گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

نقدی بر نوشته‌ی «وهم یا نبوغ»: زنجیره‌ی تقلیل، جبر و انفعال

مقدمه

نوشته‌ «وهم یا نبوغ» دوست خوبم سعید یعقوبیان که در گفتگوی هارمونیک انتشار یافت با واکنش‌های مختلفی مواجه شد. عمده‌ی این واکنش‌ها معطوف به گزاره‌ی مبنایی نوشته یعنی پایین بودن ضریب هوش ایرانی‌ها در قیاس با مردمان سایر کشورهای جهان بود که از نظر نویسنده باعث افت کیفی آثار موسیقایی ایران می‌شود. مقصود نوشته‌ی حاضر امّا ردّ گزاره‌هایی مانند پایین بودن ضریب هوش ایرانیان نیست و مفروض من این است که نتایج اشاره ‌شده در نوشته‌ی «وهم یا نبوغ» قابل‌اطمینان‌ترین یافته‌ها در زمینه‌ی ضریب هوشی کشورهای مختلف هستند. آنچه به نقد آن خواهم پرداخت لایه‌ای دیگر – و به‌زعم من مهم‌تر – در تحلیل موجود در نوشته‌ی «وهم یا نبوغ» است.

نویسنده در آغازین بخش‌های نوشته‌ی خویش برای شاهد آوردن از نسبت میان ضریب هوشی پایین و وضعیت نابه‌سامان موسیقی در ایران – خاصه موسیقی کلاسیک ایرانی – مثال‌هایی از بعضی ویژگی‌های آثار امروزی موسیقی کلاسیک ایرانی می‌آورد؛ مانند فقر درک ریتمیک، شیوه‌ی سیلابیک تلفیق کلام و موسیقی و گریز شنوندگان و نوازندگان و آهنگسازان ایرانی از «چندگویی در موسیقی» در آثار خود. نویسنده این مصداق‌ها را نمودی از ضریب هوشی پایین ایرانیان در حوزه‌ی موسیقی قلمداد می‌کند.

هدف نویسنده در این نوشته کمابیش روشن به‌نظر می‌رسد؛ اینکه نشان دهد باورهای ناسیونالیستی و نژادپرستانه درباره‌ی میزان هوش ایرانیان و خودباوری آن‌ها به‌ویژه در حوزه‌ی موسیقی کاذب است و ایرانیان باید به خود بیایند و ببینند که اتفاقاً در زمره‌ی کشورهای با ضریب هوشی «زیر متوسط» می‌زیند. امّا سوال این‌جاست: آیا این تحلیل، که اطمینان کاذب ایرانیان را زیر سوال می‌برد و نمودهای آن را در موسیقی برمی‌شمرد، مصداق نوعی «از چاله به چاه افتادن» نیست؟‌

نتیجه‌ی تحلیل نویسنده در «وهم یا نبوغ» بسیار خطرناک و به‌نوعی بازتولید همان «گفتمان تنبلی» است که سال‌ها قبل محمد موسوی از رواج آن در میان موسیقی‌دانان و موسیقی‌دوستان ایرانی نوشته بود. در «گفتمان تنبلی»، اشخاص در سازوکاری که همه‌چیزش کامل است،‌ راه‌هایی برای برون‌فکنی دلایل وضعیت موجود نابه‌سامان موسیقایی در ایران می‌یابند، انحطاط را به آن حواله می‌دهند و خیال خود را راحت می‌کنند که مقصر دیگران و شرایط خارجی هستند و از این‌رو کاری نمی‌توان کرد. نتیجه‌ی تلویحی این سلسله‌استدلال‌ها این است که تلاش و پویش بی‌فایده است و نهایتاً جبر موجود اجتماعی، دولتی یا فرهنگی، اجازه‌ی بارور شدن آن تلاش‌ها را نخواهد داد: «اگر موسیقی وضعیت نابه‌سامانی دارد، مقصر نهادهای دولتی یا مردم هستند.»

