ایستگاه قیطریه: ماجرای نوازندگان ایستگاه قیطریه هم در نوع خود جالب است. خودبسندگی و سیستم کمابیش پیچیدهٔ نوازندگان این نقطهٔ شهر تهران تا آنجا پیش رفته بود که نوازندهها، که بهندرت یکنفر بودند، گاه در نوبت میماندند و بین خودشان وقت تعیین میکردند. اینجا برخلاف متروی انقلاب نوازندهها تنها قطعات بسیار شناختهشده را اجرا نمیکردند و بههیچوجه به سبکهایی خاص محدود نبودند. از سه سال پیش که رفتوآمدم به این ایستگاه شروع شد، چندوچون این اجراها تفاوتهای زیادی کرده است. اوّلین آنها معمولاً دو نوازندهٔ گیتار بودند که بیرون فضای ایستگاه میایستادند.
آنموقع هنوز ورودی شمالی مترو افتتاح نشده بود. ظاهر نوازندگان از زمین تا آسمان با نوازندگان ایستگاه انقلاب متفاوت بود؛ لباسهای تمیز مُد روز میپوشیدند، و اگر قرار بود از روی ظاهرشان قضاوت کنیم هیچ بعید نبود که بعد از نواختن چند قطعه راهی یک مهمانی در همان حوالی شوند. از نظر سبکی هم هرچند در اکثر مواقع ترانههای پاپ معروف، بهخصوص ترانههای پیش از انقلاب، را اجرا میکردند، گاهی ترانههایشان ناآشنا و احتمالاً ساختهٔ خودشان بود؛ بهخصوص آنهایی که نوعی راک-پاپ آکوستیک مینواختند.
بعد از افتتاح ورودی شمالی ایستگاه قیطریه نوازندگان به سمت چپ فضای فراخ فضای مسقف لابی ورودی ایستگاه کوچ کردند. این بار نوازندهها متنوعتر شده بودند: نوازندههای موسیقی کلاسیک ایرانی حتّی بهصورت گروهی (مثلاً یک کمانچه، یک تار و یک تنبک)، نوازندههایی که آثار موسیقی پاپ/فلامینکو (مثل گروه جیپسیکینگز) را بازاجرا میکردند، یک تکنواز سهتار، نوازندگانی که موسیقی پاپ اجرا میکردند و غیره. جالب اینجاست که در ایستگاه قیطریه برخلاف ایستگاه انقلاب اکثر اجراها –اگر نگویم تقریباً تمام آنها- بدون همراهی شعر و کلام و آواز اجرا میشدند. تقریباً غیرممکن بود که در ساعات پُررفتوآمد گذرم به این ایستگاه بیفتد و صدای سازی از آنجا به گوش نرسد.
فرجام این سیستم خودبسنده امّا ناخوش بود: شهرداری که نمیخواست آن فضای گسترده بیاستفاده و غیردرآمدزا بماند، از یکی دو ماه پیش چند غرفهٔ فروش «سوغات خوراکی» استانهای مختلف را دایر کرده و آن فضا کاملاً اشغال شده است. دیگر بهندرت از ایستگاه قیطریه صدای ساز میآید. تماشای یکی از جالبترین صحنهها از حضور نوازندگان ایستگاههای مترو را همین چند شب پیش تجربه کردم: غرفهها تعطیل بودند، ایستگاه خلوت بود و پارچهای روی میز سوغاتیفروشها کشیده شده بود.
پسر تنهای جوانی روی دو پایش نشسته بود و ویولونی به دست داشت. چند جملهٔ سرعتی، مثلاً چیزی شبیه آنچه در آثار پاگانینی شنیده میشود، مینواخت و با سازش بازی میکرد، موسیقیای چنان عجیب برای آن فضا که نگاه متعجب معدود گذرندگان دیگر را نیز به خود جلب کرده بود. این نوازنده در عینحال حواسش جمع بود که صدای سازش خیلی هم بلند نشود. تصویر این جوان تنها در ایستگاه متروک و نیمهتعطیل قیطریه که با خود نشسته بود و در غیاب ازدحام مخاطبانش، بهآرامی در یک بازی بیهدف جملاتی را با سازش زمزمه میکرد، عریانترین تصویر از وضعیت موسیقی در شهر بود.
هنر خیابانی در ایران به فنا رفته