شما یک قطعهی ۵۰ دقیقهای را در ۴۰ سال پیش نمیتوانستید منتشر کنید. باید فکری میکردید که تبدیل به یک قطعهی ۲۲ یا ۲۴ دقیقهای شود. دلم میخواست این کارها از کشوهای ذهنی آدمها بیرون بیاید. بعضی از کارها ضبط هم شده بودند. این یک جنبه از آن دوستیهاست. و گاه پیش میآید که اثر کاملی را از یک دوست نپذیرم. پیتر سلیمانیپور آلبومی ارائه داد که از او عذرخواهی کردم و بعد از آن هم ماکت آلبومی را آورد که باز هم گفتم ببخشید! عین همین اتفاق با محمدرضا علیقلی افتاد که یک ببخشید به همراه داشت و او مدتی هم از دست من دلخور شد ولی بعد دوباره حل شد درحالی که پیتر حتی دلخور هم نشد. «در دنیای تو ساعت چند است» هم نزدیکترین نمونهاش است.
اولین انتظار همه این بود که هرمس چرا نه؟ حتی اگر کریستف میخواست، من دست بالا نمیکردم. برای همین این نوع دوستی برای من باارزش است. ما خیلی وقت است که این صحبتها را میشنویم که هرمسیها یک گَنگ هستند که فقط خودشان هستند و پذیرای هیچکس هم نیستند و دائماً هم قربان خودشان میروند! ولی ما پروژههای زیادی از آرتیستهای مختلف در هرمس داریم که قبلاً در جمع هرمس نبودهاند.
از سوی دیگر از هنرمندان شناخته شده مثل آقای علیزاده هم گاه عذر میخواهیم. مثل آلبوم «در آن سوی…». به ایشان گفتم که فکر میکنم اگر این کار در هرمس نیاید بهتر است. خیلی سخت بود ولی این کار را کردم. اینها چیزهایی است که هیچوقت گفته نمیشود. گاهی لازم میشود «نه»های دردناکی در جمعهای دوستانهمان بگوییم. اما این دوستیها خیلی کمککنندهاند.دوستیها بزرگتر میشوند. هرگز یک هستهی متمرکز وجود نداشتهاست. خیلیها میروند و میآیند. سهیل با «ترانههای جنوب» رفت و دوباره با «چنگ و سرود» برگشت.
یقیناً ترانههای جنوب کار هرمس نبود و اصلاً مهم نیست چقدر اقبال پیدا کرد و فروش کرد. من دلم میخواست کار دوم سهیل چیز دیگری باشد. ولی سهیل آن کار را دوست داشت و من حق ندارم جلویش را بگیریم. در اینجا اصولاً قراردادهایمان بیشتر یک توافق کلامی است و یک چیز کاغذی که بیشتر برای ارائه به ادارهی دارایی است و همچنین برای اینکه اگر فردا من مُردم کسی که قرار است این تشکیلات را تسویه کند، بداند که به افراد چقدر مدیونام. وگرنه ما هیچوقت به قراردادمان استناد نمیکنیم و به همین دلیل هم اصلاً در هرمس انحصار نداریم.
شاید کمترین توقع برای یک تهیهکنندهای که اقتصادی فکر میکند این باشد که مثلاً از کار سهیل نفیسی منتفع شود. سهیل را قبل از «ریرا» کسی نمیشناخت. «ریرا» سهیل را یکباره در صحنهی موسیقی آورد. شاید این کمترین توقع یک تهیهکننده باشد که وقتی سرمایهگذاری میکند از بهرههای بعدیاش بینصیب نماند. ولی از «ترانههای جنوب» چه به من رسید؟ نه اینکه بگویم سهم من کو؟ میگویم من توقعی نداشتم. این همان دوستی است. اگر شما هم با چنین اخلاقی میتوانید در این حلقه وارد شوید، بیایید.
۱ نظر