گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

نابغه‌ی موسیقی از نظرگاهِ ژان ژاک روسو

مدخل “نابغه‌ی موسیقی” در دائره المعارف موسیقی روسو با دیگر مدخل‌ها متفاوت است. گویی روسو از چیزی یا پرسشی از جانب کسی برآشفته است، لحن و نوع طرح موضوع در این مدخل کاملا با کل کتاب متفاوت است و زبانی پر شور و طغیانگر دارد. توضیح این نکته ضروریست که آنچه که به دایره المعارف موسیقی روسو مشهور شده در حقیقت مدخل های مربوط به موسیقی دائره المعارف مشهور دوره ی دیرکتوار فرانسه به سردبیری دنی دیدرو بوده که روسو مسئول نوشتن آن بوده است و بعدها حدود هفتصد مدخل موسیقایی آن بصورت جداگانه ویرایش و منتشر شده است. (سعید یعقوبیان)

نابغه (Genius) از دایره‌المعارف موسیقی، ژان ژاک روسو:

ای هنرمند جوان، در پی معنای نابغه نباش. اگر نبوغی در تو دمیده شده باشد، تو باید آن را در درون خویش احساس کنی و اگر نابغه نباشی، هرگز آن را فهم نخواهی کرد. نابغه‌ی موسیقی کل عالَم را تحت انقیاد خویش درمی‌آورد. او هر تصویری را که می‌بیند، با صداهای هارمونیک نقاشی می‌کند. او حتی به سکوت و خاموشی نیز، بلاغت می‌بخشد. او ایده‌ها را در قالب احساس می‌ریزد؛ او احساس را از طریق لحن منتقل می‌کند و احساساتی که او به بیان درمی‌آورد از ژرفنای دل برانگیخته می‌شوند. این میل بدین‌وسیله به جادو و افسونی جدید دست می‌یابد؛ غم و اندوهی که او برمی‌انگیزد، اشک از دیده جاری می‌کند. او بلاانقطاع می‌سوزد، بی‌آنکه تمام شود.

او سردترین موضوعات را با زبان آتش به بیان درمی‌آورد. نابغه‌ی موسیقی حتی در بیان دهشت‌های مرگ نیز، آن حسّ زندگی را که هرگز از آن دست نمی‌کشد، در نفس خویش حفظ می‌کند و آن را به دل‌هایی که قابلیت احساس‌کردن آن را دارند، ارزانی می‌دارد. اما دریغ و درد که نابغه‌ی موسیقی، برای کسانی که بذر این نبوغ در جان آنها نهفته نیست، هیچ چیز برای گفتن ندارد؛ و شگفتی‌های آن به سختی می‌توانند بر کسانی تأثیر نهند که آن شگفتی‌ها را سرمشق خویش قرار نمی‌دهند. آیا می‌خواهی بدانی که اخگری از این آتش سوزان در جان تو نیز زبانه می‌کشد یا خیر؟

پس شتاب کن و به ناپل برو و شاهکارهای لئو، دورانته، جوملّی و پرگولزی را گوش کن. اگر چشمان تو پر از اشک شد، اگر احساس کردی که قلب تو به شدت می‌تپد، اگر هق هق به گریه افتادی و از شادی نفَس‌ات بند آمد، آنگاه شاعری بیاب و کار خویش آغاز کن. نبوغ او تو را در آتش خویش خواهد سوزاند و تو می‌توانی با سرمشق‌قرار دادنِ آن نمونه، به خلق اثر مبادرت ورزی. این آن کاری است که نابغه انجام می‌دهد و دیگران خیلی زود تاوان آن اشک‌هایی را خواهند داد که تو خود زمانی با گوش‌سپردن به آثار استادان خویش، فرومی‌ریختی. اما اگر افسون و جادوی این هنر عظیم تو را به حرکت در نمی‌آورد، اگر هیچ خلسه و شعفی به تو دست نمی‌دهد، اگر تو آنچه را که می‌بایست با آن به ژرفای وجود خویش دست یابی، تنها یک چیزِ زیبا می‌دانی، چطور پروا می‌کنی و از معنای نابغه می‌پرسی؟ تو نباید این نام مقدس را بر زبان بیاوری؛ تو ای مخلوق هرزه و عامی. چطور ممکن است که تو بتوانی چیزی در این خصوص بدانی؟ تو از احساس این امر عاجزی: با موسیقیِ فرانسوی خوش باش و با زبان خوش پای خود را پس بکش.

