گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

مینی مالیسم، فیلیپ گلاس و کامه راتا (۲)

موسیقی مینی مالیستی بر مبنای مفهوم فرو کاستن و به کارگیری حداقل مضامینی که یک آهنگ ساز در یک اثر مورد استفاده قرار می دهد، استوار می شود. در ساخته های مینی مالیستی دهه ی ۱۹۶۰ ، تقریباً تمامی عناصر موسیقایی (هارمونی، ریتم، دینامیک، انتخاب سازها) غالباً در طول اثر ثابت می مانند یا بسیار آزاد دچار تغییرات می شوند. در حالی که در موسیقی کلاسیک غربی، در بیشتر ژانرها، به خصوص آثار پیش اکسپرسیونیستی، تکرار در متن یک فرم دراماتیک انجام می شود.

فیلیپ گلاس غالباً در موسیقی مینی مال خود، تکرار را برای ایجاد یک عنصر به کار می گیرد و آن را موسیقی بی منظور می نامد. موسیقی مینی مالیستی، مانند بسیاری از موسیقی های غیر غربی و بومی، به سوی نقطه ی اوج حرکت نمی کند.

الگوهای باز و بسته در این نوع از موسیقی به تخلیه ی روانی نمی انجامند. طبیعتاً نوع جدیدی از گوش دادن را طلب می کند که فاقد مفاهیم سنتی است. این تعبیر را البته گلاس به کار گرفته است.

در مینی مالیسم نمی توان تضاد های شدید و ملایم، تند و کند، مطنطن و یا تغزلی را – که از ویژگی های محتوایی موسیقی کلاسیک غربی است – پیدا کرد. مینی مالیسم دریافت ما را از ماهیت زمان به چالش وا می دارد، چرا که موسیقی تقریباً به صورت نامحسوس در گذر دقایق و حتی ساعت ها دچار تغییر می شود. با این حال لازم به یادآوری است که مینی مالیسم همان قدر به سنن غیر غربی مدیون است که به موسیقی کلاسیک غربی.

چهار مینی مالیست آمریکایی سد شکن، «لامونت یانگ»، «تری رایلی»، «استیو رایش» و «فیلیپ گلاس»، همگی خود را در موسیقی غیر غربی غرق کرده اند، چه این موسیقی راگای هندی باشد، چه گملان بالیایی یا طبالی آفریقایی. اگر چه هیچ کدام شان سعی نکرده اند که صوت موسیقی غیر غربی را تقلید کنند، اما تلاش شان این بوده که کیفیت های ژرف و زمانگیر این سبک را حفظ کنند.

از این منظر آن ها بیشتر محصول دهه ی ۱۹۶۰ هستند؛ دهه ای که در آن بیتلز عناصر موسیقی هندی را وارد موسیقی راک کرد و زمانی که فلسفه ی شرقی، مدی تیشن و حالت های جایگزین تحت تأثیر داروهای روان گردان شانه به شانه ی هم حرکت می کردند. یکی از موارد اصلی درباره ی مینی مالیسم این بود که چون این ژانر در ایالات متحده متولد شده بود، نمی توانست بدون تزریق پاپ امریکایی رشد کند. چرا که سادگی هارمونیک، پالس ثابت و نیروی محرکه ی ریتمیک جز و راک اند رول تأثیر غیر قابل انکاری بر مینی مالیسم پیشرو داشت که با گوش دادن به موسیقی پاپ و نوازندگی در گروه ها رشد کرده بودند.

در نهایت، در مُدِ موسیقی پاپ واقعی، این چهار موسیقی دان، گروه هایشان را شخصاً ایجاد کردند و در آن به نوازندگی پرداختند. گروه هایی مانند گروه فیلیپ گلاس و استیو رایش، با اجرای برنامه در محل هایی که بیشتر با موسیقی راک مرتبط بود تا موسیقی کلاسیک، تور هایی را در سراسر جهان برگزار می کردند. جای تعجب نیست که طرفداران راک با مواجهه ی شدید صداهای انفجارگون، ضرب آهنگ های بلند و سازهای الکترونیک، دسته دسته به سمت گروه گلاس جذب می شدند و افراد آکادمیک از سمت مخالف می گریختند.

این تأکید بر ریشه های مینی مالیسم، به عنوان عاملی خارج از موسیقی کلاسیک غربی، اشتباه است. کیفیت ژرف اندیشانه ی آواز گریگوری، جایگاه اُرگانُم قرون وسطا، ریتم های مکانیکی و تکراری موسیقی باروک همگی وجوه مشترکی با کیفیت های مینی مالیسم قرن بیستم دارند.

نمونه های دیگری از ژانرهای موسیقایی متأخر تر نیز در غرب به چشم می خورد، مثل آکورد – می بمل ماژور – سه دقیقه ای که آغاز گر « حلقه ی نیلبونگ – ریشارد واگنر» است، ملودی تکراری بی وقفه ی «بولرو» و «موریس راول» و یا آثار « اریک ساتی»، که در یکی از آثارش به نام vexations یک جمله ۸۴۰ بار تکرار می شود.

انقلاب هایی که در هنر صورت می گیرد، معمولاً نتیجه ی عکس العمل شدید در برابر رسوم نسل پیشین است و مینی مالیسم نیز از این قاعده مستثنی نیست. زمانی که یانگ، رایلی، رایش و گلاس در اواخر دهه ی ۱۹۶۰، دانشجوی موسیقی بودند و مسیر برای موسیقی آوانگارد وجود داشت، هر چهار نفر، گرایش هایی به موسیقی دوازده نتی «آرنولد شوئنبرگ» و موسیقی سریال «آنتون وبرن» نشان دادند. این در حالی بود که مینی مالیسم با ردّ سریالیسم و عدم قطعیت «کیجی» [یکی به خاطر پیچیدگی های غیر ضروری و دیگری به خاطر آزادی پر هرج و مرج] آغاز به کار کرده بود.

پیمان سلطانی

پیمان سلطانی

۱ نظر

  • این اولین نوشته آقای سلطانی است که در آن تلویحا به مینه مالیسم و فیلیپ گلس نمی تازد و آن را به گونه ای نمی کوبد.
    قویا معتقدم کار ما جهان سومی ها نقد فکر و هنر غربی نیست اطلاع رسانی درباره آن است.
    ممنون

بیشتر بحث شده است