در آغاز این قرن در سال ۲۰۰۵ وسکس قطعهی دیگری با عنوان کانتو دی فورتزه برای دوازده ویولنسل و فیلارمونیک برلین نوشت. او میگوید «این قطعه با قسمتی ساکن و خاموش شروع میشود. قلب کار شامل دو موج گسترشی است. ابتدا قطعه به آرامی فرود میکند و دور میشود تا با موفقیت به اوج برسد. سپس منجر به یک نقطهی عطف میشود. در مقایسه، بیشتر قطعات و ترکیبات من در سکوت حل میشوند. نقطهی اوج کانتو در فورتزه در یک فورتیسیمو بسیار پر قدرت وجود دارد. من متوجه شدهام که با موسیقی میتوان جهان را متعادل نگه داشت.»
کانتابیله پر آرچی (Cantabile Per Archi) اولین قطعهی سازی است که در اواخر دههی ۱۹۷۰ توسط وسکس نوشته شده. علاوه بر این اولین قطعه نوشته شده او برای ارکستر است که منحصراً برای ارکستر زهی نوشته شده. این قطعه میان دیگر قطعاتش بسیار مهم و محبوب شد. قطعهای تک موومانی که کاراکتر آن با ادامهای خاص در گسترش به اوجی بسیار قوی به حالت و احساس بسیار خوب و مثبت میرسد. او نیز گفته است «من آرام آرام ولی خیلی زود فهمیدم که صدای ساز زهی صدای ایدهآل من است بر پایهی این که من هیجان زده و خوش حال میشوم با یک حس آواز بیانتها که یک قدرت نیرومند است.
زهیها بهترین صدای پیام من هستند همچنین میتوانم آنها را به بهترین حالت بخوانم.» کانتابیله پر آریچی یکی ازمثبتترین و آرامترین مجموعههای اوست که وجود نور، امید، نظم در آن مشهود است. این قطعه کاراکتری یکپارچه و ملودی سلیس و مشخصی دارد که احساس یک آواز بی پایان و بی وقفه را میدهد همچنین با استفاده از موتیفهای دیاتونیک و ملودیکی که به آهنگهای محلی موسیقی لتونی نزدیک است روشنی به روح مثبت و قوی این مجموعه گواهی میدهد.
چهار قطعهی سازی دیگر با نام چشمانداز ساخته شدهاند. این قطعات چشم انداز با پرندگان (Landscape With Birds)، چشم انداز سفید (White Landscape)، چشم انداز از کرهی زمین سوخته (Landscape Of The Burnt-Out Earth) و چشم انداز سبز (Green Landscape)هستند. علاوه بر این همهی آنها برای قطعات سولو نوشته شدهاند. تمام قطعههای چشم انداز وسکس تک موومانی هستند ولی در ساختههای قبل هر کدام از تمها تفسیری خاص و شخصی از فرم داشتند. با این اوصاف میتوان دید که یک اصل عادی و معمول گسترش در چنین قطعاتی وجود دارد از جمله تکرارهای متفاوت ملودیهای کوچک و ساختارهای هارمونیک، خلق یک تظاهرات طولانی مدت، موجی از احساسات خاص، ویژه و رنگهای متفاوت.
وسکس میگوید «گاه شرح تمامی جزئیات و عناصر یک قطعه امری غیر ممکن است. هر قطعهای مانند بچهای کوچک به دنیا میآید. و المانهایی از احساسات و خلق و خوی آهنگساز را در بر دارد. خلق هر قطعهای اسراری با خود به همراه دارد و این جنبهی نامعقول همیشه وجود دارد که با قدرتهای فوق بشری ارتباط دارد و مردم نیز بر آن باور دارند.»
سازبندی
او استفادهی بسیار خلاقانهای از سازها میکند. از او سوال شد که قطعات را بر اساس چه المانهایی مینویسد؟ او جواب داد «خیلی اوقات زمانی که سر تقاطعها ایستاده بودم چند سوال به ذهنم میآمد این که برای چه کسی باید بنویسم؟ و این بستگی به آن نوازندهای داشت که قصد اجرای قطعات را کرده بود.» همچنین او چند سال بعد در مصاحبهای گفت «موسیقی انتزاعی نیست و برای اجرای خاص یا انتخاب ارکستر فکر و تفسیر صورت میگیرد برای مثال قطعهی موسیقی ادونچز برای ارکستر زهی در ابتدا یک کوارتت زهی بود و فکر میکردم بسیار موفق و کامل است.
بعد به یک فستیوال موسیقی زمستانی دعوت شدم. در آن جا ارکستر استروبوتین و دوست من یوها کانگاس که یک رهبر ارکستر است حضور داشتند. خیلی راحت قطعه را برای ارکستر زهی تغییر دادم و در مورد اجرای آن به ارکستر استروبوتین (Ostrobothnian Orchestra) به رهبری یوها کانگاس (Juha Kangas) فکر کردم.» در مجموع او پنج کار سولو دارد که منحصراً برای پیانو است.
همچنین وسکس فقط سه قطعهی ارکسترال دارد که منحصراً برای ارکستر زهی است. این ماجرا تاییدی بر نگرش، علاقهی خاص و شخصی آهنگساز به تمبرهای رنگارنگ، متعدد و متفاوت به خصوص برای سازهای زهی است همچنین نشان دهندهی این است که احتمالاً او یکی از این سازها را مینوازد و آن کنترباس است. او در ابتدا قطعات سولو مینوشت و بعد به مجموعههای موسیقی که برای ارکستر زهی بود تبدیل شد. در نتیجه میتوان گفت که با پدیدهای ناپایدار و متزلزل رو به رو هستیم.
سلام موارد خواسته شده اصلاح شد در صورتی که تمایل به نشر ندارید بفرمایید تا کلا مقاله را حذف کنم این کار با کمال میل اجام خواهد شد . بابت اتفاق رخ داده عذر خواهی می کنم