در نقد کتاب «۱۰ قطعه ۱۰ آنالیز»
برای آموختن از یک آهنگساز راهی نیست جز شکافتن آثارش و موشکافانه به آنها نگریستن، هر نوع برخورد ادراکی دیگر را هم که در ذهن آوریم بهناچار متضمن سطحی از همین شکافتن یا به بیان فنی تجزیه و تحلیل موسیقی خواهد بود، حتا غرق در تجربهی زیباشناختی. «حمید مرادیان» با چنین هدفی به سراغ بررسی آثار موسیقایی رفته و کتابی با عنوان «۱۰ قطعه ۱۰ آنالیز؛ تجزیه و تحلیل قطعاتی از آهنگسازان ملی ایران» تالیف کرده است. به دلایلی که احتمالا به پیشینهی آموزشی (در دانشگاه تهران) و علاقهمندیهای شخصی برمیگردد نویسنده از میان آنها که «سعی کردهاند از علوم پایهی آهنگسازی، که تکنیکهای چندصدایی را شامل میشوند، به شکل جدی استفاده کنند و در غالب ارکسترها با استاندارد بینالمللی آثار خود را ارایه دهند» (ص ۷)، آن آهنگسازانی را برگزیده که «نگرشی ایرانیتر دارند و سعی کردهاند تکنیکهای موسیقی غرب را به صورت گزینشی برای موسیقی ایرانی به کار برند و بیان و زبان شخصی، متناسب با زیباشناسی موسیقی ایران دست یابند» (ص ۸).
در حقیقت مولف طیفی از آهنگسازان را معرفی میکند که شنوندگان، راحتتر عناصر موسیقی ایرانی آثارشان را تشخیص میدهند و به دلیل استفادهی پررنگتر از آن عناصر شکی برای شنونده در مورد ایرانی بودن قطعاتشان باقی نمیماند؛ طیفی که از «علینقی وزیری» تا «محمدرضا درویشی» را در برمیگیرد. مشخص کردن تمایز میان کار این دسته و دیگر آهنگسازانی که جز آنها هستند البته هنوز در نقد موسیقی و موسیقیشناسی ما چندان از حد همان تشخیص شنیداری فراتر نرفته است، وگرنه اگر کار به تجزیه و تحلیلهای دقیقتر بکشد ممکن است نتوان با این وجه ممیز و به سادگی، آثار این دسته را از آثار دیگرانی همچون «پرویز محمود»، «هرمز فرهت» و حتا «علیرضا مشایخی» و «ایرج صهبایی» جدا کرد (۱). به هر روی انتخاب چنین پیششرطی محدودیتهایی را بر تجزیه و تحلیل آثاری که برگزیده شدهاند، اعمال میکند و باعث بروز مسالهی ذهنیت در آنالیز (۲) میشود که به آن بازخواهیم گشت.
برخی از قطعات انتخاب شده مانند «سربداران»، «نینوا» و «شهیدان خدایی» جزو قطعات مشهور در حافظهی شنیداری امروز ما هستند و بقیه نیز رویهمرفته چه به لحاظ تاریخی (با یکی دو استثنا و غایب) چه به لحاظ دسترسیپذیری و چه از بابت اهمیت سبکی بعضیهایشان در همان دایرهای که مولف از آن سخن گفته انتخابهایی به جا هستند؛ به خصوص انتخاب یک قطعه از «ژان باتیست آلفرد لمر» فرانسوی که به درستی از این گونه (۳) و نقطهی آغازی بر این نوع آهنگسازی شمرده شده است.
پی نوشت
۱- صورت کلیتر مسالهای که اینجا طرح شد مربوط میشود به چگونگی بروز هویت در آثار آهنگسازان ایرانی. برای آگاهی از نگرش نویسنده نک. «چالش هویت در آهنگسازی ایرانی»، حمید مرادیان، مجله ی انگار، به نشانی: engarmag.com/چالش-هویت-در-آهنگسازی-ایرانی/
که مقالهای است تقریبا مشابه با متن مقدمه ی کتاب و برای بحث مفصلتر در این مورد نک. به بخشهای نخستین «موسیقی بر چهارسوی «خود»
جنبه های مختلف ظهور هویت موسیقایی در آثار دو آهنگساز ایرانی»، آروین صداقت کیش، فصلنامه ی ماهور، شمارهی ۵۰.
۲- برای آگاهی از بحث مشروح این مساله نک. «نمودی از جهان متن اثر؛ بخش سوم»، آروین صداقت کیش، فرهنگ و آهنگ، شمارهی ۳۰.
۳- البته در بین آثار هر یک از آهنگسازان و از دیدگاه سیر دگرگونی سبکی هر یک، اگر دسترسیناپذیری به نغمهنگاری برخی را نادیده بگیریم، این انتخاب ممکن بود بهتر از این باشد که هست. با اینحال نمیتوان از این نکته نیز گذشت که خود آن درک سبکشناسانه-تاریخی باید بهوسیلهی تجزیه و تحلیل گروه بزرگی از آثار فراهم شود.
۴- برای آشنایی دقیقتر با این دشواریها نک. «تجزیه و تحلیل موسیقی ایرانی؛ بررسی برخی چالشها، گردآوری امکانات یک مدل»، آروین صداقت کیش، دوفصلنامه ی پژوهشی مهرگانی، شماره ی ۵ که اگرچه بیشتر دربارهی موسیقی کلاسیک ایرانی است اما موضوعهای طرح شده در آن تا حدودی قابل تعمیم به موضوع کتاب مرادیان هم هست.
۱ نظر