آن زمان من چند سالی بود که سه تار میزدم و با چگونگی استفاده از سه تار در ارکستر های بزرگ آشنا بودم و نیز به راحتی میتوانستم از روی دست نوازنده مهارت او را در نوازندگی تشخیص دهم. اولین چیزی که قبل از نواختن ارکستر و کوک کردن آنها توجهم را جلب کرد، آماتور بودن بیش از حد بیشتر نوازندگان بود؛ معلوم نبود چرا آهنگساز برای موسیقی ای که به ادعای خودش با این حساسیت نوشته است، از آماتور ترین نوازنده ها استفاده میکند!؟
آیا نوازندگان ماهر (حتی جوان) حاضر به همکاری با این ارکستر نیستند؟! چرا این همکاری شکل نمیگیرد؟ نوازندگان آثار او به جز عده ای انگشت شمار (که همراهان همیشگی او بودند) همه در سطح آماتور بودند. احتمالاً نوازندگان حرفه ای با این موسیقی ارتباط برقرار نمیکردند و سعی میکردند موسیقی ای که دوست دارند را اجرا کنند ولی آیا این دلیل میشود که موسیقی را خراب کنیم با اجرای هر نوازنده ای که حاضر به همکاری با ارکستر است؟
این سئوالات در ذهنم وجود داشت تا اینکه ارکستر شروع به نواختن کرد؛ صداهای عجیبی می شنیدیم که تا به حال از یک ارکستر نشنیده بودم مگر زمانی که هر کدام از نوازندگان مشغول بازی با ساز خود بودند. دقت زیاد من و دوستانم روی این موسیقی که سعی میکردیم به رمز و رازهای این اثر مسلط شویم باعث حالت تهوع در ما شد و یکی از دوستان هم به قدری به این وضعیت دچار شد که … جالب اینجا بود که در یکی از برنامه ها (با حضور چند نوازنده از دانشگاه هنرهای زیبا) این اتفاق برای نوازندگان افتاد!
همه این اتفاقات با این تصور که ارتباط با این موسیقی طور دیگری است در ذهنم سرکوب میشد.
روزها میگذشت و در کلاس بحث هایی را بوجود می آوردم که بلکه دریچه ای به روی کسب معرفت نسبت به این موسیقی و موسیقی مدرن جهان باز شود، هیچ نتیجه ای که حاصل نمیشد هیچ وقت کلاس هم بیشتر گرفته میشد و از همان هارمونی قرن هفدهمی هم باز میماندیم!
استاد هر جلسه بارها هنرجویان را دعوت به گوش کردن آثارش و خریداری بلیط کنسرتها میکرد. بچه های کلاس هم دو مشکل اساسی داشتند یکی مشکل مالی برای خریدن بلیط کنسرت و مشکل دوم تحمل کردن موسیقی ای که با وجود شنیدن چندین باره آن هیچگونه سر و تهی در آنها دیده نمیشد (و به خاطر همین مشکل رهبر این ارکستر که آهنگساز اثر بود همیشه اولین کسی بود که خود و ارکسترش را تشویق میکرد بلکه شنوندگان بینوا بفهمند کجا باید دست بزنند!)
با کمتر شدن مخاطبان این برنامه دعوت استاد برای دیدن این کنسرت جدی تر شد و اول با لزوم حمایت از هنرمندان آوانگارد و سپس با تهدید به اخراج از کلاس هنرجویان به کنسرت میرفتند. پس از چند جلسه استاد متوجه این موضوع شد و سئوال هایی در مورد برنامه میکرد که بچه ها با مطالعه بروشور برنامه موفق به پاسخگویی به سئوالات میشدند! بعد از مدتی استاد متوجه این ترفند شد و از آنها خواست در آخر برنامه بیایند و از او تشکر کنند!
به مرور شک هنرجویان به کاذب بودن این تبلیغات بیشتر میشد و دلیل اصلی آن اتفاقاتی بود که در کلاس می افتاد مثلا یک هنرجو میگفت فلان اثر را اصلا درک نمیکنم و استاد از دوست دانشمندش (در زمینه هوا و فضا!) میگفت که یک اثر من را هزار بار شنیده و نفهمیده و از او خواستم هزار بار دیگر هم گوش کند و او بالاخره فهمیده …! در همین بین اگر یکی از هنرجویان بی دلیل عنوان میکرد که من با فلان اثر شما ارتباط برقرار کردم او را مورد تحسین قرار میداد و اگر نوازنده بسیار سطح پایینی هم بود او را وارد ارکستر میکرد!
۱ نظر