مترجم: دکتر شروین مقیمی

منبع

هنر و موسیقی شماره ۱۶۷

سعید یعقوبیان

سعید یعقوبیان

متولد ۱۳۵۸ تبریز
کارشناس ارشد علوم اقتصادی و برنامه‌ریزی از دانشگاه علامه طباطبایی ۱۳۸۶
نوازنده‌ی تار و سه‌تار، منتقد و پژوهشگر موسیقی

دیدگاه ها ۶

  • هههه… با موسیقی فرانسوی خوش باش… مصداق امروزه اش هم در مورد ما اینه که با همین موسیقی امریکایی خوش باش… خیلی باحال گفته!

  • آنچه روسو از آن برآشفته است بیش از همه از آن ژان فیلیپ رامو است. در روزگار روسو یک فضای دو قطبی موسیقایی وجود داشت که یک سرش طرفداران موسیقی ایتالیایی بودند به سردستگی روسو که دل در گرو زیبایی ملودی و زبان خوش‌آوای ایتالیایی داشتند و سر دیگر طرفداران موسیقی فرانسوی به سردستگی رامو که دل به تکنیک‌های چندصدایی تازه متولد شده‌سپرده بودند. جدال بین اینان تا درون دربار هم نفوذ کرد و درباریان و حتا شاه و ملکه را با یکی از دو دسته همراه ساخت. این ماجرا در تاریخ با عنوان جدال بوفون‌ها شناخته می‌شود.
    این مدخل به ویژه کنایه‌ی پایانی به موسیقی فرانسوی هم بازتابی از همین جدال است.

  • چه جالب. آدم یاد الکساندر دوما میفته که از بنای برج ایفل به شدت انتقاد میکنه. آدم های پیشرو انقلابی هم هستند و مواضع خنثی ندارند و حرف های خودشون رو میزنن. واقعا این سازه که به نماد فرانسه و دنیای مدرن تبدیل شده با اون هیبت بی مورد و اون کله ی کوچک روی اصالت فرهنگی سایه انداخته و به نظر من صرفا نشانه طغیان و یاغی گری بشر قرن بیستمه. جالب اینجاست که چنین ناهمگونی رو ما توی رم و ایتالیا نمی بینیم.

  • البته درسته که هارمونی روح خاصی به موسیقی میدمه اما هرگز به این معنا نیست که اهمیت ملودی رو دست کم بگیریم چرا که اصلا موسیقی در کل خطی و در بستر زمان شکل میگیره. در مورد هارمونی هم صحبت از توالی آکوردهاست دیگه…

  • آقای بابک،
    از فحوای کلام و اشاره به پیشرو بودن الکساندر دوما، به نظر می‌رسد روسو را هم در زمینه‌ی موسیقی پیشرو دانسته‌اید. برخلاف نظرتان او حتا نسبت به زمان خودش هم پیشرو نبود. در زمانی که جدال بوفون‌ها روی داد روسو در حقیقت در طرف محافظه‌کار و پسگرای این صف‌بندی ایستاد. آثار موسیقی‌ای هم که ساخته این را گواهی می‌دهد. و سرانجام آن طور که می‌شد انتظار داشت تاریخ موسیقی به هر کدام جایگاهی را که سزاوارش بودند داد؛ رامو مفتخر به جایگاه یکی از برحسته‌ترین استادان سبک باروک و کم و بیش دوشادوش ویوالدی، باخ، هندل و دیگران، و روسو آهنگسازی که امروزه حتا آهنگساز بودنش از بیخ و بن فراموش شده و اثری از آثارش در رپرتوار باقی نیست. روسو برعکس زمان خودش اکنون بیشتر به عنوان فیلسوف شناخته می‌شود. اگر منصف باشیم استحقاقش نیز همین است.

  • ممنون از پاسختون.
    جدا نمیدونستم روسو آهنگ هم ساخته! به هر حال منظور من از پیشرو به عنوان بک متفکر بود نه آهنگساز. البته فرد میتونه پیشرو باشه و در عین حال محافظه کار و سنت گرا هم باشه. اگر پیشرو بودن رو به عنوان نگاه جدید به مسائل از پیش مطرح شده بدونیم این دو امر لزوما متضاد نیستند. به قول کلاسیک ها همه چیز بیان شده ولی هیچ چیز به درستی درک نشده!
    البته کسی چه میدونه شاید اگر کسی مثل روسو به اندازه رامو وقت صرف موسیقی میکرد میتونست در اون زمینه هم حرفی برای گفتن داشته باشه. حیف که عمر آدم محدوده.

بیشتر بحث شده است