گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

گاهی لازم می‌شود نه های دردناکی بگوییم (۳)

ماکت آلبوم «چنگ و سرود» سهیل نفیسی، با آنچه از این آلبوم دیده‌اید زمین تا آسمان فرق می‌کند. سهیل می‌خواست تنظیم‌هایی روی قطعات انجام دهد و نظر من این بود که برجستگی کار سهیل کماکان به بیان شعر است. سهیل یک نقال شعر سفید خوب است و اگر قرار باشد نقالی و خنیاگری‌اش را در سازبندی زیاد داشته باشد، بازی بهم می‌خورد و می‌شود موسیقی پاپ معمولی. تعریف پاپ برای من موسیقی‌ای است که تاریخ مصرف دارد. یک اثر پاپ، امروز خیلی هیجان‌انگیز است و آن را می‌خریم ولی شاید دو سال دیگر آن موسیقی را دیگر گوش نکنیم.

خیلی طول کشید تا اینکه بتوانیم با سهیل این هَرَس را انجام دهیم. اینها کاری است که باید سر ضبط‌ها انجام گیرد. ما در «سکوت سیاه» خط به خط با همدیگر در جاهایی اصلاحاتی انجام می‌دادیم. طبیعتا شاید آهنگساز در جاهایی حقش باشد که مقاومت کند و جاهایی هم فکر کند که شاید به این موضوع فکر نکرده باشد. در این همفکری انگار یک چیزی را فقط صیقل می‌دهید و چارچوب را ساخته‌اید و قبل از اینکه رنگش کنید باید سمباده بکشید و بتونه‌کاری کنید و اینها همه کارهایی است که باید انجام شود.

شاید خود آن کار در موقعیت مستقل برای شما هیچ مفهومی نداشته باشد ولی اینکه کار به کجا می‌رسد هم برای من مهم است. توقعی ندارم که مخاطب هم با ما همراهی کند و بگوید به من چه که تو می‌خواستی از«آ» به «ب» بروی و من چرا باید همراهی کنم؟ من هم هیچوقت این انتظار و فشار را ندارم که شما باید زرخرید صدای هرمس باشید. کمااینکه خیلی از مخاطبان ما فقط با بخشی از کارمان ارتباط برقرار می‌کنند. یکسری مخاطب هم داریم که شاید حتی شنونده‌ی موسیقی ما هم نباشند ولی برای این بازی احترام قائل‌‌اند و از آن حمایت می‌کنند حتی اگر خودشان حتی یکبار هم، یک سی‌دی نخرند یا اگر هم بخرند لزوماً گوش نکنند!

از صحبت‌هایتان این برمی‌آید که هرمس وجود دارد تا یکسری از کارها را ثبت کند و گزینه‌ی دیگری جز هرمس وجود ندارد. مثلا «سمفنونی ۳» آقای مشایخی کجا می‌توانست منتشر شود؟ اما موضوع دیگر کلیدواژه‌ای هست که تا حد زیادی در مورد هرمس روشن است و در صحبتها هم اشاره کردید. اینکه رابطه‌های دوستی‌تان در انتشار آلبوم‌ها مهم‌اند. چه دوستی‌هایی که قبلاً بوده‌اند و اساساً تولد هرمس همان دوستی‌ها بوده و چه دوستی‌هایی که عامدانه شما به سمتشان رفته‌اید. این دیگر نه سلیقه است و نه رسالت!

خوب است که به این موضوع اشاره کردید. ما برای آلبوم «ابرها» به دوستان‌مان سفارش دادیم. خواستیم اثرهای مستقلی که با هیچ منطقی کنار کارهای دیگر همان هنرمند نمی‌گنجد، جمع کنیم. برای اینکه آن تک اثر نه قرار بود یک مجموعه شود و نه هنرمند علاقه‌ای داشت که آن را بسط دهد. مثلاً کار پیمان که در مجموعه‌ی «ابرها»ست را برای گربه‌اش حنا که می‌میرد نوشته بود. گربه‌اش هم بچه گربه‌ی من بود که به پیمان داده بودم و مسموم شد و مُرد. گربه‌ی دوست‌داشتنی‌ای بود که در ۵ ماهگی مرد و پیمان آن قطعه را برای حنا نوشت. این قطعه، هم با منطق محتوایی‌اش و هم با ارکستراسیون و آهنگسازی‌اش با هیچ یک از کارهای پیمان نزدیکی نداشت. فکر کردم موزیسین‌های دور و برمان آثاری دارند که به همین دلایل صنعتی موسیقی، محدودیت‌های فنی و رفتارهای بازار شنیده نمی‌شود.

سعید یعقوبیان

سعید یعقوبیان

متولد ۱۳۵۸ تبریز
کارشناس ارشد علوم اقتصادی و برنامه‌ریزی از دانشگاه علامه طباطبایی ۱۳۸۶
نوازنده‌ی تار و سه‌تار، منتقد و پژوهشگر موسیقی

۱ نظر

بیشتر بحث شده است