گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

زبان آتشینی که در نمی گرفت (۳)

فریدون ناصری (1309-1384)

فریدون ناصری چند سال آخر عمر را روی سکوی رهبر ارکستر سمفونیک تهران ایستاد. او درس رهبری را در بلژیک خوانده بود، اما مهارت در این کار، یک عمر تجربه می‌خواهد و ناصری این یک عمر تجربه را نداشت. دورهٔ «رهبری ارکستر» او را می‌توان به راحتی قلم گرفت و فراموش کرد و لطمه‌ای هم به چهرهٔ فرهنگی او وارد نمی‌شود. آنچه مهم است، ناصری آهنگساز، ناصری معل‍ّم و ناصری مؤلف است.

«موسیقی فیلم»هایی که او ساخته، از ستارخان (ک . علی حاتمی) تا کفشهای میرزا نوروز (ک. محمد متوسلانی) فراموش‌نشدنی هستند. او از آهنگسازانی نبود که به حکم غریزه یا به صرف به دست آوردن یک ملودی جذاب، نوشتن را شروع می‌کنند. هر سفارش آهنگسازی را فرصتی می‌دید برای تحقیق و مطالعه و عمیق‌تر شدن در کار خویش. هنگامی که سفارش ساخت موسیقی فیلمی را می‌گرفت که داستان آن در یکی از بنادر جنوب می‌گذشت، روزهای متمادی را به شنیدن موسیقی بومی نواحی جنوب کشور می‌گذراند، سفر می‌کرد، یادداشت می‌نوشت و با سازهایی که در اختیار داشت، صداهای مختلف را امتحان می‌کرد. با وسواس می‌نوشت و حفظ هویت فرهنگی در موسیقی برایش بسیار مهم بود. آثار او، بدون ترکیب با تصویر هم قابل شنیدن هستند.

آنچه فریدون ناصری را امتیازی دیگر می‌داد، ا‌ُنس و علاقه او با موسیقی ایرانی بود. او از به کار بردن اصطلاحاتی نظیر سنتی و دستگاهی و عرفانی (!) و نظایر اینها، خودداری می‌کرد و حداکثر، با عنوان موسیقی ملی، از این گنجینه سرشار، سخن می‌گفت. بسیاری از موسیقیدانانی که همدوره او بودند و موسیقی بین‌المللی را کار کرده بودند، زیر تأثیر برخی باورها و سلیقه‌های خاصی که در سالهای ۱۳۲۰ ـ ۱۳۴۰ وجود داشت، از شنیدن موسیقی «ملی» و نزدیک شدن به نوازندگان و خوانندگان آن، خودداری می‌کردند و خود را طبقه مجزایی می‌دانستند که متعلق به یک فرهنگ‌ِ «جهانی» (؟!) است.

این تفرعن کهنه و از اعتبار افتاده هنوز هم بین برخی از موسیقیدانهای «دانشگاه دیده»ی ایرانی وجود دارد. ناصری از این اداها نداشت، در خانه پدری با صدای ساز حبیب سماعی و ابوالحسن صبا و آواز قمرالملوک وزیری بزرگ شده بود و تقریبا‌ً همه سلیقه‌های گوناگون موسیقی ایرانی را در اجرا و ساخت آثار آن را بسیار دوست می‌داشت. مهدی خالدی و نواب صفا و فرهنگ شریف از صمیمی‌ترین دوستان او بودند. به صبا و وزیری و خالقی نهایت احترام را می‌‌گذاشت و سفارش می‌کرد که درباره آنها تحقیق کنند و ارزش تلاش های آنها را در شرایط دورهٔ زندگی خود، نشان بدهند.

فریدون ناصری، هیچ‌وقت این‌طور فکر نمی‌کرد که برای لذت بردن از یک نوع موسیقی، باید نوع دیگری از آن را نفی کرد. در جهان گستردهٔ ذهن او، دیوید اویستراخ روسی و چارلی پارکر آمریکایی و جلیل شهناز اصفهانی و احمد علیشرفی بوشهری و بسم‌الله خان هندی، جای خود را داشتند. طرفه اینکه درباره هر کدام از آنها هم اطلاعات وسیع و دقیق داشت و اگر مخاطب را «اهل» می‌دید، او را دست خالی روانه نمی‌کرد. بیشتر افرادی که پوسته تلخ او را دیدند، میوه شیرین او را ندیدند، مگر افرادی که به او نزدیک بودند.

دلبستگی ناصری به موسیقی «ملی» و خاطره سنتورنوازی حبیب سماعی چنان بود که سی سال پیش، در رادیو گروهی تشکیل داد و عنوان «گروه سماعی» را بر آن گذاشت و آهنگ هایی ساخت* که از بین آنها، ملودی مشهور «در می‌زند» (در سه‌گاه) به یاد‌مانده است. برنامه‌های آموزش موسیقی کلاسیک او در رادیو و فرهنگسرای نیاوران (پیش از انقلاب) بسیار آموزنده بود و شاگردان فراوانی از دانش و تجربه او بهره بردند.

فریدون ناصری هم بالاخره به دوستان خود در آن سوی جهان مادی پیوست. انتشار چکیده حاصل عمر او در قالب کتاب و سی.دی، میوه شیرین او از زندگی نسبتا‌ً تلخی است که با کار و اعتقاد زبان تلخ و دل پاک گذشت. آیا این میوهٔ شیرین را خواهیم دید؟

مجله مقام شماره ۴۱ (۱۳۸۴)

* ملودی این اثر از منوچهر لشکری و چندصدایی آن از فریدون ناصری است.

علیرضا میرعلینقی

علیرضا میرعلی نقی

علیرضا میرعلینقی متولد ۱۳۴۵ در تهران
روزنامه‌نگار، پژوهشگر موسیقی و منتقد هنری

۱ نظر

بیشتر بحث شده است