنها شبیه انسان شدند. در محل زندگی گرگ‌ها این کودکان با دست و پا راه می‌رفتند و در تاریکی می‌توانستند خیلی عالی ببینند. حس بویائی‌شان بطور فوق العاده ای حساس بود و آنها چهاردست و پا به تندی سگ‌ها می‌دویدند و هیچ انسانی نمی توانست به آنها برسد!

شانه‌ها پهن، پاها بسیار قوی، کشاله‌ها شان، خمیده بود و باز نمی‌شد و هر شیعی را بجای دست با دهان می‌گرفتند. غذا و آب مثل سگ‌ها می‌خوردند. کاملا به نوع زندگی یک گرگ خو گرفته بودند. آنها نه تنها گوشت خام را دوست داشتند بلکه گوشت فاسد شده را ترجیح می‌دادند و حساسیتی هم به تغییر دمای حرارت هوا نداشتند و هرگز عرق نمی‌کردند!

وقتیکه هوا گرم بود، زبانشان به بیرون آویزان می‌شد و مثل یک سگ له‌له می‌کردند، پوست‌شان به صافی و تمیزی شیشه بود و کثیفی را به خود جذب نمی‌کرد اما سطح دست‌هایشان شاخی شده بود. سر با موهای بلند توی هم رفته به طور عجیبی بزرگ بود. با کوچکترین صدا گوش‌هایش را تیز می‌کردند و ماهیچه‌هایشان منقبض می‌شد؛ زمانیکه عصبانی می‌شدند پره های بینی شان از هم باز می‌شد دقیقا مثل یک سگ!


دو خواهری که توسط گرگ تربیت شده بودند
 اگر در هنگام غذا خوردن کامالا مزاحمش می‌شدی دندان‌هایش را نشان می‌داد. روزها می‌خوابید اما به محض اینکه آفتاب غروب می‌کرد فعال می‌شد. شب‌ها در مواقع معین سه بار زوزه می‌کشید… (در ساعت‌های ده شب یک و سه صبح به همان روالی که در بین گرگ‌ها انجام بود) این عادت و رفتارها برایش دومین شکل زندگی طبیعی‌اش شده بود زیرا که سال‌ها در جمع گرگ‌ها زوزه کشیده بود.
همچنین در نه سالی که با انسان‌ها زندگی کرده بود، این کار را کرده بود! تا اینکه در شانزده سالگی مرد. صدای کمالا نه شبیه انسان‌ها بود و نه شبیه گرگ‌ها، صدائی بود مبهم و منحصر به خودش.آیا می‌شود گفت این موروثی است؟
یک کودک که از انسان زاده شده بود و بین گرگ‌ها زندگی کرده بود و به وسیله آنها بزرگ و آموزش و تربیت داده شده بود، رفتار و عادت‌های آنها را گرفته بود. انسان برای ادامه حیات، خودش را به‌طور غریزی با محیط زندگی‌اش وفق می‌دهد و بطور فوق العاده ای تلاش می‌کند و به خود زحمت می‌دهد که خود را جزئی از هستی به ثبت برساند.

این توانائی احترام مرا برمی‌انگیزد، نگاه به این واقعیت‌ها به ما نشان می‌دهد که بچه ها در خردسالی‌شان چقدر به حمایت و راهنمائی نیاز دارند. باید خیلی عمیق شد به این مهم که بچه ها در دوران خردسالی‌شان چگونه باید رشد و تربیت داده بشوند.


آمالا هنگام غذا خوردن

چگونه باید رشد و تکامل‌شان، اعمال و رفتار، روح، معنویت، ذهن، تفکر، دانش و خودشان محافظت و همراهی بشوند. تا ب‌حال ما بر این باور بودیم که همه اینها با کودک زاده می‌شود و موروثی است. من مصرانه توصیه و پا فشاری میکنم که این نگرش را باید تغییر بدهیم. چه مصیبت و فاجعه ای بود برای آمالا و کمالا که وضعیت و زندگیشان به این شکل رشد و پرورش پیدا کرد. همینکه اینها را از گودال گرگ‌ها به اجتماع انسان‌ها آوردند، دیگر همه چیز برای آنها تمام شده بود.

اما تجربه هایشان، قدرت و عظمت زنده ماندن روح را نشان می‌دهد. با اینکه آنها انسان بودند ولی خودشان را بطور خارق العاده ای با نوع زندگی‌شان تطبیق دادند. اگر که این توانمندی فوق العاده در یک اجتماع متمدن همراه با یک شرایط زیست خوب همراه بود، می‌توانست شرایط تعلیم و تربیت و پرورش‌شان عالی باشد. اما علم و دانش آنها را عقب مانده بررسی کرد. از دید و نگاه من، اینگونه نیست! وقتی‌که این موضوع را مورد مطالعه قرار می‌دهیم و در نظر می‌گیریم که چگونه خودشان را با محیط زندگی‌شان تطبیق دادند، موروثی بودن را رد شده می بینیم.

بچه ها زندگی می‌کنند، نگاه و نظاره می‌کنند و احساس می‌کنند، لمس می‌کنند و بر حسب پیرامون زندگی‌شان به آن رشد و گسترش و قابلیت و شایستگی می‌دهد. البته این نوع نگرش را که همه چیز ارثی و موروثی است، خیلی ها بر روی آن سرسختانه می ایستند و از نظریه شان هم دفاع می‌کنند.

اگر ما این بچه ها را در نظر بگیریم که با دست و پاهایشان می‌دویدند و به عوض دست‌هایشان، دهان‌شان را بکار می‌بردند و همه چیز را با دندانهای‌شان می‌گرفتند و چگونه ترجیحا گوشت خام و حتی به گوشت گندیده میل داشتند! علاوه بر این اگر چه اینها دختران خردسالی بودند، شانه ها و ناحیه سینه شان پوشیده از مو بود؛ آیا می‌تواند کسی از به ارث بردن، صحبت کند!؟

حالا ما در اجتماع خودمان بچه هایمان را دیگر دقیقا به جلوی گرگ نمی اندازیم! اما محیط زندگی بد، بعضی وقت‌ها، درست بعد از تولد تجربه هایی را بوجود می آورد که بازدارنده است و صدمه هایی را وارد می‌کند. کودکان هم به همان گونه رشد می‌کنند و زندگی‌شان تقریبا به همان بدی می‌شود که زندگی در میان گرگ‌ها!

یک کودک مدرسه ای را که جلوی رشد صحیح اش گرفته شده و صدمه دیده است را زیر نظر بگیریم و بعد ثابت کنیم که این کودک این وضعیت را به ارث برده است! این چنین نگرشی بسیار اشتباه است. پس سرنوشت بچه ها در دست خانواده هایشان قرار دارد!

گیتی خسروی

گیتی خسروی

دیدگاه ها ۳

  • salam. vagean mamnunam babate tamamie matalebi ke to sayteton garar midid.makhsusan raveshe suzuki.nazariyate ishon ro gabul daram.to khonevadeye man kasi sazi nemizane.ama alagheye onha be musigi engadr ziyade ke az vagti yadam miyad hamishe az khoneye ma sedaye music be gosh mireside va in baes shod ke man goshe mosigi kheyli khobi dashte basham az haman dorane bachegi.va bedune hich ostadi kiboard benavazam bad ha ke alan mishe piano va violon jozve hamin sazam shode ..mamnun man donbal mikonam matalebeton ro.

بیشتر بحث شده است