مؤسسه فرهنگی هنری «آوای ماد» آلبوم «سرزمین کلاغهای مهاجر» به آهنگسازی مزدک کوهستانی را روانه بازار موسیقی کرده است. این آلبوم شامل هفت قطعه برای ویولن و ارکستر زهی است که با تفکرات موسیقایی قرن بیستمی و با رگههایی از موسیقی ایرانی هرچند نهفته در لایههای موسیقی پلیتنال و بعضاً آتنال موسیقی غربی تصنیف شدهاند. به گفته مزدک کوهستانی او در این آلبوم تلاش داشته که از آنچه موسیقی مدرن گفته میشود فاصله بگیرد. بابک کوهستانی در نقش سولیست این اثر حضور داشته است.
کیوان میرهادی درباره این اثر می گوید: «آنسامبل زهی بافتی به غایت ظریف و دقیق است و هر کمپوزیسیونی برای این بافت کاملا خودکفا خواهد بود و معمولا نیازی به ورود سازی از خانواده ای دیگر نیست. با توجه به این موضوع هر آهنگسازی که این بافت را به خدمت می گیرد از قبل می داند که هارمونی و ملودی او کاملا در بافتی فشرده و هموژن به پیش می رود.
در فضاهای آشنا و یا آشنا زدایی شده آثار مزدک کوهستانی شاهد ادامه تلاش تاریخی نسل سوم برای چند صدایی نمودن موسیقی ایران به چشم می خورد، از سوی دیگر، آثار یاد شده در اکثر موارد از هویت ایرانی خود فاصله گرفته و با تکنیک پلی تنالیته و پلی مدالیته پلی محکم به فرهنگ استاندارد بافت زهی مدرن می زند. بافت روایی روح حاکم بر آثار است و در برخی نقاط با تعلیق و هارمونی نئوکلاسیکی حتی به موسیقی فیلم نزدیک می گردد. جریان آب گرمی که در بافت زیرین پلی تنالیته آثار این مجموعه به چشم می آید ناتورالیسم و نوستالژیایی است که از پویایی و شیدایی آهنگسازی جوان حکایت می کند. این جریانات گاهی به صورت اپیزود های اتود وار و کولاژ و قبض و بسط مرسوم در آهنگسازی به خوبی و شایستگی رخ می نماید.
ناگفته نماند تمرکز فکری اغلب آثار آهنگساز روی هارمونی و لایه های درونی و مخصوصا خطوط باس درخشان و پر رنگ است که در هارمونی موسیقی ایران مدت هاست فراموش شده ولی این امر دلیل بر نادیده گرفتن سولوهای لیریک درخشان او با اجرای دقیق بابک کوهستانی نیست و این تفسیر های هنری ملودیک با پیچیدگی خاص خود، لطف شنیداری این آلبوم را افزون گردانیده است.»
محسن الهامیان درباره این اثر می گوید:
«در موسیقی تونال، گسترش آکوردی با کشش های کارکرد هارمونی و نظارت دقیق بر مطبوع و نامطبوع کنترل می شود، این درحالیست که آن گونه که شوئنبرگ و وبرن منابع نتی جدیدی کشف کردند، هارمونی تبدیل به سونوریته های نامطبوع آزادی می شود که بخش های صدایی منفردی از آن حاصل می شود. عناصر زیرایی آزاد شده که اغلب با بافت و مجموعه ریتمیک پیچیده ای همراه می شود در روندی که شوئنبرگ «واریاسیون مدام» نامگذاری کرده گسترش می یابند.
در قطعات این آلبوم هم چنین تفکری در نوشتن موسیقی دیده می شود. هارمونی موسیقی بیشتر ناشی از حرکت خطی و برخورد نتی است که نمی توان آن را به شکل آکورد در موسیقی تونال دانست و شیفره گذاریشان کرد. موسیقی به مانند گدازه آتشفشان حرکت رو به جلوی مداوم دارد و به عقب بازگشت نمی شود چون ایده و مطالب ارائه شده تکرار نمی شوند پس دارای فرم آزاد است. جمله ها فاقد تعریف جمله در موسیقی تونال یا کلاسیک هستند. به این ترتیب موسیقی شکل دراماتیزه [نمایشی] دارد که توصیف گر صحنه های تراژیک است. از این نظر می توان آن را با موسیقی هایی که شوئنبرگ در دوران قبل از سریل (مثل شب دگرگون) نوشته مقایسه کرد.
همان طورکه گفته شد در چنین شکلی از موسیقی هارمونی تونال به مرزهای نهایی خود نزدیک شده، تونالیته در حال فروپاشیست ولی همچنان حضور کمرنگش احساس می شود. در این قطعات علاوه بر این ویژگی ها تغییر مداوم کسر میزان آن گونه که استراوینسکی در پرستش بهار وارد کرده نیز دیده می شود. به این ترتیب قطعات آمیزه ای از تکنیک های متفاوت اوایل قرن بیستم هستند.»
۱ نظر