گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

آقای حجاریان! دچار سؤتفاهم شده‌اید


چندی پیش محسن حجاریان مقاله‌ای منتشر کرد به عنوان «چرا به نادرستی شعر را موسیقی می دانند؟» و ادعا کرد شفیعی کدکنی در کتاب «موسیقی شعر» به خطا رفته است و استفاده از تعبیر «موسیقی شعر» از آن رو که شعر پدیده‌ای بیرون از صوت و نغمه است و ماهیتی متفاوت از موسیقی دارد به هیچ روی موجه نیست. علاوه بر مطلب یاد شده حجاریان در نقد خود بارها همه کتاب‌ها و مقاله‌هایی را که بر اساس نظریه «موسیقی شعر» شفیعی کدکنی نوشته شده است، مردود و غیرعلمی توصیف کرد. این موضوع سبب شد که به عنوان پژوهشگر ادبیات دست به قلم ببرم و نکاتی را روشن کنم.

نخستین مطلبی که لازم است تکلیفش روشن شود تعبیر «موسیقی شعر» است. حجاریان در مقاله خود از «حیث نغمگی» سخن گفته است، گویی جماعت استادان و دانشجویان و پژوهشگران حوزه ادبیات یکسره از ماهیت مقولاتی چون نغمه، صوت و موسیقی بی‌خبرند. سؤتفاهم حجاریان درست در همین نقطه است. حتی سخن گفتن از «موسیقی معنوی» اصطلاحی دیگر از کتاب «موسیقی شعر» نیز موجب نشده حجاریان در نگاه خود تجدید نظر کند.

شفیعی‌کدکنی از آن رو تعبیر موسیقی را برای مجموعه «هنرسازه‌» های یاده شده در کتاب موسیقی برگزیده که ترمینولوژی فقیر ادبی ما چنین ایجاب می‌کند؛ ما در سابقه ادبیات فارسی اصطلاحی نداریم که این مجموعه از عناصر هنرسازه را دربربگیرد. ایشان در بخشی از مقاله خود چنین نوشته‌اند: «اگر ایشان هم مانند آقای هوشنگ ابتهاج یکبار می گفتند که این برداشت از روی “تسامح” صورت گرفته، امروز شعر شناسی ایران در این زمینه به خود می آمد» خواننده نمی‌داند مشکل حجاریان با دلایل استفاده شفیعی کدکنی از این تعبیر است یا با خودِ تعبیر موسیقی شعر؟ اگر پافشاری بر خطا بودن این تعبیر به سبب دلایلی‌است که شفیعی کدکنی برای انتخابش ذکر کرده، بیهوده نیست اصطلاحی را که اصحاب ادبیات سالیان دراز بر سر کاربرد آن اجماع داشته‌اند و به بیانی دیگر در حوزه ادبیات جا افتاده به این دلیل حذف کنیم؟

اگر ایراد ایشان بر نفس استفاده از واژه موسیقی در شعر است، به عقیده نگارنده تعصب به خرج دادن و توضیح بدیهیاتی از قبیل حیث نغمگی محلی از اعراب ندارد. همان‌قدر که استفاده از اصطلاحی مانند «رنگ صدا» در توصیف طیف آوا و «پیرنگ» در ادبیات توجیه دارد و دست‌درازی به حوزه واژگان مقدس هنری دیگر نیست، استفاده از موسیقی شعر نیز دست‌درازی به ساحت هنر موسیقی نیست. اگر روزی نقاشان سراسر جهان به خون‌خواهی «رنگ» برخیزند و از موسیقیدانان متجاوز قلمروشان شکایت برند عِرض خود برده‌اند.

نکته دوم درباره نقد ایشان به مقالاتی است که در سال‌های پس از انتشار کتاب «موسیقی شعر» با توجه به نظریه شفیعی کدکنی نوشته شده است. حجاریان از یاد برده است که صرف به کارگیری اصطلاحی، هرچند ناصحیح، اصل مطلب را زیر سؤال نمی‌برد؛ اگر، با چشم‌پوشی از توضیح بالا، فرض بگیریم بنا بر عریضه‌نویسیِ موسیقی‌دانان ایران، جامعه ادبی از این پس به جای واژه بیگانه و نامأنوس «موسیقی شعر» از «هارمونی شعر»، «نظام شعر» یا هر اصطلاح دیگری استفاده کنند، بازهم آن مقالات با توجه به محتوا که شامل بررسی قوافی و وزن و دیگر عناصر هنرسازه در شعرِ شاعری خاص است، بی‌اشکال خواهند بود، گیرم نامی دیگر بر این بررسی چندجانبه بگذاریم.

در مورد این مقاله همچنان می‌شود سخن گفت؛ موارد دیگر از جمله ایراداتی که به تلقی ایشان از کاربرد حسآمیزی در شعر فارسی وارد است و خلط مبحث دو مقوله «اصطلاحات موسیقی در شعر حافظ» و «موسیقی شعر حافظ» مجالی دیگر می‌طلبد.

فرزانه پورقناد

فرزانه پورقناد

۱ نظر

بیشتر بحث شده است