گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

چه کار کنیم که او به ایران نیاید! (۲)

زمانی که من در مسابقات بزرگ جهانی بین ۳۵ کشور معروف دنیا مدال طلا بردم، که یکی از این کشورها هم به‌جز اسراییل از خاورمیانه نبود، هیچ واکنشی از طرف این افراد نشان داده نشد. نه آن زمان و نَه ده سال بعد! منظورم از افراد هم اصلاً دولت و وزیر نیست. چون بیش‌تر شانسی است که در میان دولتیان یکی موسیقی را دوست داشته باشد یا نداشته باشد. شوراهای موسیقی به فکر نبودند؛ متأسفانه باید با جرأت گفت که خود موزیسین‌ها نقش داشتند و من پس از ۳۰ سال، وقتی به ایران آمدم، احساس نکردم که این‌ها خوشحال شدند.

چه احساسی به شما دست داد؟


اینکه آنها احساس می‌کنند کارهایشان با وجود من، کمی مشکل می‌شود؛ چون می‌گویم همه کارها را باید از پایه درست کرد. امروز هم همین را می‌گویم. در ایران هرچه پیش نمی‌رود را می‌اندازند گردن وزیر یا معاون وزیر! البته آن‌ها هم مؤثر هستند، ولی آن‌ها کاره‌ای نیستند. یعنی در رابطه با کارهای هنری بهترین مثال این است که موسیقی سنتی خیلی پیشرفت کرده است. نوازندگان سنتی عالی ‌شده‌اند. این که به وزارت ارتباط ندارد! دلیل این است که استادان عالی بوده‌اند و دلسوزی وجود داشته است.

در موسیقی کلاسیک و موسیقی کلاسیک یا سمفونیک ایرانی، سطح ایران می‌تواند خیلی بالاتر باشد. فرضاً ارکستر ملی را دو سال تعطیل کرده بودند. بعد همه دست می‌زدند که «براوو! ارکستر دوباره شروع به کار کرده»! من اصلاً نمی‌فهمم چه طور ممکن است یک ارکستر را تعطیل کنند. درست مثل این می‌ماند که شما یک کارخانه‌ی کفش‌سازی را با ۸۰ نفر کارگر دوسال تعطیل کنید. اگر به آن‌ها حقوق بدهید، کار نادرستی است. اگر حقوق ندهید، بازهم کار نادرستی است. یعنی با زندگی ۸۰ نفر بازی می‌کنید. بنابراین تمام این‌ها را که جمع‌بندی کنید می‌بینید که کار از پایه درست نیست.

سوالی که هیچکس پاسخی برایش ندارد!

علی رهبری می‌گوید، آرزو دارد که روزی یک شهردار یا یک وزیر ایرانی پیدا بشود که درک کند موسیقی کلاسیک، سالم است. او تاکید می‌کند که «موسیقی کلاسیک یا موسیقی ایرانی با ارکستر سمفونیک به همان اندازه برای وجه‌ی یک کشور مهم است که فوتبال و تنیس و وزنه‌برداری می‌تواند مهم باشد. با این تفاوت که این فرهنگ می‌ماند، آن‌های دیگر نمی‌مانند و از بین می‌روند.»

اما رهبری چنین آرزویی را برای کشوری دارد که سه دهه پس از انقلاب اسلامی، هنوز نشان دادن ساز از تلویزیون ممکن نیست. باید اصلاً چگونه شروع کرد که خود موسیقی به رسمیت شناخته شود؟ او می‌گوید:

هیچ کس سردرنمی‌آورد که چگونه ممکن است در ایران، وزیر به آقای پایور مدال بدهد به خاطر این که روی ساز سنتور کار کرده و از این بابت به کشورش خدمت کرده، ولی همزمان، دوست وزیر، مدیر تلویزیون که حالا اسم‌شان خاطرم نیست، ساز آقای پایور را در تلویزیون نشان نمی‌دهد. متأسفانه این یکی از آن چیزهایی‌ست که نمی‌دانم چه کسی می‌تواند جوابش را بدهد. به عقیدهء من هیچ کس!

با همهء اینها من هیچگاه ایران را فراموش نکرده‌ام. در تمام این ۳۵ سالی که مشغول بوده‌ام، تا جایی که برایم امکان داشته به نوازندگان یا آهنگسازان ایرانی کمک کرده‌ام برای کنسرت یا ضبط. البته به هر کسی که شایستگی داشته است. من تا به‌حال به صرف ایرانی بودن به کسی کمک نکرده‌ام. این کار حرفه‌ای نیست. در اینصورت نام خودم را هم خراب می‌کردم ولی اگر کسی ایرانی بوده و ضمناً سطح‌اش نیز بالا بوده، فوراً کمک کرده‌ام.

مثلاً یکبار یک پسر ۱۶ سالهء ایرانی به نام آرش کاویانی را نزد من به وین فرستادند که برایم پیانو بزند. من تا گوش کردم، فوراً او را دعوت کردم برای اجرا با ارکستر استانبول. باعث افتخارم بود و الان هم او در انگلیس موفقیت‌های بزرگی پیدا کرده است. یا مثلاً شهرداد روحانی را که در زمینه لایت موزیک ]موسیقی سبک[ کار می‌کرده، به برنامه‌های گوناگون دعوت کرده‌ام که موسیقی فیلم اجرا کند و برای رهبری ارکستر دعوت شود.

همچنین بیش از ۳۰ سال پیش، قطعات چند آهنگساز ایرانی را در نورنبرگ (آلمان) ضبط کردم. این تنها ضبطی است که در حقیقت در بازار بین‌المللی از آهنگسازان ایرانی وجود دارد؛ ضبط‌های خوب ایرانی هست، ولی همه در سطح محلی پخش شده‌اند نه بین‌المللی.

پژمان اکبرزاده

پژمان اکبرزاده

۱ نظر

بیشتر بحث شده است