گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

موسیقی و معنا (۴)

در تبیین روش‌هایی که معنای موسیقی را مرتبط با موسیقی (و روان‌شناسی آن) پژوهش می‌کنند، ضروری‌ست بدانیم در مورد موسیقی چه چیزهایی ممکن است ابژه‌های معنا باشند. آیا آنها وضعیت‌هایی از جهان مادی‌اند یا حالت‌هایی از جهان‌های ذهنی ممکن؟ (نک. Johnson-Laird 1983: 172) یا آنکه همچون اعتبار (یا ارزش صدقِ) قضایای منطق صوری در نظام منطقی‌شان، اموری انتزاعی هستند که تنها در درون آن نظام معتبرند؟ (Tarski 1956) و یا مانند آنچه در زیبایی‌شناسی مطرح می‌شود، وضعیتی از حوزه‌ای انتزاعی هستند که با قضایای منطق صوری توصیف نمی‌شوند و باز تنها در رویکرد زیبایی‌شناختی اعتبار دارند؟ (Sibley 1959). آیا پدیده‌هایی ذهنی مانند افکار و عقاید و امیال افراد هستند (Dennet 1987) یا همچون شکل واره های مفاهیمی پیشینی در نظریات لیکاف و جانسون؟

آیا همچون نهادها، گروه‌بندی‌های فرهنگی، قراردادها یا مفاهیم مشترک، پدیده‌هایی اجتماعی‌اند؟ (Bourdieu 1990). در دوره‌های گوناگون، نظریه‌های معنا تمامی این پدیده‌ها را همچون ابژه‌های بالقوه یا بالفعل معنا پذیرفته و در طول تاریخ تفکر غرب، به طرق گوناگون در باب پرسش معنا در موسیقی به کار بسته‌اند.

معنای موسیقی در سنت روشنفکری غرب

در فلسفه‌ی کلاسیک یونان، موسیقی دارای دو وجه متناقض بود. از یک سو عواطف (سالم یا بیمارگونه) را بر می‌انگیخت و از اساس فعلی انسانی تلقی می‌شد که بر احساسات آدمی به سبب حالات پر شور و حماسی، یا زیبا و اغواگرانه‌اش اثر می‌گذاشت. در نتیجه هدف آن، همانند علم خطابه، می‌توانست اثرگذاری بر افکار و اعمال انسان‌ها و تغییر آنها در جهت اهداف خطیب باشد. از سوی دیگر، در دیدگاه نظری، میزان فواصل اصوات موسیقایی پایه‌ی آفرینش موسیقی بود. این فواصل، که براساس قوانین طبیعی اعداد شکل گرفته‌اند، همچون اصول نظم طبیعی یا امور قدسی، بازتابی از وجه انتزاعی و ذاتی جهان پنداشته می‌شدند (James 1993).

اندیشه‌های مسیحی در طول هزاره‌ی نخست میلادی، همچون منشوری، بر انشقاق میان این دو دیدگاه افزودند. تا آنجا که در قرون وسطی، ساحتِ معنا در موسیقی به دو بخش زمینی و قدسی تفکیک می‌شد. این دو ساحت ارزش‌های کاملاً متفاوتی داشتند. جنبه‌ی قدسی در مقایسه با وجه غیر دینی و جسمانی به شکل قیاس‌ناپذیری ارزش والاتری داشت. در افراطی‌ترین حالت، موسیقیِ محصور در هاله‌ای قدسی، دیگر موسیقی نظری (براساس اعداد و محاسبات) نبود، بلکه موسیقی تنها در همراهی با کلام و متون مقدس، می‌توانست بازتابی از نظم قدسی کیهان بوده و در حوزه‌ی دین دارای معنا باشد. اما کشمکش بین دو گونه از موسیقی، یکی همچون آینه‌ای برای جهان قدسی و دیگری در مقام برانگیزاننده‌ی عواطفِ زمینی، به سبب آموزه‌های کلیسا و پیشرفت نغمه‌نگاری تعدیل شد، چراکه موسیقی پلی‌فونیک، که تا آن زمان به سبب زیبایی پرطنینش نماینده‌ی نوعی جاه‌طلبی شهوانی بود، دیگر می‌توانست بازتابی از پیچیدگی ریاضی‌وار نظم قدسی نیز باشد (Sparshott & Goehr 2001).

نظریه‌های موسیقی در اواخر قرن پانزدهم کمابیش از حوزه‌ی دین جدا شدند و به تشریح و تبیین کنش‌ها و تأثیرات موسیقی روی آوردند. موسیقی فعالیتی اساساً انسانی پنداشته شد که ارزش و معنای آن باید در تعابیر انسانی بیان شود نه در تعابیر آسمانی و قدسی (Palisca 1985).

همچنین معنای موسیقی در فرایندها و دستاوردهای خِرَد انسانی و تأثیر بر عواطف انسانی محدود شد و امکان یافت تا حامل آن دسته از معانیی باشد که اگر صرفاً موسیقی گونه‌ای هنر تلقی شود، فهم خواهند شد.

سعید یعقوبیان

سعید یعقوبیان

متولد ۱۳۵۸ تبریز
کارشناس ارشد علوم اقتصادی و برنامه‌ریزی از دانشگاه علامه طباطبایی ۱۳۸۶
نوازنده‌ی تار و سه‌تار، منتقد و پژوهشگر موسیقی

۱ نظر

بیشتر بحث شده است