گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

جایگاه علم و هنر در روند جهانی شدن (۲)

محسن هشترودی (۱۲۸۶ – ۱۳۵۵)

انسان اندیشمند در جهان سوم فردی تنهاست، او زندگی خود را در تنهایی خود آزمون می کند، چرا که مجال های حضورش در دام جزمیت سیاسی گرفتار می شود. او تنهاست، چرا که با پرسش های جدیدی که موجب بالندگی اندیشه اش می شوند روبه رو نمی شود، هر چند در خلأ چنین پرسش هایی بسیار اتفاق افتاده که دچار خودبزرگ بینی افراطی شود، مگر آنکه در این برهوت ناتوانی با حضور فعال و زاینده خود هر دو نقش را بازی کند. یعنی هم عرضه کننده اندیشه باشد و هم نقاد آن. هشترودی از این گروه از آدمیان بود.

از نقد علمی تا نقد هنری

در یکی از مقاله های هشترودی در باب علم و هنر (مقاله ای به نام نقد علمی و نقد هنری) (۱) آمده است؛ «اندیشه علمی مطلق است.» او برای تفسیر این نظر در ابتدا مفهوم مطلق بودن را بدین معنا به کار می برد که «اندیشه علمی تابع سیره و ذوق و تمایل متفکر نیست و با افق ها و محیط ها یا به نژادها و نیروها ارتباط ندارد.» او همین دلیل را برهان روشن این نکته مهم تلقی می کند که «علم به ملت خاصی تعلق نمی گیرد». علم از انتساب به نژاد و ملت و تاریخ فارغ است. با این حال علم در مجموع چیزی جز تاریخ خود نیست.

بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که تاریخ علم یا همان مجموعه علم از آن یک ملت یا یک حوزه تمدنی خاص نیست. هر چند هر حوزه تمدنی در شکل گیری اش نقشی بازی کرده است. این روزها این موضوع یعنی علوم از این منظر مورد توجه قرار گرفته اند. برای روشن شدن بهتر مسیری که هشترودی طی کرده است لازم است به چنین تحلیل هایی که در زمانه ما ارائه شده اند توجه دقیق تری داشته باشیم.

اصولاً علوم را به دو گروه می توان تقسیم کرد؛ گروه اول که همان علوم پایه اند، علومی هستند که موضوع مورد تحلیل شان همان رویدادهای است که ذاتی پدیدارها هستند یا بهتر بگوییم چون جبری در پدیدار نهفته اند. شما چه بخواهید و چه نخواهید نیروی جاذبه ذاتی ماده است. جاذبه تقدیر نهفته در ماده است. بنابراین می توان این علوم را علوم موجبی نیز نام نهاد. گفته هشترودی در باب این علوم کاملاً درست است.

اگر شخصی چون نیوتن قانون جاذبه را کشف نمی کرد بالاخره کس دیگری چنین می کرد. گروه دوم از علوم را علوم کاربردی (فنون) یا علوم امکانی می نامیم. غرض از این علوم رهایی از همان موجبیت هایی است که موضوع علوم گروه اول اند. برای مثال علوم مربوط به فن ساخت هواپیما را می توان کوشش برای رهایی از نیروی جاذبه تلقی کرد. جاذبه ذاتی شیء است. اما من می خواهم از طریق علوم امکانی (فن پرواز)، بر آن تسلط پیدا کنم.

پی نوشت

۱- کتاب دانش و هنر، چاپ دوم، ۱۳۵۰، انتشارات دهخدا

محسن قانع بصیری

محسن قانع بصیری

۱۳۲۸-۱۳۹۶ تهران

نویسنده و نظریه پرداز در زمینه های اقتصاد، فرهنگ، هنر و مدیریت

دانشکده علوم رشته شیمی دانشگاه تهران و دانشگاه جیورجیا آمریکا

۱ نظر

بیشتر بحث شده است