گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

این همه ریا… بس کنید!

نمی خواهم همان حرف های تکراری و خسته کننده را تکرار کنم که
موسیقی در ایران جایگاهی ندارد و … ولی بیشتر اخبار موسیقی که توسط خبرگزاری ها و
روابط عمومی مراکز مختلف مخابره می شود روز به روز عجیب تر و مضحک تر می شوند.

دهان مان را بستیم و دائماً گفتیم دوستان زحمت می کشند و به اصطلاح
گیر بیخودی ندهیم ولی در طی هفته های اخیر، چند خبر، کارد را به استخوان رساند!
نخست، خبری بود که از سوی خبرگزاری مهر درباره کنسرت ارکستر سمفونیک تهران به رهبری
لوریس چکنوریان در تخت جمشید مخابره شده بود:

“مهر” در خبر متذکر شد این
کنسرت مورد استقبال شدید مردم قرار گرفته در صورتی که حاضران آن در برنامه از شخصیت
های سیاسی داخلی و خارجی گرفته تا میهمانان همگی به این برنامه “دعوت” شده بودند.
حال اینکه چنین برنامه ای چگونه می تواند مورد استقبال شدید مردم قرار گیرد به حدی
که به قول این خبرگزاری “ایستاده نظاره گر برنامه باشند”! موضوعی است که خود باید
پاسخگوی آن باشند.

در گزارش همچنین آمده که لوریس چکنوریان نیز از کیفیت اجرا ابراز
خرسندی کرده! چرا که نکند! تالار رودکی ده ها شب را به هر آنچه او به هم می بافد
را اختصاص نداده که داده! وزیر محترم ارشاد به او نشان درجه یک هنر نداده که داده ! نوازندگان ارمنی بیکار از ایروان به همت او به پول و کار نرسیده اند که رسیده
اند!… هرکس دیگری هم بود ابراز خرسندی می کرد.

چکنواریان از این هم پا فراتر می
رود و این کنسرت را نخستین کنسرت ارکستر سمفونیک تهران در تخت جمشید می نامد و
خدارا صدهزار مرتبه شکر که هنوز عکس کنسرت های ارکستر سمفونیک در پارسه (تخت جمشید)
به رهبری حشمت سنجری در برنامه های جشن هنر باقی است. در این خبر خبرگزاری مهر از
اثری از حشمت سنجری به نام باله ایرانی نام برده شده که چنین اثری وجود ندارد. شاید
همان سوییت پنج گانه تابلوهای ایرانی را می گویند؟! مهم نیست باله یا تابلو!

مطلب دوم، گفت و گوی امیرحسین رسائل، روزنامه نگار صاحب نام با فرشید
گیراخو است که ابتدا در روزنامه شرق و سپس در سایت گویا انتشار یافت. از خواندن
مقاله های رسائل همیشه لذت برده ایم ولی در شگفتم که چگونه او این اظهارات گیراخو
را بدون هیچگونه پژوهشی منعکس ساخته و شگفت زده تر از این که آیا گیراخو واقعاً خود
چنین گفته است؟!

او نوازنده ماهری است و طبق اسناد و مدارک با چندین گروه
مجلسی و ارکستر کوچک در وین (پایتخت اتریش) همکاری داشته است اما در مطالب روزنامه
شرق تبدیل شده است به یکی از بزرگترین نوازندگان ویلن آلتوی جهان و نوازنده ارکستر
اپرای وین! آن هم در کجا! کشوری که از در و دیوار نوازنده های تحصیل کرده در
کنسرواتوارهای معتبر می بارد!

در مطلب همچنین نوشته شده “او حالا نخستین
ایرانی است که از دولت اتریش عنوان پروفسور موسیقی دارد” پس منوچهر صهبایی که بود
که در ۱۹۷۹ پروفسور کنسرواتوار فورآرلبرگ در اتریش شد یا فروغ کریمی که از ۱۹۹۱
پروفسور رسمی آکادمی موسیقی وین است؟!

