در لحظهای که در ترانهی آهنگ عبارت «کوچ شبهنگام وحشت» خوانده میشود، صدای تاریک و اتمسفری سازهای بادی و پررنگتر از همهی سازهای بادی، صدای شیپور فرانسوی را میشنویم. سازهای بادی با جلورفتن شعر و رسیدن به عبارت«کمک کن…» قطع میشود. کمی جلوتر، وقتی در ترانه به عبارت «سایهبونی از ترانه برای خواب ابریشم» میرسیم، سازهای زهی پس از نخستینباری که در مطلع آهنگ بود، دوباره از راه میرسند و با خود طراوت و امید میآورند.
این در حالی است که تا اینجای کار تنها ۳۰ ثانیه از آهنگ را شنیدهایم. واروژان با این قطعه مثل جهان واقعی برخورد کرده است و همزیستی نیروهای مختلف و متضاد را در آهنگ آورده. در کنار این تفکر، ظرافت او را در تنظیم درک میکنیم. او با شروعی سریع، ولی بدون عجله ما را وارد داستان ترانه میکند؛ ترانهای فارسی را بر بستری از ریتم برزیلی سوار میکند، آرایشی اروپایی را روی ریتم برزیلی سوار میکند و متناسب با ترانهی آهنگ، سازها را شخصیت میدهد و کل کار، موسیقیِ پاپی ایرانی میشود که بهراحتی با شنونده ایرانی ارتباط برقرار میکند و نزدیک به نیمقرن پس از تولید این اثر، همچنان از آثار درخور توجه است. این نتیجه، نتیجهای تصادفی نیست.
حال سراغ «هفتهی خاکستری» با صدایی میرویم که اثرش تا مغز استخوان شنونده نفوذ میکند. پویایی و دینامیک موسیقایی این اثر در پیوند ترانه، آواز و موسیقی به معجزه شبیه است. این اثر را نمیشود مثل «پل» در چند سطر تحلیل کرد. بهتر است تجربهاش کرد. موسیقی مطابقت لحظهلحظهای با روایت ترانه دارد. از همان ثانیهی نخست آهنگ، صدای پیانو که آرپژی ناقص از سل مینور نُه (Gm9) را میزند، التهاب، تنش و ترس را به شنونده منتقل میکند.
در پسزمینه صدای ویلنسل شنیده میشود که آکوردهایی ناقص را میزند. صدای کشدار ویلنسل شنونده را وارد دایرهی بیحوصلگی و انزجار و پر از تکرار ناخواستهی راوی ترانه میکند.
در ترانه اکنون «شنبه» است؛ اما در این میان گیتار آکوستیک خیلی تحرک دارد. گیتار در لحظات نخست آهنگ تنها نقطهی روشنی است که واروژان در این روایت برای خواننده میگذارد. «ظهر یکشنبه» اما یکباره خیلی چیزها عوض میشود. ویلن و ویولا وارد میشوند و سیری صعودی نتهایی را که قصد فرود ندارند تا عبارت «جغد شوم» ادامه میدهند.
۱ نظر