سوزِ دلِ یعقوبِ ستمدیده را از سالار عقیلی بپرسید
«جان سرگردان» اجرای شلختهای ندارد. از یک ذهن و عملِ منظم برآمده و آرایشِ گروهِ سازها در آن، پیراسته و کارشده است اما جذبکنندگیِ تمامِ اینها به نیمهی تصنیفِ اولِ آلبوم هم نمیرسند و بالعکس، گوشآزار هم میشوند. چرا که از هر سو که به این اثر بنگریم، سراسر، تکرار در فرم و محتواست و به خیلِ آلبومهای اینچنینیِ یکی دو دههی اخیر پیوسته است که مرده زاده میشوند و در حافظهی زمان، نشانی از آنها باقی نمیمانَد. خاستگاهِ این مرگزاییهای پر خرج، هر چه که باشد ماحصل، یک موسیقیِ عقبمانده از زمانه است.
اگر همین آلبوم (که پنج سال پیش ضبط شده است) بیست سال پیش منتشر میشد، میتوان تصور کرد که هم به واسطهی فحوای اثر و نکات مثبتی که پیشتر به آنها اشاره شد و هم به اقتضای وضعیت و ظرفیتهای بازار، بیشتر شنیده میشد و تکمایهگیِ انحصاریاش بیتردید بیست سال پیش در این حد کسلکننده نمیتوانست باشد که امروز –و تا این حد- است. «جانِ سرگردان»، تعلقی به امروز ندارد.
موضوعِ دیگر، از بُن بیربط بودنِ کلام و فضای مرثیهگونِ موسیقی با هیبتِ خواننده و آخ و وایهای تصنعیاش است؛ حتی تصنعیتر از عکس روی جلد آلبوم. این موضوع در مورد بیشتر آوازخوانهای روزگار ما صدق میکند؛ اینکه محصولِ تخصصِ هنریشان به خودشان و به زمانهشان هیچ ارتباطی ندارد و گویا لزومی به چنین ارتباطی هم نمیبینند.
آنچه از دهانشان بیرون میآید حرفشان نیست (اگر حرفی داشته باشند). در این بازارِ بیفکری، ناصرخسرو و خیام و بیدل و پروین و شهریار و شاملو هیچ تفاوتی باهم ندارند. هر تحریربلدِ «شبی به درازنایِ سالی نخفتهای» میتواند ادعا کند که «زِ ضعف، طاقتِ آهش نمانده» است. اینجا صحبت از چهچهه زدن در خلأ اندیشه است و از سوز و حالِ دروغین به خوردِ شنونده دادن. «جان سرگردان»ِ سالار عقیلی مصداق روشنِ چنین بساطیست.
نویز
***
گفتگوی هارمونیک
«جان سرگردان» اثری بر اساس تصنیف های «جمشید صفرزاده» و آهنگسازی «علیرضا دریایی» است. این آلبوم شامل ۷ تراک شامل دو ساز و آواز و چهار تصنیف ساخته جمشید صفرزاده و یک دونوازی کمانچه با آهنگسازی علیرضا دریایی است. نشر ایران گام در سال ۹۶ این آلبوم را منتشر کرده است.
درود بر جناب یعقوبیان ..شور بختانه روزگار موسیقی سنتی بسیار اشفته تر از ان است که در تصور اید وحتی از موسیقی پاپ هم بدتر است از جواب اواز با گیتار و استفاده ار پرکاشن در کارهای قمصری !!تا سوپرانو خوانی فالش در کارهای پورناظری و همایون شجریان !!و زدن چوب جراج به هویت موسیقی ملی !!و میدان داری شارلاتانیسم با ادعای مضحک نواوری!!در میان رسالت منتقدانی چون شما بسیار بسیار بشتر نباید از واکنش مشتی شارلاتان ترسید باید نقدکرد و شیادان را رسوا ساخت همان سخنی که استاد پورتراب ارسر درد به شارلاتان بازی سامان احتشامی گفت …بنویسید و نهراسید..پایدار باشید
بسیاری از آثار منتشر شده ی سال های اخیر بسیار بازاری و فاقد ارزش های هنری هستند. نوازندگانی فقط برای پول می نوازند حال بخواهند تنظیم کننده بشوند چه خواهد شد؟ قطعاً همینی که می شنویم اثری بسیار بی محتوا با ساختاری بسیار ضعیف و بازاری ای کاش به مانند دهه ی ۵۰ آثار بازاری از حد اقل های استاندارد های هنری برخوردار می بودند الان که به گذشته باز می گردیم می بینیم که چه بوده ایم و حالا چه شده ایم.