نوشته ای که پیش رو دارید نوشته دکتر سعدی حسنی (۱۳۶۵-۱۳۰۵) موزیکولوگ و مدیر سابق تالار رودکی است که پیشتر در «مجله موسیقی» (ارگان انجمن ژونس موزیکال) در سال ۱۳۵۲ به انتشار رسیده است:
در یکی از جلسات بحث در یکی از دانشکدهها ضمن پرسشهای گوناگون، دانشجوئی پرسـید: «مـوسیقی بـه چه درد ما میخورد؟» این سؤال میتواند در هر مورد دیگر هم پیشآید مثل «میز به چه درد مـا میخورد؟» نکته این تست که معمولا این سؤال بقصد آگاهی از ماهیت مسئله نیست بلکه پرسـش کننده اغلب خود را آمـاده رد هـمه جوابها کرده است، مثلا اگر بگویند میز هنگام غذا خوردن یا نوشتن به کار میآید خواهیم گفت: «روی زمین هم میتوان خورد و روی زانو هم میتوان نوشت» و از این قبیل جوابها بسیار میتوان جـست.
اصولا این سؤالات طرح میشود که جوابهای نارسا و مضحک شنیده شود. شاید کسانی که اینگونه سؤالات را پیش میکشند تصور میکنند راه و رسم تازهای در مباحث یافتهاند در حالی که سابقه تاریخی این سؤالات بسیار اسـت و اصـلا قدیمی ترین مکالمات که به نگارش درآمده حاوی همینگونه سؤال و جواب است.
امروز رسالههائی مانند اوتوفرون و الکبیادس در دسترس است که افلاطون از قول استاد خود سقراط نوشته است. این رسالات که پنـج قـرن قبل از میلاد مسیح و در عصر داریوش هخامنشی نوشته شده نشانهای از توجه تازه به سؤال و جواب فلسفی است.
در حقیقت پیدایش علم یا فن منطق مرهون پرسشهائی است که سوفیستهای آن روز مطرح مـیکردند و سـقراط درصدد پیدا کردن جواب آن بود.
نکته این است که سقراط خود واضح علم منطق نبود بلکه شاگرد او ارسطو با گردآوری مباحث فلسفی گذشتگان آنرا بنیان گذاشت.
سقراط برای جـواب سـوفیستها (سـوفسطائیان) از همان روش مکالمه سوفسطائی اسـتفاده مـیکرد.
در رسـالۀ اتوفرون سقراط نشان میدهد که چگونه میتوان کلام مغلوبه را به شیوۀ جدل به اصل خود باز گرداند.
معروفتر از همه سوفسطائیان زنون بـود کـه مـیتوانست ثابت کند آشیل قهرمان دو، هرگز نمیتواند از لاکپشتی کـه کـمی از مسافت میدان را پیموده سبقت جوید… با اینحال سؤال «موسیقی به چه درد ما میخورد؟» ممکن است سفسطه نباشد و شاید هم ایـن سـؤال اسـاسا به قصد سفسطه طرح نشده باشد. معذالک نباید انتظار داشـت که برای پاسخ دادن درباره «فواید موسیقی» صحبت کنیم.
بطور کلی موسیقی برای کسانی بوجود میآید که احتیاج به شـنیدن آن دارنـد و کـسی که این احتیاج را درک نکند طبیعی است از فواید آن برخوردار نخواهد شـد.
شـاید سؤال دقیقتر آن است که بپرسند: «کدام موسیقی بدرد ما میخورد؟» و در این مورد افلاطون نیز وارد بحث شده و مـوسیقی مـفید و مـضر برای جوانان تشخیص داده است.
امروز ما در این باره هم نمیتوانیم صحبت کـنیم چـون بـا حساب سود و زیان نیز نمیتوان دربارۀ موسیقی قضاوت کرد اگرچه مواردی هست که واقـعا یـک مـوسیقی خاص ممکن است اثر روانی نامطلوب داشته باشد چنانکه در موسیقی ایرانی هم این مـوارد وجـود دارد اما در حقیقت این موسیقی بد نیست بلکه اجرا و ترجمان بد یک موسیقی اسـت کـه نـغمهها را تغییر شکل میدهد، سوزناک و یأسانگیز و کرخخت کننده و ملالآور میسازد.
برای برگرداندن همین موسیقی بد بـه مـوسیقی خوب کافیست جزئی از یک فاصله را تغییر دهیم یا آکسان ضرب را جابجا کنیم یـا کـشش یـک صوت را کم و زیاد کنیم. آهنگ حالت نامطلوب را از دست میدهد.
این کار انجام شدنی است امـا آیـا اجرای آن لازم است یا نه بحثی دیگر است؟
مسئله ما ایـن نـیست کـه «موسیقی به چه درد ما میخورد؟» تشخیص این موضوع امری کاملا شخصی است. چهبسا مردم که مـوسیقی را لهـو و عـاطل میدانند اما کسانی که مایلاند موسیقی بشنوند یا میخواهند مجری موسیقی بـاشند بـا اطلاع بیشتر از رشتههای مختلف و مکتبهای مختلف به دنیای بزرگتر موسیقی راه مییابند و این دنیای بزرگ است کـه بـسیاری از دشوارهای زندگی روزمره را آسان میکند.
۱ نظر