هرچه موقعیتهای غیرواقعی یا فراواقعی خلاقانهتر و هوشمندانهتر طراحی شده باشند به برآمدن لایههای معنایی تازهای در اثر میانجامد و از این حیث اثر در مجموع بارورتر و سرشارتر میشود. اگرچه آفرینش چند نماهنگ روی یک آهنگ امری کمیاب است و نماهنگسازی پدیدهای (فعلا اغلب) تکآفرینشی است اما اگر در یک آزمایش ذهنی شرایطی جز شرایط واقعی امروز در نظر مجسم شود آنگاه به سادگی بعدی را که افزودن لایههای معنایی دیگر به پیچیدگی یک اثر هنری میدهد، میتوان دید. هر بار که سطوح تماس و پیوند تغییر میکند آنچه برنشانده است، از نو ساخته میشود (۹).
این موقعیتهای برکشنده و برنشانندهی سطوح معنایی تنها مکان-زمانهای پیشبینی نشده نیستند بلکه گاه در حکم فاش کردن امریاند که در شرایط معمولی غایب از نظر است. پدیدهای را در جایگاه شفافشده و گشوده قرار میدهند؛ البته شفافیتی مهار شده به دست خود آفریننده. بیش از همه آن نماهنگها که از نماهای فعالیت پشت صحنه، نادیدنیهای منجر به آفرینش/اجرا، بهره میگیرند، چنین فاش کنندهاند. آنها بخش نادیدنی فرآیند را به جهان عرضه میدارند. امر پنهان از مخاطب ناگهان پیش چشمش گشوده میشود. این بخش ناگاه سوژهی تماشا شده است مانند ماشینی که به تمامی شفاف شود؛ موتورش دیگر نیروی محرکه نیست خانهی دیدار است.
اینها نماهنگ را در حال بازتاب دادن یک علیت از لحاظ زمانی درهمتابیده قرار میدهند. دو چیز همزمان نمایش داده میشود که یکی حتما پس از دیگری و پیآیند دیگری میتواند هست شود. زینرو شفافیت فرآیند آفرینش هنری با همهی نمود واقعگرایانهای که گاه به خود میگیرد موقعیتی ذاتا غیرواقعی و به مراتب شگفتتر از خواندن یک خوانندهی مردمپسند بر عرشهی یک زیردریایی اتمی یا پشت یک نهنگ تک شاخ است (۱۰).
چنین کژدیسگیای حتا از از زمانپریشی موجود در داستان یا فیلمی که توالی زمان را در هم ریخته باشد، بیشتر است، زیرا در هیچکدام از آنها مشترکا بودن دو چیز که تنها در طول یکدیگر میتوانند هست شوند، ممکن نیست. و این به جایگاه متفاوت دو مولفهی نماهنگ، صدا و تصویر، در دستگاه شناختاری ما بازمیگردد. آنها سوژهی دو حساند که همزمان میتوانند موضوع شناخت قرار گیرند. سرشت دوگانهی نماهنگ و بازی آن با شناخت ما امکاناتش را برای گریز از علیت روایی، دستکم دربارهی موسیقی، میرهاند.
پی نوشت
۹- این تصور ما از همنشینی موسیقی و تصویر همانند هر موضوع دیگری از همراهی نشاندهندهی تمام حقیقت رویدادها و فرآیند آفرینش نیست بلکه در مواردی مبتنی بر جداسازی اجزای یک سازوارهی یکپارچه است. در واقعیت اما گاه فرآیند آفرینش مولفههای یک نماهنگ چنان درهمتنیده است که به این سیاق نمیتوان جدایشان کرد و از پیوندشان صحبت به میان آورد؛ آنها با هم یکپارچه متولد میشوند.
۱۰- گاهی به نظر میرسد سوار بر موج شهوت شفافیت اگر ممکن بود درپوش مغز هنرمند را نیز برمیداشتند و درونش را موضوع تماشای همگان میساختند.
۱ نظر