این همه اغراق، این همه ریا، کی
تمام می شود؟ خدا می داند!

هر هنرمندی در جایگاه خود ارزشمند است. چرا دائم
می خواهیم با عناوین “پروفسور”، “بین المللی”، “وین”، “برلین” و … آنها را بالا
ببریم؟ به خدا با این عناوین دردی از موسیقی ایران دوا نخواهد شد و چیزی برای هنر
ما به یادگار نخواهد ماند.

درست است که جامعه ما به ویژه در زمینه موسیقی
یک جامعه بسته و ایزوله است و علیرغم گسترش وسایل ارتباط جمعی هنوز هیچ ارتباط
درستی با محیط خارج نداریم اما دلیل بر این نمی شود که برخی همکاران هرآنچه دم
دستشان می آید را به عنوان اخبار موسیقی مخابره کنند.

اطلاعات تازه و درجه
اولی هم به تازگی از روابط عمومی مرکز موسیقی منتشر شده که علی رهبری در سوابق خود
رهبری دائم ارکستر سمفونیک نورنبرگ را داشته است! ارکستری که او تنها چند کنسرت به
عنوان رهبر میهمان در اواخر دهه ۱۹۷۰ با آن داشت. او همچنین دانش آموخته هنرستان
عالی موسیقی معرفی شده در صورتی که در هنرستان موسیقی ملی درس خواند! لابد مرکز
موسیقی فرق بین هنرستان عالی موسیقی و هنرستان موسیقی ملی را هم نمی داند.

رهبری
همچنین برنده مدال طلا مسابقات جهانی رهبری ارکستر معرفی شده که کدام مسابقه؟
مرکز موسیقی می داند! برای اطلاع علاقه مندان باید بگویم علی رهبری دو مدال
(یکی طلا و یکی نقره) از مسابقات شهر بزانسون و ژنو دریافت کرد. مرکز موسیقی که این
اطلاعات را منتشر کند وای به بقیه! به خاطر می آورم چند سال پیش که بنفشه سام گیس
در جست و جوی اطلاعاتی درباره هوشنگ استوار (آهنگساز برجسته ایرانی) جهت چاپ در
روزنامه همشهری به مرکز موسیقی مراجعه کرده بود در مرکز حتا نام استوار را هم
نشنیده بودند!

در سایت منوچهر صهبایی هم که اطلاعات جالب تری دیده می شود.
اسناد و عکس های بیشتر برنامه های او در دست است: برنامه هایی با ارکسترهای محلی و
مجلسی کوچک به استثنای ارکستر فیلارمونیک پلودیو که کمتر کسی حتا نام آن را شنیده
است. آنگاه در سایت او می خوانیم که رهبری چندین ارکستر بزرگ اروپایی را در دست
دارد! او برای ضبط آثار آهنگسازان ایرانی در آنجا زحمات بسیاری کشیده ولی این
سوابق جدید؟! …. چرا جایگاه خود را نمی دانیم؟

لابد مثل شهرداد روحانی که
چون مردم ایران یکبار او را در آکروپلیس دیده اند تصور می کنند که ۲۴ ساعت شبانه
روز را بر سکوی رهبری بزرگترین ارکسترهای جهان ایستاده است! نه! خبری نیست! به خدا
خبری نیست! به همین خاطر بود که هنگامی که به ایران آمد آن همه سخنان عجیب را بر
لب آورد: «ارکستر سمفونیک تهران به خاطر کیفیت بالایش او را شوکه کرده!» چرا این
را نگوید؟ اگر انتقاد کند که باردیگر فریدون ناصری و گردانندگان آن تالار از او
برای برنامه دعوت نخواهند کرد. ولی آیا یک کنسرت در سال ارزش این همه تملق را
دارد؟!

افسوس که موسیقی ایران، بیشترین لطمه را نه از حمله عرب، نه از
انقلاب و بلکه از ملت و هنرمندان خود خورد.

پژمان اکبرزاده

پژمان اکبرزاده

۱ نظر

بیشتر بحث شده است