گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

جای خالی تو سرد نخواهد شد

ایرج ایقانی (۱۳۹۲ –۱۳۲۲)

پانزدهم تیرماه گذشته او را از دست دادیم. یک سال بدون او به سر بردیم و خاطراتش را مرور کردیم. تا دیروز وجود کریم و پرمحبتش، دل ما را گرم می کرد و اکنون خاطراتش این کار را می کند. ایرج ایقانی، هنرمند مردمی و مردم دوست، در این دهه های اخیر صحنه ای در اختیار نداشت و جوان ترها با نام او ناآشنا هستند، ولی میانسالان و بالاتر، آنها که با نوع موسیقی مورد علاقه ایرج ایقانی و دوستانش- هنرمندانی اکثرا از دست رفته- آشنا هستند نام او یادی است پاک و درخشان.

او از بهترین نوازندگان آکاردئون بود و در دو دهه اخیر چندین بار در خارج از کشور- از جمله دوبی و سلطان نشین برونئی- همراه یکی، دو دوست قدیمی و همکار روی صحنه رفت. از جمله علی اصغر صادق منش، هنرمند تنبک نواز که بیش از ۴۰ سال با او همراه بود و دوست قدیمی عمویم سیدمصطفی میرعلی نقی که در نواختن و آموختن سنتور، سابقه ای ۵۰ ساله دارد و مدتی هم در دوره جوانی همکار و همنواز با اسفندیار منفردزاده بود.

ایرج ایقانی فقط یک نوازنده ماهر نبود و دنیایش به صداهای موسیقی محدود نمی شد. مردی بود دنیادیده و مردم شناس و خودآموخته و همین ارزش او را در نظر دوستدارانش دوچندان می کرد. بیش از هر روشنفکری که من می شناختم آثار کلاسیک دنیا در زمینه ادبیات و فلسفه را خوانده بود و کمترین خودنمایی ای نداشت. هنر و دانش را به خاطر نفس هنر و دانش می خواست و نه برای مصرفی دیگر.

سخاوت افسانه ای و گشاده دستی او برای دوستانش و برای افراد محروم جامعه به ویژه برای طبقه ای که ستم تاریخی مضاعفی بر آنها رفته است، داستانی است که شگفتی های آن را تنها افرادی باور می توانند کرد که از نزدیک دیده باشند.

دریغم از این است که شرایط حاکم بر جامعه ما دیگر امثال ایرج ایقانی را نخواهد و نتواند پرورد. در این سال ها، معاشرت هایش محدود شده بود به هفته ای چند بار سر زدن به کافه نادری تا دوستان قدیم و آشنایان جدید را – که اکثرا از جوان ها بودند – ملاقات کند. هنوز آن چهره جذاب و مردانه با آن خطوط محکم و زیبا را داشت، هنوز هم آن پیکر تنومند و آن نگاه اعتماد آفرین را داشت و کسی از مصاحبتش سیر نمی شد.

اگرچه تلخکامی های روزگار، او را هم بی نصیب نگذاشته بود و این را هم می شد از خرده اشاره ای، کلام گذرایی یا حرکتی از سر بی حوصلگی فهمید، با این احوال، در مجموع هنوز مردی بود پرشکوه و استوار و اگر اشتیاق به سیگار کشیدن های یک عمر- نظیر همان اشتیاقی که محمدرضا لطفی هم داشت- می گذاشت، شاید بیش از این در میان ما می زیست. من همیشه ستایشگر شیوه زندگی و نوع «بودن» او در این جهان بودم و او را از آخرین تبار «مردان مردانه» می دانستم که نمونه ای از آن در کتاب مشهور رابرت جیمز والر به نام «پل های مریس کانتی» وصف شده است. ایرج عزیز، زندگی را تمام زیست و بدون حسرتی از جهان رفت.

حسرت هایش را برای ما گذاشت و برای آنها که به یادش می آورند، از برو بچه های «عمو آرمن» (صاحب مغازه معروف پیراشکی خسروی در خیابان نادری که مرگش لطمه ای سخت به ایرج زد و خودش هم بعد از مدتی کوتاه دنبال او رفت) تا خواهران نازنینش که او را این همه خوب درک می کردند و دوست یک عمر او جمشید دینارزاده و گل هایش، بابک، مهتاب، ستاره و خورشید که شب افروزان زمستان عمر او بودند. روانت آرام و آسوده باشد ایرج خان عزیز و نازنین، تو سرا پا خودت بودی، کاش ما هم می توانستیم مثل تو باشیم. درون ما تو را ز دست نخواهد داد و جای خالی تو سرد نخواهد شد.

روزنامه اعتماد ۱۶ تیر ۱۳۹۳

علیرضا میرعلینقی

علیرضا میرعلی نقی

علیرضا میرعلینقی متولد ۱۳۴۵ در تهران
روزنامه‌نگار، پژوهشگر موسیقی و منتقد هنری

۱ نظر

بیشتر بحث شده است