رابطه کوجی با خدا
چنانچه که قبلا یادآور شدم رابطه خواهر من هینا با کوجی مثل یک مادر بود و از او خیلی مراقبت می کرد. در ماتسوموتو کوجی با یک روحانی کاتولیک آشنا شد و هر یکشنبه به کلیسا میرفت، در مدت کوتاه او یک کاتولیک شد. خواهرم که کوجی برایش خیلی اهمیت داشت هر یکشنبه او را تا کلیسا همراهی می کرد. بعد از نیمی از سال او هم کاتولیک شد! خواهرم به کارهای کلیسا هم کمک میکرد. به همان شکلی که در کنار من برای متد تربیت استعدادها کمکم میکرد.
بعدها کوجی با اینکه بسیار جوان بود، وارد کنسرواتوار شد. من قبلا گفتگویی با خواهرم بر سر این داشتم که شاید در انتها کوجی اصلا بخواهد مذهب تحصیل بکند.
به او گفتم بله، این امکان وجود دارد چونکه برای کوجی هنر و مذهب به یک اندازه اهمیت دارد. اگر که او به تحصیل مذهب میل دارد باز هم خوب است ما نمی خواهیم که سد راه میل او بشویم اما خود من اعتقاد داشتم که او یک موزیسین خواهد شد و کوجی یک موزیسین فوق العاده شد!
اما این گفتگو را به دلیل اعتقاد عمیق مذهبی او با خواهرم داشتم. او تقریبا چهارده ساله بود و دست و انگشتانش بر روی ساز، صدای عجیبی داشت. درک موسیقاییش عالی و درخشان بود. او به یک نقطه رسیده بود، به نقطه ای که در یکی از روزها اتفاقی افتاد.
چگونگی رسیدن به «اصالت روحی» و «زیبایی و درخشش شخصیتی»
بعد از یکی از ساعتهای درس ویولن به کوجی گفتم «شاکن اثر باخ را خیلی خوب اجرا کردی امروز باید به کلیسا بروی و در آنجا در برابر مسیح اجرا کنی! اگر که با قلب و روحت اجرا کنی، او موسیقی تو را خواهد شنید» کوجی گفت «من به آنجا می روم» و سازش را برداشت و به کلیسا که در همان نزدیکی ما قرار داشت رفت. بعد از یک ساعت برگشت و گفت که من شاکن را در کلیسا اجرا کردم. پرسیدم خوب چگونه گذشت؟ گفت هیچکس در آنجا نبود و احساس فوق العاده ای به من دست داده بود گفتم این خیلی خوب است!
به او گفتم: «در هر جا و زمان، وقتی اجرا داری، همیشه فکر کن که مسیح تو را گوش می کند. متوجه شدی؟» صورت خوشحال کوجی بیشتر و بیشتر درخشید. کوجی خوب. به نظر من برای جلوه و بسط و گسترش شخصیت و هویت جوانان خیلی اهمیت دارد که با شخصیتهای فوق العاده در ارتباط باشند و در ساخته شدنشان از آنها تاثیر بگیرند این را تجربه های شخصی خودم به من آموخته است.
آقای سکی (sekiya) پروفسور در دانشگاه بین المللی مسیحیت بود (و از آنجائیکه درگذشته در دانشگاه شین سو در ماتسوموتو بود) من از آقای سکی یا خواهش کردم که او را در خانواده شان بپذیرند و همینطور خانمش “آیا کوه” به او انگلیسی بیاموزد. برای اینکه کوجی در کنسرواتوار پاریس قبول شود آقای سکی یا به او فرانسه بیاموزد. مدت طولانی اقامت در نزد خانم و آقای سکی یا، برای کوجی بهترین کار بود. من هم خیلی تشکر کردم از این اقدام آنها.
یک استعداد عجیب و غافلگیرکننده باید خودش را ثابت کند
در قسمت دیگری از این کتاب مطرح کرده ام که استعداد و قابلیت چیست؟ من دوباره اعلام می کنم که فطری و مادرزادی نیست، بلکه باید به وجود آورد و پرورش داد. در رابطه با کوجی تویودا میل دارم که داستانی را تعریف کنم: کوجی و کنی کوبایاشیما… ما این دو را kachan و ken-cha نامگذاری کرده بودیم هر دو خیلی با هم دوست بودند. هر دو تقریبا پانزده سالشان بود.
کنجی در توکیو زندگی می کرد اما به محض اینکه تعطیلات مدارس شروع می شد ویلنش را برمی داشت و به ماتسوموتو می آمد. چقدر لذت بخش بود آرامش و آسودگی و تعطیلات داشتن! یک روز از طرف اداره رادیو از من خواسته شد که برنامه ای را تدارک ببنیم؛ فرصت را غنیمت شمردم که هر دو را برای کنسرت دوبل ویولون های ویوالدی آماده کنم.
از آنجاییکه هر دو هیچ وقت کنسرت نداده بودند، می خواستم که امتحانشان بکنم و ببینم که تا چه حد از حفظ هستند این اثر را. اسم اثر را برای اعلام کردن به رادیو دادم و این مسئله را صبح همان روز اجرا به هر دو گفتم. من از اطاقهایشان صدایشان کردم. گفتم باید این موسیقی را باید فردا ظهر ساعت یک در ادیو به اجرا در بیاورید.
گفتم، این کار کمی ناگهانی پیش آمده اما برای شما تمرین خوبی خواهد شد. به این دلیل همین حالا شروع کنید به تمرین… آنها پارتیتورشان را با خوشحال برداشتند و به اطاق رفتند. بعد از مدتی برای اینکه توجه شان را به اسپکتهای موسیقایی جلب کنم به اطاقشان رفتم و متوجه شدم که مومان اول را دارند بدون اینکه به نت گاه کنند اجرا می کنند و این حیرت انگیز بود!
kheili aaliye mesle serial mimone lotfan edame bedin….mamnooon