گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk


از زمانی که به یاد می آورم و با صدا زیسته ام همیشه شاهد نشانه های بحران این صدا نیز بوده ام. یازدهمین سال تولدم چیزی به عنوان دلشوره، سیاست و امنیت برایم معنا نداشت. اما بلاتکلیفی موسیقی ایرانی و ناموزونی اش در کل برایم قابل لمس بود. که البته امروز فهمیده ام به آن می-گویند بحران و حال که حدود سه دهه از آن دوران می گذرد هیچ کس به این ناموزونی و بحران علاقه-ای نشان نمی دهد و این بحران هنوز همان بحران باقی مانده است و حالا فهمیده ایم که باید به دنبال شور از دست رفته ی همان دوران در موسیقی ایران بگردیم.

نمی دانم آیا همه ی آن نو جویانی که طی این زمان در پی هموار کردن راهی برای خود و نسل های آتی موسیقی ایران بودند باز هم به سر هشدارها،
حرف ها و گوشزدهایشان خواهند ماند و ما که با خاطره ی صد ساله ی اخیر موسیقی ایران همراه بوده ایم، آیا امروز شاهد حال و هوای روزمرگیِ بی هدف و یکنواخت برگشت ناپذیرش خواهیم بود؟ آیا به این گوش زدها و هشدارها توجهی خواهیم کرد؟

من هم زمان نسبت به سن و سالم، شنیده هایم و فهم موسیقایی ام در چهارمین دهه ی زندگی ام به سر می برم، اما آنچه دریافت می کنم مرا حتی به ده ـ یازده سالگی ام هم نمی اندازد و من منشأ احتمالیِ این درد سر براندازی را نسل قبل از خود می دانم که همیشه با چشم های غریب شان، ما را درد سر انداز دیده اند، چرا که در برابرشان یا سکوت کرده ایم، یا فراموش و یا با صدای بلند اعتراض؛ البته ما در برابر انتظاراتمان کاری را که می بایست انجام داده ایم، ولی این رفتار خواست آنها نبوده است.

به نظر می آید چیزی که در دوره ی قبل نوعی صمیمیتِ پایدار توام با قداسَت بین ما و نسل قبل بود ـ مانند همان زمانی که عکس هایشان را بر دیوارهای اتاق هایمان آویزان می کردیم همانند آنها که عکس های پیشینیان شان را به دیوار کوبیده بودند ـ ناگهان دگرگون و به چیز دیگری تبدیل شده است.

هر چند که هنوز گاهی نشانه هایی را احساس می کنم، که انگار قسمتی از زندگی گذشته-مان است و هنوز پا برجاست، اما این حس انزوای بی ثمر از نسل قبل مرا به اوج رسانده است و اغلب در ذهن من به عنوان نماد حال و هوای منفیِ نهفته ی دور باقی مانده و این گرفتاری تنها دامن مرا نگرفته؛ این مشکل اغلب نسل مرا نیز درگیر کرده است.

هر وقت که به آن سال ها نگاه می کنم شاهد نگرانی واقعی آن دوران نیز هستم و علت اش را کنار کشیدن و بی تفاوتی نسل قبلِ خود می دانم، من صدا را ریشه ی این احساس می دانم و به همین دلیل در پی ترمیم صدای موجود در سینه ام خواهم گشت. صدای سینه ام که از مادر آغاز شده است و به همان نیز بازخواهد گشت.

فرهنگ آشتی

پیمان سلطانی

پیمان سلطانی

دیدگاه ها ۲

  • درود به تو که هنوز توی سینت چراغ روشن داری.
    موافقم باهات شاید نوع نگاه نسل قبل به ما عادی نبوده.
    این جریان دلایل زیادی داره.
    من فکر میکنم یکی از دلایلش …
    بیا سراغ دلایلش نریم.
    حالا اومدیمو ما اثبات کردیمو اونام قبول کردن. اینطوری بازم یه پله عقبیم.
    بیا حلش کنیم. اینطوری یه پله جولو مب افتیم.
    اما اینکه چطوری…!!!
    من فکر میکنم اونا ترسیدن ما قداستشونو بشکنیم یا مقدساتشون پایدار نمونه.
    پاراگراف یکی مونده به آخرتو خوب میفهمم.
    اما من فکر میکنم بزرگترین اشتباه ما در حل مسائل این باشه که هیچ وقت از گذشته و تکرار اونها کمک نمیگیریم.
    چطور ما برای حل مسائل فیزیک یا ریاضی از فرمولهای ۱۰۰ سال پیش کمک میگیریم؟
    دور و برتو نگاه کن. همه دنبال چیز جدیدن.
    هیچکس دنبال باز سازی نیست.
    نو آوریامونم به خیال خودمون نو آوریه اکثرشون یا از جای دیگه اومده یا همون کارای بیهوده همیشگیه به خیال خودمون نو آوریه.
    من که تصمیم دارم دنبال چیزی بگردم که با اینکه نیاز امروزه اما همیشگی بوده. این موندگاره و اثرگزار.
    پیروز باشی دوست من.
    panahi.mohsen@yahoo.com

بیشتر بحث شده است