تحلیل «کم‌هوشی ایرانیان»‌ هم به‌شدت در معرض چنین خطری است. در این تحلیل، تمام عوامل پیچیده‌ای که ممکن است باعث پدید آمدن شرایطی نامطلوب در وضعیت موسیقایی کشور شوند به عاملی «بیولوژیک»، «ذات‌گرایانه» و احتمالاً خارج از اراده‌ی اشخاص تقلیل یافته است؛ نوعی جبرگرایی که نقش عوامل مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، شخصیتی و روانی را به‌هیچ می‌گیرد و تنها عاملی را به رسمیت می‌شناسد که تغییر دادن آن ناممکن است. اگر این مولفه‌ی تغییرناپذیر و خارج از اراده‌ی عاملان موسیقایی در مثال‌های موسوی وضعیت دولتی، فرهنگی یا اجتماعی بود، در این تحلیل این مولفه «ضریب هوشی پایین» است. در این شرایط، «گفتمان تنبلی» به‌شکلی دیگر – گیریم شکلی که ضدّ ناسیونالیستی است – بازتولید می‌شود: «چرا موسیقی کلاسیک ایرانی در وضعیت انحطاط است؟‌ چون ضریب هوشی ایرانیان پایین است.»

در این میان البته پرسش‌هایی نیز قابل طرح اند که فرع بر موضوع اصلی هستند. مثلاً، چرا «میانگین» ضریب هوشی باید اهمیت داشته باشد؟ مگر آهنگسازان نخبه لزوماً از نظر ضریب هوشی همسان سایر افراد جامعه هستند و اگر پاسخ این سوال منفی است چرا این آهنگسازان – مثلاً آن‌هایی که پیش‌تر آثاری ارزشمندتر می‌ساختند – نیز دچار این انحطاط شده‌اند؟ آیا ضریب هوشی معیار مناسبی برای سنجش استعداد یا توان موسیقایی است؟ تکلیف بعضی تئوری‌ها درباره‌ی ضرایب هوشی نه‌گانه‌ی انسان‌ها – که یکی از آن‌ها هوش موسیقایی است – چه می‌شود؟ این دست پرسش‌ها که احتمالاً می‌توانند پرتعدادتر نیز باشند، در حاشیه‌ی خطر اصلی این تحلیل است؛ خطر «جبرگرایی»، «انفعال» و «تقلیل‌گرایی».

کامیار صلواتی

کامیار صلواتی

متولد ۱۳۶۹، تویسرکان
پژوهشگر حوزه‌ی موسیقی کلاسیک ایرانی و تاریخ معاصر موسیقی در ایران
کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران از دانشگاه تهران

دیدگاه ها ۳

  • سوالی که برای خودم پیش اومده اینه که مثلا در دوران صفویه که حالا میشه گفت وضعیت عمومی ایرانیان نسبت به مردمان اروپا تا این حد فجیع نبود بلکه در بسیاری از زمینه ها شاید همسان هم بودیم، در مورد موسیقی آیا تفاوتمون مثل امروز بوده؟ مثلا در دوران کورلی یا باخ ما هم موسیقی دانانی در اون شان و عظمت داشتیم؟ اگر نداشتیم این هم ارتباط مشخصی با سطح سواد جامعه و مسئله ضریب هوشی و امثالهم خواهد داشت؟

  • خرسندم از نوشته شدن این نقد و بیان این نکته ی ظریف و مهم درباره ی نوشته ام، ضمن تایید و تصدیق این نکته لازم می دانم دو مورد را یاداوری کنم:
    یک اینکه عامل ضریب هوشی نه به عنوان تنها (و حتی مهمترین عامل) بلکه به عنوان یکی از عوامل تاثیرگذار در کنار موضوع آموزش، جنبه های اجتماعی، فرهنگی و غیره مورد توجه بوده است.
    و دو اینکه تاکید عمده ی نوشته ی من، نه پایین بودن ضریب هوشی بلکه توهم بالابودن آن نزد ایرانیان بود (که در این شاخص بنا به فکت هایی که نوشته ی یادداشتی بر … ارائه داد در رتبه ی دوم جهان قرارداریم)

  • این که ضریب هوشی ما در سطح متوسط قرار داره درسته. اما این موسیقی دستگاهی از همین پدران و اجداد متوسط الهوش( شاید متوسط به پایین) به ما به میراث رسیده. البته باید دید ایا فقط عامل هوش در ابداع موسیقی موثر است!

بیشتر بحث شده است